احضار شدم به دادگاه، امروز. که چیز خاصی نبود البته. قاضی می خواست ببیند مرا؛ که قدم چقدر بلند است، چقدر سن دارم، چطوری حرف می زنم، چی مي گويم، حرف حسابم چيست، چه دفاعی دارم برای این همه اتهام ِ نامفهوم و گنگی که از پيش ساخته و پرداخته شده. یک جوری می شود اسمش را گذاشت آخرین دفاع. و من هم دفاع کردم. به تنهایی، به تندی، پاسخ سوال ها روی ورقه های سربرگ دار نوشته شد، ته ِ پاسخ ها امضا شد و رفت پی کارش.عادت کرده ام دیگر. به تند تند پاسخ دادن به سوال ها، رد کردن ِ اتهام های بی اساس و نامفهوم، امضا زدن ِ ته ِ هر پاسخ، سکوت، و بعضي وقت ها توضیح واضحات و باز هم سکوت ِ همراه با بردباری.خبر احضار را از اینجا بخوانید
۱۳۸۴ آبان ۲۷, جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما چیست؟