روزنامه وال استریت ژورنال ( The Wall Street Journal) مقاله ای منتشر کرده درباره شاخه زیتونی که باراک اوباما بوسیله پیام نوروزی اش به رهبران خودکامه جمهوری اسلامی تقدیم نموده و با اشاره به مرگ امیدرضا میرصیافی، وبلاگ نویس ایرانی که به طرزی مشکوک در زندان اوین درگذشت، به رییس جمهور آمریکا پیشنهاد کرده که به صدای وبلاگ نویسان ایران گوش دهد. در این مقاله با من هم گفتگو شده است. این مقاله را از اینجا بخوانید.
۱۳۸۸ فروردین ۶, پنجشنبه
اوباما و وبلاگ نویسان ایرانی
روزنامه وال استریت ژورنال ( The Wall Street Journal) مقاله ای منتشر کرده درباره شاخه زیتونی که باراک اوباما بوسیله پیام نوروزی اش به رهبران خودکامه جمهوری اسلامی تقدیم نموده و با اشاره به مرگ امیدرضا میرصیافی، وبلاگ نویس ایرانی که به طرزی مشکوک در زندان اوین درگذشت، به رییس جمهور آمریکا پیشنهاد کرده که به صدای وبلاگ نویسان ایران گوش دهد. در این مقاله با من هم گفتگو شده است. این مقاله را از اینجا بخوانید.
۱۳۸۷ اسفند ۳۰, جمعه
ماهی قرمز توی پلاستیک!
۱۳۸۷ اسفند ۲۹, پنجشنبه
جان زندانیان سیاسی برای مدیران زندان بی ارزش است
من نمی خواهم در مورد اینکه آیا با خوردن مقداری قرص پروپانول و یا پس از شستشوی معده فردی که قرص ها را بلعیده، مرگ رخ می دهد یا نه، بحث کنم. من می خواهم این را بگویم که اساسا چرا یک وبلاگ نویس که بیشتر مطالبش درباره موسیقی و فرهنگ بوده و حتا به گفته ی وکیل مدافع اش آقای محمد علی دادخواه وبلاگ اش خوانندگان زیادی نداشته که نوشته های او (به فرض تشویش گر بودن برای خوانندگان!) ذهنی را مشوش سازد و اقدامی محسوب شود بر ضد امنیت کشور و حاکمان خودکامه، به دو سال و نیم زندان محکوم و به زندان اوین منتقل می شود؟ افکار عمومی این حق را دارد که کنجکاوی کند و بداند که در بازجویی ها و جلسه محاکمه امیدرضا با او چگونه رفتار شده و اتهامات او مشخصا بر چه سند و مدرکی استوار بوده است؟ مقالات طنزآمیزی که از آن به عنوان مصداق "توهین" به مقدسات نام برده شده چه بوده است؟ آیا در دادگاه انقلاب هیئت منصفه ای حاضر بوده و این مقالات را خوانده و در هنگام خواندن احساس کرده که ذهن اش مشوش شده است؟ و یا اینکه دادگاه در پشت در های بسته و بدون حضور هیئت منصفه برگزار شده و وکیل مدافع اش امکان دفاع از متهم را نداشته است؟
محمد على دادخواه، وكيل اميد رضا مير صيافى گفته است که دادگاه انقلاب حاضر نشد تا حكم را به موکلش ابلاغ كند. او پرسیده است : "كدام منطق، اصول، شرع و اخلاقى چنين مسئله اى را مى پذيرد؟ اگر وى توهين كرده است طبق قانون بايد در دو مرحله در دادگاه مورد رسيدگى قرار گيرد. طبق كدام قاعده، على رغم تبصره ماده ۴۲ قانون آيين دادرسى دادگاه هاى انقلاب كه مى گويد بايد حكم به وكيل ابلاغ شود، بدون ابلاغ آن به اجرا در مى آيد؟"
علاوه بر سوالات فراوانی که نسبت به رعایت عدالت در جریان بازداشت و بازجویی و محاکمه این وبلاگ نویس مطرح است، نسبت به توجه به حال جسمی و درمان درست و جدی و به موقع وی در زنان اوین نیز تردیدهایی وجود دارد.
حسام فیروزی که پزشک امین شماری از زندانیان سیاسی است و به همین اتهام در زندان اوین محبوس شده، شخصا امیدرضا را به بهداری برده، برایش لولهی معده قرار داده و معدهی او را شستوشو داده و در این شرایط خطرناک اما پزشک بهداری حسام را از اتاق بیرون انداخته چرا که حسام اصرار ورزیده که امیدرضا باید به بیمارستان لقمان منتقل شود چرا که او با خوردن مقداری قرص پروپرانول با افت شدید فشار خون روبرو بوده و به گفته ی حسام بدن اش کاملا سرد شده بود.
آقاى دادخواه که با حسام فیروزی حرف زده، می گوید "ولى مسئولان زندان به اين حرف دكتر فيروزى توجه نكردند و گفتند كه مير صيافى تمارض مى كند. آقاى فيروزى پاسخ مى دهد كه ضربان قلب وى كمتر از ۴۰ است و او نمى تواند تمارض كند. وى را از اتاق بيرون مى كنند. آقاى فيروزى گفته است كه من پزشك سازمان ملل هستم ولى او را بيرون مى كنند."
در جریان مرگ رازآلود اکبر محمدی نیز، در هنگامی که هم بندی هایش او را به بهداری منتقل کرده و مصرانه خواستار انتقال فوری او به بیمارستانی در بیرون از زندان شده بودند، این درخواست با بی توجهی مواجه شد و هم بندی ها از بهداری بیرون انداخته شدند و معلوم نشد که بر جسم بیمار اکبر چه گذشت و اینکه آیا پزشکی بر بالین او حضور داشت و یا آیا به راستی تلاشی در جهت حفظ حیات او صورت گرفت یا نه.
به عنوان کسی که در سال های گذشته تجربه بیمار شدن در زندان و مراجعه کردن به بهداری زندان را داشته، متاسفانه باید بر این نکته تاکید کنم که نه تنها پزشکان مجربی در زندان اوین وجود ندارند تا هنگام نیاز به درمان فوری زندانیان به کار آیند، بلکه اساسا مدیریت زندان توجه ویژه ای به درمان زندانیان ندارد و سلامت روح و روان و جسم زندانیان امری است در حاشیه ی مسئولیت هایشان.
مدیریت زندان به راستی این حساسیت را ندارد که حتا ممکن است لحظه ای دیر رسیدن یک آمبولانس موجب مرگ زندانی بشود چه برسد به آنکه زندانیانی مانند امید رضا را که با مشکلات روحی و روانی در بندهای بدون طبقه بندی شده بسر می برند، به مشاوره با روانپزشکان دعوت و با جدیت به درمانشان بپردازد.
۱۳۸۷ اسفند ۲۶, دوشنبه
سرکوب خاموش ناراضیان در آستانه انتخابات
درتب و تاب رقابت های بس شگرف!! انتخابات ریاست جمهوری و در لابلای خبرهای خاتمی آمد، خاتمی آمد و رفت، کروبی آمده بود و خواهد ماند؟ موسوی آمد که بماند و بشود رییس جمهور مردم ایران؟ می شنویم و می خوانیم که وزارت اطلاعات این روزها دست به کار شده و به صورت تلفنی و یا با فرستادن پیک به فعالین سیاسی سکولار پیام هشدار می دهد و آنها را به گوشمالی و بازداشت شدن تهدید می کند که البته این گونه اخبار آنچنان مورد توجه رسانه هایی که مشغول امر مهم انتخابات هستند نیست!
حشمت الله طبرزدی که چند هفته است به صورت مکتوب میهمان سایت سکولاریسم نو بوده و خوانندگان آن سایت را با خود در مسیر سیر تحولات فکری اش از یک نوجوان مذهبی موافق انقلاب اسلامی تا پدر معترض سکولار امروز همراه کرده، در وبلاگش خبر داده که بازجویان وزارت اطلاعات به آزار و تهدید (اینبار) همسرش پرداخته اند. او که سخت از این اتفاق به خشم آمده در وبلاگ اش خطاب به رهبر حکومت نوشته است: " این بازی خطرناک را دستگاه امنیتی ولی فقیه شروع کرده و مسئولیت آن نیز با شخص رهبر خواهد بود."
اما چه شده که طبرزدی چنین نامه ی گزنده ای نوشته و احتمالا خود را در معرض تهدید امنیتی ناشی از اتهام توهین به رهبری نظام قرار داده است؟
" یک نفر ناشناس چند روز پیش زنگ می زند و مدعی است که از دفتر پیگیری وزارت اطلاعات زنگ می زند و می گوید که خانم محبوبه ی علی نقیان روز بعد به این دفتر مراجعه کند. همین فرد روز های بعد همین کار را تکرار می کند وحتا حاضر نیست نام و تلفن خود را بگوید."
طبرزدی که پس از آزادی از زندان به دلیل حکم 10 سال محرومیت اجتماعی "خانه نشین" شده می گوید در خانه ی خود نیز امنیت ندارد: "مگر ما چه گناهی کرده ایم که حتا در خانه ی خود از شر این نیرو های زورگو و اسلحه به دست در امان نیستیم؟ مگر این مملکت متعلق به آقای خامنه ای و یک اقلیت پیرو اوست؟ آیا سرداران سپاه و نیرو های ایثار گر در جبهه و جنگ مرده اند که عده ای این گونه به جان مردم افتاده اند؟ "
پیدا کردن شماره تلفن دیگر دوست مبارزمان بهزاد مهرانی که این روزها در تکاپو برای ارتباط با دوستان زندانی و رساندن پیام آنهاست، برای وزارت اطلاعات دشوار نیست و نیاز به سیستم های مانیتورینگ شركت زيمنس ندارد؛ " گزارشات مختلفی از فعالیت های سیاسی شما به دست ما رسیده است. پارسال همکاری با حزب دموکرات و عباس خرسندی و ارتباط با گروهک های دیگر و امسال علاوه بر آن گزارشاتی مبنی بر فساد اخلاقی ِ شما را نیز دریافت کرده ایم که متاسفانه اسناد و مدارک بسیاری داریم" ... " بهتر است که به زندگی ات بچسبی" ...."این را هم به حساب عیدی ما بگذار؛ می توانستیم احظارت کنیم و گوشت را بکشیم!"
البته این بار اول نیست که بهزاد را به بازداشت و بلا آوردن بر سرش تهید می کنند. در جریان پرونده سازی برای احمد باطبی در سال 1385، او که دوست احمد است در خیابان استنتاق شد؛ و نیز دوست دیگرمان دکتر حسام فیروزی، پزشک شماری از زندانیان سیاسی از جمله گنجی و باطبی و محمدی و بروجردی و جهاندار. البته در آن زمان استنتاق از حسام از در خانه اش که به آن یورش برده شده بود به بازداشتگاه 209 کشیده شد و این پزشک مبارز یک شب و یک روز در بازداشت بسر برد. این بار اما او به همان اتهامی که در همان یک و شب و یک روز 209 ساخته و پرداخته شد (پناه دادن و درمان زندانی سياسی!!) به زندان اوین روانه گردید، نه برای شبی، بلکه برای 15 ماه شب و روز. این بی رحمی را "آوا" دختر هفت ساله ی حسام در نامه اش با این واژه ها پاسخ می گوید: "مرگ بر شکنجه"
معمولا در آستانه انتخابات، فضای بحث و نقد اندکی گشوده می شود تا (حتا به صورت تاکتیکی) ناراضیان نفسی بکشند. در جستجو برای یافتن کدهایی که بشود بوسیله آن بازداشت دانشجویان و فشار بر فعالین سیاسی مخالف و تهدید ناراضیان سیاسی را در آستانه انتخابات ارزیابی کرد به سراغ وبلاگ ها و سایت های اینترنتی حامیان کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری می روم. فضا پر است از اظهار نظرهای معنادار درباره برنامه هایی که روی میز انتخابات چیده شده. حامیان خاتمی، حامیان موسوی، حامیان کروبی؛ واژه هایی که برای بیان مقصودهایی خاص انتخاب می شود بر نگرانی ها دامن می زند: "حضور میر حسین بازی طراحی شده اصولگرایان برای حذف خاتمی بود"؛ و من همین طور که از این سایت به آن سایت می روم و مطالب حامیان کاندیداها را می خوانم با واژه هایی که به کار برده شده خیال پردازی می کنم؛ حکومت در پی آرامش است و منتقدین را سرکوب می کند! "دیدی رهبر چندان تمایلی به حضور خاتمی نداشت، موسوی را فرستادند تا تعامل برقرار بشود" تیم های عملیاتی ستادهای انتخاباتی فیسبوک را هم تسخیر کرده اند: "رفسنجانی از خاتمی خواسته که به نفع موسوی کنار برود"؛ این پیامی است از سوی یک "مشارکتی" بر روی چت فیسبوک! این پیام ها آدم را به فکر وامی دارد؛ پروژه ای که در پشت پرده دارد مدیریت می شود؟ و من همچنان دارم تیتر ها را کنار هم می گذارم و از واژه هایی که به کار برده شده مفاهیمی تازه تر می سازم. آیا حکومت می خواهد بدون دغدغه و در کمال آرامش و آسایش "دردسر" انتخابات ریاست جمهوری را مدیریت کند و هر آنکه به گونه ای رفتار کند که به این برنامه لطمه بزند، شماره تلفن اش را می شود خیلی فوری پیدا کرد؟
پیام های تهدید از دوستی به دوست دیگر منتقل می شوند تا دامنه ی ارعاب گسترش یابد. این اسامی: عباس حکیم زاده، مهدی مشایخی، نریمان مصطفوی و احمد قصابان، اسماعیل سلمانپور، مجید توکلی، حسین ترکاشوند و کوروش دانشیار هم پیام هایی هستند به دانشجویان که حواسشان جمع باشد شلوغ کاری نکنند و فضای مدیریت شده را آلوده نکنند، که در غیر این صورت " عفو بین الملل: دانشجویان بازداشت شده در معرض شکنجه و بدرفتاری هستند"
شاید حکومت به این نتیجه رسیده که بازداشت مخالفین و حتا مرگ برخی از آن ها در زندان ها تکانی به افکار عمومی نمی دهد و اعتراض گسترده و دامنه داری را باعث نمی گردد که در سرکوبگری اینگونه بی باکانه تر رفتار می کند! پس در چنین فضایی است که مقاومت فعال در برابر اینگونه تهاجمات و تهدیدات ضروریست. نباید گذاشت پروژه سرکوب و بازداشت صداهای مخالفت در تراکم پیام های هدایت شده ی انتخاباتی، توسط محافل امنیتی عملی شود. نشان دادن این مقاومت (که حتا با تهیه یک طومار میسر است) این پیام را به سرکوبگران می دهد که بازداشت و سرکوبگری برای حکومت هزینه خواهد داشت!
۱۳۸۷ اسفند ۲۵, یکشنبه
ابراز نگرانی از وضعیت زندانیان سیاسی گمنام در مراسم یادبود امیر ساران در دانشگاه جورج واشینگتن
فرزاد حمیدی زندانی پیشین زندان رجایی شهر و همبندی سابق امیر ساران نیز تلفنی از لس آنجلس در این جلسه شرکت کرد و تصویری سراسر تیره و دهشتبار از وضعیت آن زندان و زندانیان سیاسی اش ارائه نمود. او زندان رجایی شهر را یکی از بدترین زندان های جهان نامید و نسبت به وضعیت سایر زندانیان سیاسی محبوس در آن مانند بهروز جاوید تهرانی ابراز نگرانی کرد.
دغدغه ی احمد باطبی که این روزها در این سوی گیتی به امر دفاع از حقوق قربانیان نقض حقوق بشر در ایران می پردازد بسیار اساسی بود. او در این جلسه گفت چرا دست به دست هم نمی دهیم و کارزاری پرتوان برای حمایت سیاسی، تبلیغاتی و حتا مالی از زندانیان سیاسی و خانواده های شان برپا نمی کنیم. او بر این باور است که در صورت امکان سازی مالی برای خانواده های زندانیان سیاسی، تا اندازه ای می شود از مشکلات روزمره زندگی شان کاست.
علی افشاری نیز که برپایی این جلسه در دانشگاه جورج واشینگتن با همت او میسر شد نیز معتقد بود که اساسا جان انسان ها در ایران در نزد حکومتگران بی ارزش است. او گفت نباید برای دفاع از زندانیان سیاسی مرز خودی و غیر خودی قائل شد و باید وضعیت زندانیان سیاسی گمنام مورد توجه بیشتر سازمان های مدافع حقوق بشر قرار بگیرد.
فریبا داودی مهاجر نیز به اختصار درباره تفاوت شرایط بازداشت زندانیان سیاسی زن با مردان در زندان های ایران سخن گفت. او ازتجربه بازداشت خودش در بازداشتگاه 59 سپاه سخن گفت و گفت که بازجوها برای تهدید زنان، به خطراتی که در زندان متوجه آن ها است اشاره می کنند تا روحیه شان شکسته شود.
من هم در ابتدای مراسم از فعالیت های سیاسی امیر ساران که به تشکیل جبهه اتحاد ملی از سوی او و بازداشتش توسط ماموران امنیتی انجامید گفتم و خاطره ای از مراسم 16 آذر سال 1381 که او و خانواده اش در آن شرکت داشتند را تعریف کردم و از شجاعتش حرف زدم.
در پایان جلسه بیانیه ای که پیشتر به امضا جمعی از ایرانیان نگران از سرنوشت زندانیان سیاسی رسیده بود را خواندم:
تسلیت به خانواده امیر ساران
و نگرانی نسبت به سلامت جان زندانیان سیاسی در زندان های جمهوری اسلامی
مبارز سیاسی امیر حسین حشمت ساران پس از تحمل بیش از چهار سال زندان و شکنجه چهارشنبه 14 اسفند در پی به وخامت گراییدن حال جسمی اش از زندان رجایی شهر کرج به بیماستان منتقل شد و به طرزی مشکوک جان سپرد.
مقامات قضایی و مسئولان زندان رجایی شهر هنوز به طور رسمی در مورد مرگ مشکوک این زندانی سیاسی اظها نظر نکرده اند اما خانم الهه نازجو گفته است "پزشک شوهرش به وی گفته که مرگ مشکوک بوده و آنها نمیدانند که دقیقا چه اتفاقی افتاده اما این احتمال وجود دارد که مسمویت شدید موجب دگرگونی حال امیر ساران شده باشد."
محمدرضا فقيهي وکيل امیر ساران نیز با اشاره به سابقه بيماري قلبي این زندانی سیاسی و با تاکيد بر اينکه "زندان کوشش جدي براي معالجه زنداني بيمارش نکرده" بر این باور است که "کوتاهي مقامات زندان مسلم است."
همبندی های این زندانی سیاسی نیز اعلام کردند که بهداری زندان رجایی شهر کرج بار اول که حال جسمي امير ساران رو به وخامت گراییده بود از معاینه و درمان او خودداری کرده بودند. از آنجایی که زندانیان این حق را دارند که در صورت بیماری از امکانات درمانی برخوردار باشند و زندان رجایی شهر این حق را از امیر ساران سلب کرده و یا به هر طریق ممکن نسبت به درمان این زندانی سیاسی کوتاهی کرده و از آنجایی که در گذشته نیز زندانیان سیاسی دیگری همچون اکبر محمدی و ولی الله فیض مهدوی بر اثر کوتاهی و سهل انگاری مسئولان زندان به طرزی مشکوک جان سپردند، افکار عمومی این پرسش را در ذهن می پروراند که علت بروز چنین حوادثی در زندان های ایران چیست؟
در قضیه مرگ رازآلود اکبر محمدی و قتل زهرا کاظمی حکومت امکان و اجازه ی تشکیل گروه های مستقل حقیقت یاب را نداد و حتا در قضیه اکبر محمدی، ابراهیم لطف اللهی و شماری دیگر از زندانیان سیاسی، شبانه و با عجله به دفن آنها اقدام ورزید و بر شک و ظن افکار عمومی به مشکوک بودن مرگ ها در زندان افزود؛ هرچند که ماهیت حکومتی که در سال های آغازین پس از به قدرت رسیدن صد ها زندانی سیاسی را بدون محاکمه و شبانه به جوخه اعدام سپرد بر همگان آشکار و پرونده آن جنایات در نزد افکار عمومی همچنان مفتوح است!
مرگ مشکوک امیر ساران دوباره این دغدغه و پرسش را مطرح می سازد که چرا زندان های ایران تا این اندازه دهشتبار و ناامن گشته و چرا حکومت تا این اندازه نسبت به جان زندانیانی که به راستی بی گناه اند، بی تفاوت است و نمی تواند و یا نمی خواهد حداقل مسئول حفظ سلامت و امنیت جانی زندانیان باشد؛ هر چند که اساسا بازداشت و زندانی کردن افرادی مانند امیر ساران که تنها حقوق شهروندی خود را مطالبه می کنند تاسف بار است!
امضا کنندگان این بیانیه، ضمن اظهار تأسف و تأثر نسبت به این حادثه ی ناگوار و اعلام هم دردی به خانواده و دوستان زنده یاد امیر حسین حشمت ساران، نگرانی عمیق خود را نسبت به سلامت همه زندانیان به ویژه زندانیان سیاسی که به دستور وزارت اطلاعات به زندان هایی با شرایط دهشتبار تبعید می شوند، ابراز می کنند و سهل انگاری مسئولان زندان های جمهوری اسلامی را مسبب اینگونه مرگ های مشکوک زندانیان می دانند.
احمد باطبی - فریبا داوودی مهاجر - امیرحسین اعتمادی - ابوالفضل عابدینی نصر - یوجنا نجدی – علی افشاری – اکبر عطری - محمد بهزادي - مصطفي تنها - نسيم تنها - مجيد تولايي - حميد حميدي - مينوش صدوقيانزاده - كيوان صميمي - مير محمود يگانلي - مهين عليبابايي - عليرضا كرماني - نجات بهرامی - علی جمالی - سورنا هاشمی - حسن رمضانیان- انور میرستاری – اروپرس – محمود امیری مقدم – بیتا قریب – کانون دانشجویان ایرانی هلند – سیامک عبدی – سیاوش جلیلی – سعید ولدبیگی – مریم افشاری – رسول عباسی – مراد معلم – بهزاد پیله ور - محمدرضا اسکندری - طاهره خرمی - محمدتوفیق اسدی - طیبه اسدی – رویا تیموری – حسن نایب هاشم - بیژن مهر - امیرهوشنگ آریان پور - هرمز چمن آرا - اردشیر لطفعلیان - فرزین بستجانی - رضا قاسمیان - یوسف عبداله زاده - علی ضرابی - سخاوت علیزاده - منوچهر قنبری - محمد فاطمی - علی غضنفری - شکوه ميرزادگی - دکتر اسماعيل نوری علا – دکتر شکر فلاح – حسام فیروزی - ناهید باقری- ماندانا احمدی- نیلوفر شمیرانی- امیرحسین موحدی- آکام حبیبی- محمد مسعود سلامتی – جواد امامی - حشمت الله طبرزدی- پرویز سفری - بهزاد مهرانی - حمید علیزاده- وبلاگ کاک هیوا- دکتر آزادی- پرویز هراتی نژاد- بهمن فر- بیژن کریمی- آرزو اصغري- کمال عزتي- هانا عزتي - هيوا عزتي- علی سرمدی-فضائل عزیزان- ویکتوریا آزاد- سام الدين ضيائی- محمد رضا اسکندری-کانون دفاع از دمکراسی در ایران،هلند-حسین باقرزاده- سایت آگاهی، ترویج حقوق بشر در ایران- ناهید میرحاج – علی بیکس – پیروز براتی – فواد پاشايی - نادر زاهدی - مهدی موبدی - داود کاظميه - هايده توکلی - مهدی محمدی - کيوان اسوار –احمدمظاهری- علی خلف زاده - علی مردانی - ابولفضل آجرلو - بهمن بهزادی -- بهرام زاهدی - برديا پارسی - فريدون فرهی - خسرو بيت الهی - مهدی مفخمی - ناصر نورهانی - بهمن زاهدی - مجتبی وطن دوست – رضا آزاد، کانون آرش هلند – اصغر مردانی – سامان رسول پور – بهروز جاوید تهرانی – عباس خرسندی – سعید درخشندی – زهور نبوی – حمید رضا محمدی – سیمین محمدی – آزیتا رضایی – رضا محمدی – ابراهیم مرادی- ابوافصل آجرلو- آرش سلیمانی- افشین اعرابی – امین موحدی – حسن زارع زاده اردشیر - پیمان نادری- پیام طیب نژاد- حجت بختیاری - رضا اشرف پور- سعید کاشیلو- سعید کلانکی- شیوا نظرآهاری - علی رضا رنجبر- علی سرانجام- علی عالم زاده- فرزاد حمیدی- کوروش صحتی- کیانوش سنجری- متین احمدی- مجید اینانلو- محمد حسن طالبی- محمد حسین جعفری- محمود شوشتری- مهدی حویزی- مهران میرعبدالباقی- کامران کهنلو- مهران میرعبدلی- مهرداد ماجدی- منوچهر محمدی- نادر تقی زاده- نسرین محمدی- غلامرضا محمدی - وحید شکوهی نیا - ابراهیم مرادی - آمنه نصر رمزی - پیام طیب نژاد - یعقوب کاظمی - سارا محمد رحیمی - اصغر سرانجام - الهام ملاعلی حسینی - آزاده اشعاری - پیمان نادری - ایرج پریز - زهرا رضایی - نادر تقی زاده - علی خسروی - مجید اینانلو - مجید سعادت - شهریار جمشیدی - بابک نامدار - محسن برغندان - سپهر آرین نیا - الهام یعقوبیان - مانی آریامند - جنی مندی، پانی زند - سیروس خیری - نادر پارسی - هادی تهانیان اردستانی - جوی هروه - بهاره منشی - بانو صابری - رافیک خاچیک - رعنا پورعرب - علی وحید - فرنگیس بازل - ژوبین رادفر - سپیده هیرمند - آرمان بختیار - روزبه فراهانی پور – مجتبی سمیعی نژاد – حمیدرضا ظریفی نیا
۱۳۸۷ اسفند ۱۶, جمعه
مرگ مشکوک امیر ساران و اندوهی بی پایان
امیر حشمت ساران در پی به وخامت گراییدن وضع جسمی اش به بیمارستانی در بیرون از زندان رجایی شهر منتقل شد و روی تخت بیمارستان در حالی که دستانش با دستبند به دستگیره تخت قفل شده بود، به کما رفت و به راستی چه شد؟ (که به کما رفت) و ناگهان جان سپرد؟