گفتگوی رادیو زمانه با کیانوش سنجری: گزارشی از وضعیت بهروز جاوید تهرانی
بهروز جاوید تهرانی یکی از بازماندگان جریان هجدهم تیر ۷۸ است. او هم مانند دیگر دستگیر شدگان نظیر احمد باطبی و کیانوش سنجری (اشتباه رادیو زمانه؛ من در جریان اعتراضات 18 تیر 78 بازداشت نشدم بلکه بازداشت نخستین ام در سالگرد آن جنبش بود) و اکبر محمدی از همان ابتدا زندانی شد. بهروز پس از آنکه چهار سال زندان را گذراند و بیرون آمد، اینک دوباره در زندان به سر میبرد.
بارها بهروز جاوید تهرانی در زندان به شرایط زندانیها اعتراض کرده است. اما این روزها شنیده میشود شرایط جسمی و روحی این زندانی در زندان رجایی شهر مناسب نیست. برخی از منتقدان اشاره میکنند که سازمانهای حقوق بشری داخل و خارج چنان که بایسته و شایسته رسیدگی به وضعیت اوست، با حساسیت به وضعیت و شرایط این زندانی نگاه نمیکنند.
کیانوش سنجری که یک دوره سخنگوی جبههی متحد دانشجویی بوده است و اکنون عضو جبههی دموکراتیک ایران و همچنین از سال ۸۶ مسئولیت سخنگویی انجمن زندانیان سیاسی را که توسط شماری از زندانیان سیاسی ایران تشکیل شده بر عهده دارد در مورد بهروز جاوید تهرانی چنین اشاره میکند:
متأسفانه به طور پیاپی از زندان رجایی شهر که یکی از زندانهایی است که به تبعیدگاه معروف شده، اخباری به گوش ما میرسد که او را آزار و شکنجه میدهند و اخیراً هم خبری منتشر شد در مورد تلفن دوستان او از زندان رجایی شهر و گفتند که در کریدورهای تنگ و تاریک این زندان و در یک منطقه از این زندان که معروف به بند آخر خطیها شده و به آن میگویند «سگدونی» دارد کتک میخورد، جاوید تهرانی اعتصاب غذا کرده و حدود ۱۵ روز است که در حال اعتصاب غذا به سر میبرد. ولی متأسفانه اخبار مربوط به بهروز جاوید تهرانی مورد توجه قرار نگرفته است.
توضیحی در مورد بهروز بدهم. بهروز ابتدا در تظاهرات دانشجویی ۱۸ تیرماه سال ۷۸ بازداشت شد و پس از چهار سال از زندان آزاد شد و پس از آنکه متأسفانه مادرش فوت کرد و حتا قبل از آن هم به ایشان مرخصی داده نشد.
با ایشان در جبهه متحد دانشجویی همکاری داشتم در تجمعات مختلفی شرکت داشت که در یکی از این تجمعات همراه ما که تجمعی بود در حمایت از زندانیان سیاسی و خانوادههایشان که در برابر دفتر سازمان ملل در تهران برگزار شد، بازداشت شد. بعد از چند هفته دوباره با وثیقه آزاد شد.
در یک تجمع دیگر که برای همین منظور در برابر دفتر سازمان ملل برگزار شده بود، ایشان مجدداً بازداشت شده بود که در بازداشتگاه ایشان را متهم به همکاری با گروههای اپوزیسیون و همینطور جبههی دموکراتیک ایران کرده و به حدود چهار سال زندان محکوم شدند.
متأسفانه در آن مقطع که من هم به دلایلی در بازداشتگاه ۲۰۹ به سر میبردم شاهد بودم که یکی از بازجویان ایشان را مورد شکنجه قرار میداد. به طوری که آقای جاوید تهرانی در کریدور پشت سر من فریاد میزد و مرتب با مشت به در میکوبید و بازجوی خودش را صدا میزد.
از شکنجههایی که شده بود سخن میراند و حتا وقتی آزاد شد تلفنی به من گفت که پزشکی قانونی هم شکنجه روی او را تایید کرده است. اما قاضی حداد، رییس سابق شعبهی ۲۶ و معاون کنونی دادستانی تهران مجدداً بهروز جاوید تهرانی را با اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق متهم کرد.
این کذب محض است و فعالیتهای بهروز جاوید تهرانی کاملاً روشن و شفاف و در دفاع از زندانیان سیاسی در ایران بوده. چرا که خودش چهار سال با این عنوان در زندان به سر میبرد و متأسفانه برای آزار رساندن بیشتر بهروز جاوید تهرانی را به زندان رجایی شهر منتقل و بهتر است بگوییم تبعید کردند.
همان کاری که با منصور اسانلو انجام دادند. با وجود آنکه آقای اسانلو عمل چشم انجام داده که نیمه کاره مانده است. همچنین دیسک کمر دارد. اما برای این که به او آزار بیشتری وارد کنند ایشان را به زندان رجایی شهر منتقل کردند.
متأسفانه در آن زندان هم بهداشت، امنیت و آسایش وجود ندارد و مأمورین زندان در یک فضای بیقانون مطلق هر طور که فکر میکنند با خشونت آمیزترین روشها با زندانیان برخورد میکنند. حتا شنیدهایم که دست و پای بهروز جاوید تهرانی را هم بسته بودند.
با وجود آنکه او در اعتصاب غذا به سر میبرد او را در سلول انفرادی انداخته بودند و اجازهی تماس با خانواده و وکیل هم ندارد و یکی از موارد دیگری که به بهروز مربوط میشود این است که بعد از سه سال و نیم اجازهی تماس با وکیل مدافع به او داده نمیشود تا این وکیل برود و پرونده را بررسی کند و ببیند که چه موارد تخلفی در پروندهی بهروز وجود دارد.
جاوید تهرانی در خردادماه ۸۴ در منزلش در تهران بازداشت شد. از سوی دادگاه بدوی به اتهام عضویت در گروه جبههی دموکراتیک ایران و توهین به رهبری به هفت سال حبس تعزیری محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدید نظر به چهار سال تقلیل یافت.
نگهداری وی در زندان رجایی شهر در صورتی اجرا میشود که مطابق قانون محل نگهداری متهم باید با محل وقوع جرم و یا محل سکونت وی منطبق باشد. اما دستگاه قضایی بدون هیچگونه توجیه قانونی وی را به زندان رجایی شهر که محل نگهداری مجرمین خطرناک است تبعید کرده است.
بهروز جاوید تهرانی که ابتدا به دنبال ماجرای حملهی کوی دانشگاه در هجدهم تیر ۷۸ به زندان افتاده بود بعد از آن با سپردن وثیقه آزاد شد اما دوباره به زندان فرا خوانده شد. در مردادماه سال ۸۴ (زمان دستگیری بهروز) کامبیز جاوید تهرانی، نحوهی دستگیری و وضعیت برادرش را به رادیو آمریکا اینگونه توضیح میدهد:
آخرین باری که به ملاقات ایشان رفتم هفتهی پیش بود. خبر دارم به خاطر اعتراضی که شب قبل به مسئولان بندشان از داخل انفرادی کردند مسئول بند، کپسوول آتشنشانی را به صورت ایشان خالی کردند. که ایشان به مدت نیم ساعت کف سلول انفرادی حالت خفقان داشتند و با وجود سر و صدایی که میکرد که در را باز کنند تا از آن حالت در بیاید هیچ توجهای به او نشده بود و به گفتهی خودشان در حال مرگ بودند.
صبح روز بعد و قبل از اینکه ما به ملاقات ایشان برویم ایشان را به زور به حمام فرستاده بودند که گردهای کپسول آتشنشانی که بر سر و صورت و بدن ایشان بود، پاک شود. ظاهراً اینبار قضیه برایشان بغرنجتر شده و ما هم از اول این احساس را داشتیم و دو ماه است که ایشان زندان هستند، تقریباً خبری از ایشان نداشتیم. حتا اسم ایشان هم در بند ۲۰۹ وارد لیست نشده است.
بهروز گفته است که ظاهراً میخواهند ایشان را به زندانی در یکی از شهرستانها تبعید کنند. خودشان هم میگویند اتهامی که اینبار برای ایشان درست کردهاند اتهام ارتباط با گروهک مجاهدین است. در صورتی که او علیه گروهک مجاهدین اقداماتی کرده، صحبتهایی کرده و مقالاتی نوشتهاند.
کیانوش سنجری در جایی نوشته بود: «کاش بهروز جاوید تهرانی نیز پاسپورت آمریکایی داشت.» او که پس از آزادی رکسانا صابری این نوشته را منتشر کرد، اشاره میکند:
دوست قدیمیام بهروز جاوید تهرانی که نزدیک به یک سوم از بهترین سالهای جوانیاش را در زندانهای مختلف همچون اوین، توحید و رجایی شهر کرج گذرانده است این روزها باید در تبعیدگاه رجاییشهر به طور پیاپی مورد آزار و اذیت و شکنجههای روحی و روانی و جسمی قرار گیرد.
اخبار مربوط به اعتصاب غذای او در بحبوحهی ماجرای بازداشت و آزادی رکسانا صابری رنگ باخت و اخبار مربوط به کتک خوردنش توسط مقامات زندان رجایی شهر نیز که در لابه لای ماجراهای انتخابات ریاست جمهوری دارد مورد بیمهری و بیتوجهی مسئولان و فعالان و سازمانهای مدافع حقوق بشری قرار میگیرد.
آری ای انسانها این روزها بهروز در بخشی از کریدورهای تنگ و تاریک رجایی شهر که به بند «آخر خطیها» معروف است کتک میخورد و صدایش به جایی نمیرسد. چون او نه پاسپورت آمریکایی دارد و نه زندانی خودی محسوب میشود.
قبل از آزادی خانم رکسانا صابری شاهد بودیم که ریس جمهوری دستور داد که حقوق وی رعایت شود. این پیام نشان میداد که شهروندان ایرانی برای مقامات ایرانی دارای اهمیت نیستند و آنهایی که دارای پاسپورت آمریکایی باشند گویا اهمیتشان، جانشان مورد احترام بیشتری قرار دارد.
پس از آن بین فعالان حقوق بشر به طعنه و به مضحکه از ادبیاتی استفاده میشود که کاش این زندانیان هم دارای پاسپورت آمریکایی بودند تا هر چه زودتر از زندان آزاد میشدند.اما در مورد بهروز جالب اینجاست که من ادعا میکنم نه تنها کاش ایشان دارای پاسپورت آمریکایی بود بلکه حداقل کاش یک زندانی خودی محسوب میشد.
وکیلی کارش را پیگیری میکرد و این وکیل به دادگاهی سر میزد و در رسانهها از وضعیت بهروز سخن میگفت. ولی متأسفانه بهروز جزو زندانیان غیر خودی محسوب میشود که کمتر مورد توجه محافل حقوق بشری، سازمانهای مدافع حقوق بشر بینالمللی قرار میگیرند که مثلاً برای خانم رکسانا صابری اعتصاب غذا میکردند اما گویا سرنوشت بهروز برای آنها کم اهمیتتر است.
آخرین نامهی بهروز تهرانی از زندان رجایی شهر کرج اشاره به وضعیت بد این زندانی دارد که چند سال پس از هجدهم تیر ۷۸ را در زندان سپری کرده است. او در جایی می نویسد:
امروز سهشنبه هفدهم فروردین ۸۸ خورشیدی با رفتار غیر انسانی مأمورین سالن ملاقات با خواهر بنده دیگر صبرم لبریز شد. مأمورین نه تنها مرا به شدت و به طرز توهینآمیزی بازرسی کرده و کوچکترین تکه کاغذ و حتا شماره تلفن را از من گرفتند همین کار را به طرز بسیار توهینآمیزتر با خواهر من کردند.
مأمورین سالن ملاقات بدترین رفتاری را که میشد با خانوادهی من که برای ملاقات آمده بودند اعمال کردند. مسئولان سالن ملاقات برای لجبازی فقط سه دقیقه فرصت صحبت به من دادند. خواهر من پس از یک ماه موفق شد از تهران به کرج بیاید و فقط سه دقیقه با من حرف بزند.
اعتراض من و خانوادهام چیزی جز خشونت بیشتر را در پی نداشت. البته این مسأله از مدیریت و مقامات بالای زندان دستور داده شده بود. مدتهاست که دیگر به بیماری من در بهداری زندان رسیدگی نمیشود.
بیماری که بر اثر شکنجههای وزارت اطلاعات بر من عارض شده و بهداری زندان رجایی شهر از درمان آنچه به امآرای (MRI) و خروج از زندان نیاز است، خودداری میکند. بیماری که بر اثر ضربه به سر من و آسیب دیدگی مخچه اکنون پنجاه درصد از بینایی من را از بین برده است. امروز رییس سالن ملاقات، در حضور خانوادهام گفت «ضد انقلاب عوضی تو را هم میفرستیم پیش رفیقت ساران.»
کیانوش سنجری اشاره میکند:
فکر میکنم این سازمانها به پیگیری وضعیت همهی زندانیان سیاسی علاقه دارند اما آنطور که خودم به عنوان یک زندانی سیاسی تجربه کردم وقتی یک زندانی گمنام باشد و عضو گروه و دستهای نباشد و به جناحی وابستگی نداشته باشد متأسفانه اخبارش کمتر مورد توجه قرار میگیرد و در گذشته هم شاهد بودیم در زندانها امیر ساران و ولیالله فیض مهدوی در زندان رجایی شهر جان باختند و بعد ما در بیرون نوحهسرایی کردیم.
در زندان اوین وبلاگنویسی به نام امیدرضا میرصیافی یا دانشجویی به نام اکبر محمدی جان باختند که متأسفانه قبل از اینکه این اتفاق بیافتد ما کمتر نسبت به سلامت جانشان صحبت میکردیم.
از این رو است که این تجربه زنگ خطری در برابر ما است که باید ما را وادار کند که نسبت به سرنوشت این زندانی گمنام حساستر باشیم. حالا چه برسد به اینکه در شهرستانها، در کردستان ایران در اهواز و جاهای مختلف زندانیانی هستند که اصلاً ما از آنها باخبر نیستیم و متأسفانه به طور کلی اصلاً نام آنها را هم نمیدانیم.
۱۳۸۸ خرداد ۴, دوشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
به اميد پيروزي و آزادي فرزندان كورش.
پاسخحذف