tag:blogger.com,1999:blog-60625543684621617032024-03-13T22:09:33.230-07:00کیانوش سنجریکیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.comBlogger117125tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-78099323594641259952009-08-31T08:05:00.000-07:002009-08-31T08:06:30.908-07:00حقوق خود را بيشتر بدانيد<div dir="rtl" style="text-align: right; font-family: arial;"><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">بخش</span></b><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA"> اول</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">مقدمه <o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">قرار است در این کتابچه از «حقوق بشر» سخن بگوییم. به شما حق میده</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">ی</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">م که همین ابتدای کار کمی بیاشتیاقی نشان دهید. «حقوق بشر» از جمله موضوعاتی است که در نگاه اول یک مقوله پیچیده به نظر میآید. اتفاقا به همین دلیل است که میخواهیم ابتدا چند مثال برایتان بزنیم تا شاید با مقایسه و دقت به آنچه در اطراف مان میگذرد، کمی از دشواری ظاهری حقوق بشر برای شما کم کنیم:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;"><span dir="ltr"></span>§</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">«رویا» یک دختر معمولی از خانوادهای متوسط است که در کتابخانهای در حوالی میدان انقلاب تهران کار میکند. لباسهای او معمولا عادی و مانند دیگر دختران است اما با این حال رویدادی را برای مان تعریف کرد که شاید برای شما هم خواندنی باشد. او گفت که چند روز پیش، وقتی که با همین پوشش معمولی در حال بازگشت از سر کارش بود، حوالی میدان انقلاب، در حالی که تعداد زیادی پلیس آنجا حضور داشت، یک مامور پلیس زن او را با خشونت صدا زد و با فریاد اینکه <b>«تو خجالت نمیکشی؟»</b> او را مورد خطاب قرار داد. رویا فکر نمیکرد پلیس با او باشد اما چند لحظه بعد همان پلیس به رویا حمله کرد و در حالی که او را به سمت مینی بوسی هول میداد با توهین به او گفت: <b>«کثافت این چه وضع بیرون آمدن است؟»</b><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">لحظهای بعد رویا خودش را در میان سایر مسافران مینی بوس یافت که آنها نیز لباسهایی کم و بیش مثل او پوشیده بودند و برخی شان مشغول گریه کردن بودند. رویا خیلی از این برخورد ناراحت بود اما گریهاش نگرفت. پلیس رویا و سایر زنان و دختران را بعد از نیم ساعت به سوی مرکز بازداشتگاه نیروی انتظامی برد و آنها را به اتهام "بد حجابی" به طور موقت زندانی کرد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">خلاصه اینکه آنها شب را در همان بازداشتگاه کثیف و با متهمین دیگری که برخی دزد، یا معتاد به مواد مخدر بودند، گذراندند و روز بعد به دادگاه برده شدند که قاضی پس از یک سوال و جواب یک دقیقهای، آنها را با توجه به اینکه سابقه دارند یا نه، به خاطر بد حجابی، محکوم کرد. حکم رویا پس از این محاکمه کوتاه مدت، البته بدون گوش کردن به اعتراضهایش، جریمهای صد هزار تومانی بود.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"> البته رویا کمی هم شانس آورد. اول اینکه چون سابقهای نداشت فقط به جریمه محکوم شد و گرنه، مریم دختری که گویا دومین باری بود که دستگیر میشد، به </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">۱۰</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"> ضربه شلاق به علاوه جریمه مالی محکوم شد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">شانس دیگر رویا این بود که پدر و مادر او به دخترشان آنقدر اطمینان داشتند که صبح وقتی در دادگاه دخترشان به جریمه محکوم شد، سریع این پول را پرداخت کردند و دخترشان را آزاد کردند. «ستاره»، دختر دیگری بود که چون پدر و مادرش بازداشت او را مترادف با «بی آبرویی» برای خودشان میدانستند، حاضر نشدند حتی برای آزادی دخترشان به دادگاه بیایند و چون او جریمهاش را نپرداخت باید به آن بازداشتگاه کثیف باز میگشت. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">اما شانس سوم رویا هم این بود که در همان یک شب بازداشتاش، مشکلی برایش پیش نیامد. چون رویا در بازداشتگاه دید که در همان چند ساعت، برخی از دختران همراه او با چند متهم معتاد طرح دوستی ریختند و شروع به کشیدن سیگار و حشیش کردند. این کار میتوانست به اعتیاد این دختران جوان بیانجامد.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">این روایت کوتاه رویا را در شرایطی برایتان تعریف کردیم که حتما شما هم با ما هم عقیدهاید که این نوع برخورد با زنان و دختران کشور ما، «پدیده نادری» نیست. معمولا هر روز در خیابانهای شهر یا محله مان شاهد این گونه برخورد و بازداشت دختران و زنان هستیم؛ حتی خیلی از ما این موضوع را از نزدیک لمس کردهایم و یکی از اعضای خانواده مان به همین اتهام بازداشت شدهاند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">لازم است به یادتان بیاوریم که همه این ماجراها مانند روایت بازداشت رویا تنها با پرداخت یک جریمه مالی ساده پایان نمییابد بلکه گاهی ماجرا «خیلی دردناک» به آخر میرسد. مثلا مهرماه </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">۱</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">٣</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">۸۶</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">، یک دختر خانم پزشک که با نامزدش در پارکی در شهر همدان قدم میزد، بازداشت شد و پس از تعرض به وی، در بازداشتگاه به طرز مشکوکی به قتل رسید که پرونده این قتل مشکوک، هنوز در مراحل رسیدگی است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">به مثال دیگری توجه کنید:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;"><span dir="ltr"></span>§</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">در یکی از بن بستهای خیابان شهید عباسپور مشهد، مقابل خانهای، پردههای سیاهی با پیامهای تسلیت نصب شده که خبر از مرگ کسی میدهد. با خواندن متن پردهها، متوجه میشوید که فرد فوت شده، یک جوان </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">۱۸</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"> ساله به نام «مهدی» است. مهدی تنها پسر خانوادهای بوده که پدر و مادر آن کارمند دولت هستند و چند روز پیش در زندان شهر مشهد، مهدی اعدام شد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">ماجرای این مرگ از آنجا آغاز شد که در پاییز </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">۱</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">٣</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">۸</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">٢ وقتی مهدی نوجوانی </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">۱</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">٣ ساله بود در راه مدرسه، متوجه دعوای دو همکلاسی خود میشود. او به سوی شان میرود و سعی میکند آنها را از هم جدا کند اما پس از اینکه مهدی، بهروز (یکی از طرفین دعوا) را به سویی هل میدهد، بهروز تعادلش را از دست میدهد و با سر به درختی در کنار خیابان برخورد میکند که همین حادثه منجر به ضربه مغزی و مرگ او میشود</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">. پس از این واقعه، او بازداش میشود و پس از اینکه مدتی در زندان کودکان نگه داری میشود، همزمان با پانزده سالگیاش، دادگاه شهر مشهد مهدی را به عنوان قاتل بهروز به اعدام محکوم میکند و سایر مراجع قضایی نیز در پایتخت، این حکم او را تایید میکنند. با اینکه در تمام دنیا اطفال و نوجوانان «مسوولیت جزایی» ندارند اما قوه قضاییه ایران چند روز پیش، زمانی که مهدی به سن ۱۸ سال رسید، او را اعدام کرد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">«آیا هیچ راهی وجود نداشت که جلوی این اعدام گرفته شود؟»</span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA"> این سوال را مادر مهدی که در این چند سال همه موهایش سفید شده، میپرسد. اوهمچنین میپرسد:</span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA"><span dir="ltr"></span> </span><span dir="rtl"></span><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA"><span dir="rtl"></span>«همه ما میگوییم بچهها هنوز عقل شان کامل نیست، حتی دین اسلام، بلوغ پسران را ۱۵ سال تمام میداند؛ پس چطور است که بچه من را بخاطر اشتباهی که در ۱٣ سالگی مرتکب شده، اعدام میکنند؟»</span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">سوال او درست است. امروز در بسیاری از کشورهای توسعه یافته، بچههای زیر ۱۸ سال حتی درصورت ارتکاب جرایم خطرناک، به خاطر نداشتن «مسوولیت کیفری» به اعدام محکوم نمیشوند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">مثالهایی که خواندید تنها نمونههایی هستند که در آنها بخاطر «رعایت نشدن حقوق بشر»، آسیبهایی به افراد و جامعه وارد شده که متاسفانه گاهی در نهایت، به مرگ افراد منتهی شده است. شما چه مواردی را میتوانید به لیست این مثالها اضافه کنید که در آنها حقوق انسانها رعایت نشده و بقول معروف، «نقض حقوق بشر» اتفاق افتاده است؟ با هم چند مورد دیگر را به یاد بیاوریم:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">ورود بدون اجازه پلیس به حریم منازل به دلایلی مثل ضبط ماهواره </span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">برخورد گروههای فشار دولتی به تجمعها، سخنرانیها و مراسمهای سیاسی </span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">بازداشت خودسرانه فعالان دانشجویی و روزنامه نگاران </span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">زیر پا گذاشتن حقوق زنان و نوجوانان </span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">بازداشت و زندانی کردن اقلیتهای مذهبی مثل یهودی، مسیحی، زرتشتی و بهایی (البته یهودیها، مسیحیان، و زرتشتیها در مجلس نماینده دارند و در قانون اساسی به رسمیت شناخته شدند. ولی بهائیان به شدت در مضیقه هستند و حتی به نام اقلیت دینی پذیرفته نشده اند). </span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">برخورد قهرآمیز با قومیتهایی مانند کرد، آذری، بلوچ یا عرب </span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">رعایت نکردن حقوق کارگران زحمتکش و ...<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">غیر از این لیست میتوانیم ما هم به سوالات مادر مهدی، مواردی را اضافه کنیم و بپرسیم:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">چه کار کنیم که نیروی انتظامی به خود اجازه ندهد خودسرانه با دختران و زنان به بهانه بد حجابی برخورد کند؟ چه کار کنیم تا اگر پلیس بزور خواست وارد حریم منزل مان شود اجازه ندهیم؟ چگونه به فعالان حقوق بشر کمک کنیم تا در کشور ما به کارگران، معلمان و پرستاران ظلم نشود؟ حقوق قومیتها و اقلیتهای مذهبی رعایت شود؛ نوجوانان اعدام نشوند و ....<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">به عبارتی، اگر وقتی فرد یا ملتی «توسری خور» باشد، افراد یا حکومت به خود اجازه میدهند با او با زبان زور سخن بگویند. بنابراین اولین قدم برای داشتن زندگی مدرن و آزاد این است که این احساس ضعف را از خود دور کنیم. در گام دیگر شاید بهتر باشد حق مان را بشناسیم و بدانیم چگونه باید از آن دفاع کنیم.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">لازم است همه ما یک بار دیگر به اطرافمان با دقت بیشتری بنگریم، قوانین را از نو بخوانیم و البته نسبت به حقوقی که قانون برایمان در نظر گرفته بیتفاوت نباشیم. بسیار پیش آمده که ما در جاهایی از حق مان میگذریم در حالی که این کار نه تنها فایدهای برای جامعه و خودمان ندارد بلکه به «سوءاستفاده کنندگان» از قانون «اجازه» میدهد بر فعالیتهای غیر قانونی خود بیفزایند. تصور کنید اگر یک مامور بهداشت هر روز به مغازهها مراجعه کند و مطالبه «پول زور» نماید، این حقتان است اگر به شما مراجعه کرد ابتدا از او بخواهید «کارت شناسایی» اش را به شما نشان دهد. اگر هم خیال شما به عنوان یک کاسب درستکار، جمع است، این حق شماست که به او پولی ندهید. شک نکنید اگر امروز به هر دلیلی به او باج دادید، او حتما فردا هم جلوی مغازه شما سبز خواهد شد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">بنابراین از شما دعوت میکنیم تا با خواندن این کتابچه بیشتر با حقوقتان آشنا شوید و بیاموزید اگر حقوقتان رعایت نمیشود، چگونه میتوانید آن را بدست آورید. حتما شما هم با ما هم عقیده هستید که «حق گرفتنی است و به کسی حق او را دو دستی تقدیم نمیکنند». بنابراین با هم در این کتابچه تمرین خواهیم کرد که علاوه بر گرفتن حقمان، چگونه میتوانیم به دیگران نیز در دستیابی به حقشان کمک کنیم.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><br /></span> <table align="left" cellpadding="0" cellspacing="0"><tbody> <tr> <td width="28" height="7"><span style="font-size:100%;"><br /></span></td> </tr> <tr> <td><span style="font-size:100%;"><br /></span></td> <td><span style="font-size:100%;"><br /></span></td> </tr> </tbody></table><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"><br /> بخش دوم:<o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"> حقوق بشر: قانون</span></b><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">در حالی برایتان در بخش مقدمه این کتابچه چند مثال آوردیم که این وقایع از جمله رویدادهایی هستند که بسیاری از ما آن را از نزدیک لمس کردهایم و اگر هم خودمان قربانی آن نبودهایم، در همسایگی یا از میان دوستان و آشنایانمان، کسانی را میشناسی</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">م</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"> که با این مشکلات دست و پنجه نرم کردهاند یا همچنان درگیر آن هستند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">اجازه بدهید در این بخش از دیدگاهی دیگر به موضوع نگاه کنیم. بیایید با هم از دید آن </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">«</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">پلیس» مرد یا زن که «رویا» و خیلی از دختران را به اتهام «بدحجابی» مورد ضرب و شتم و یا بازداشت قرار میدهد، موضوع را مورد بررسی قرار دهیم. همچنین ما میتوانیم از دید آن قاضی دادگستری که رویا یا ستاره و یا هر زن و دختر دیگری را به خاطر بدحجابی به جریمه محکوم کرده، به موضوع نگاه کنیم. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">فکر میکنید مامور پلیس «سرخود» و بدون دستور و اجازه قانونی به خیابان آمده و با مردم این گونه با «خشونت» برخورد میکند؟ یا آن قاضی، در حالی که مسوول اجرای حق و عدالت در منطقه خود است، تنها بر اساس سلیقه، دختران و زنان را به جریمه و یا حتی زندان محکوم میکند؟<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">برای اینکه موضوع را بهتر درک کنید اجازه بدهید به مثال «مهدی» هم توجه کنیم. مهدی همان نوجوانی بود که در یک درگیری در کودکی، ناخواسته موجب مرگ یک نوجوان دیگر به نام «بهروز» شده بود. بیایید خودمان را جای خانواده بهروز بگذاریم. حتما همه اعضای خانواده بهروز پس از مرگ پسرشان، خواستار مجازات مهدی به عنوان عامل مرگ او بودهاند. اگر غیر از این خواسته را داشته باشند، تعجب برانگیز است اما آیا کشتن یک نوجوان که عمدی در کارش نبوده قانونی است؟ آیا اعدام بهترین مجازات است؟ و اساسا آیا باید مهدی را که در سنین نوجوانی اشتباهی را مرتکب شده، اعدام کرد؟ <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">با شما موافقیم که خیلی از این سوالات را قاضی مهدی باید پاسخ دهد و حتما قاضی این پرونده در حکم صادره مهدی چند «ماده قانونی» را به عنوان دلیل برای حکم اعدام ذکر کرده است. بله، چند ماده قانونی. حال اگر این دو مثال را از دیدگاه جدیدمان بنگریم، میتوانیم دو فرض برای برخورد پلیس یا قاضی در نظر داشته باشیم:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">اول- </span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">اینها اقدامات غیر قانونی میکنند<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">دوم- </span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">رفتار پلیس یا قاضی قانونی است<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">اما کدام یک از این دو فرض درست است؟ اجازه بدهید این دو فرض را بررسی کنیم: در هیچ جای قانون ما، نیامده که پلیس حق دارد متهم را با توهین مورد خطاب قرار دهد یا به دلیل اتهامی که متوجه اوست، او را مورد ضرب و شتم قرار دهد. حتی در قانون اساسی کشورمان به صراحت تاکید شده که </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">«</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">هرگونه شکنجه ممنوع است». بنابراین «رویا» حق دارد به رفتار پلیس معترض باشد. پس پلیس ما در اینجا، «فراتر از قانون» عمل کرده و «سلیقه» خود را در رفتارش دخالت داده است. متاسفانه برخی قضات هم فارغ از اختیاراتی که قوانین به آنها میدهد، گاهی سلیقهای حکم میدهند. مثلا در قانون نوشته شده «بیحجاب، در دفعه اول به بیست هزار تومان جریمه محکوم میشود» اما در قانون مصداقی برای بیحجابی نیامده است. قاضی به عقیده و سلیقهاش، بیرون آمدن چند تار مو را میتواند «مصداق بیحجابی» تعبیر کند و فرد را محکوم کند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">یا در مورد مثال دوم، همانطور که گفتیم قاضی در حکم خود به مواد قانونی اشاره کرده است. رفتار او در ظاهر برای اعدام یک نوجوان قانونی است چرا که در قانون ایران آمده است: «مجازات قتل نفس، قصاص است». اما اگر کمی در علم حقوق مطالعه کنیم، خواهیم دانست که قاضی حق ندارد یک نوجوان را که در سن نوجوانی به اشتباهی مرتکب شده، اعدام کند. بنابراین هرچند رفتار قاضی یا پلیس براساس قانون موجود بوده اما چون این قانون اشکال دارد، عملا نتایج مطلوبی از انجام آن به دست نمیآید. چنین است که میتوان نتیجه گرفت هر دو فرض بالا میتواند وجود داشته باشد.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;"><span dir="ltr"></span>§</span><span dir="rtl"></span><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"><span dir="rtl"></span> قانون؛ توافقی جمعی<o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">حال که بحث به اینجا رسید، و برای اینکه نظر بهتری بتوانیم بدهیم، لازم است ابتدا بدانیم قانون چیست:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">قانون عبارت است از توافق حکومت و مردم برای انجام دادن برخی کارها و انجام ندادن برخی کارهای دیگر.<o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">یک مجموعه از افراد را در نظر بگیرید که در جزیرهای زندگی میکنند. این افراد با هم توافق میگذارند که هرکس غذای دیگری را بدون اجازه بردارد، «دزد» نامیده شود و به خاطر این عمل باید سه برابر ارزش غذای دزدیده شده را جریمه بدهد! وقتی این جامعه کوچک به چنین قراردادی رسید، این قرارداد برای آنها حکم قانون را دارد. این قانون پابرجا میماند تا همه افراد جامعه قانون جدیدی را جایگزین آن کنند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">البته دراین نوشتار نمیخواهیم پیرامون فلسفه قانون و شکل گیری حقوق بحث کنیم اما با نگاهی کلی به جایگاه قوانین در ایران، به بحث درباره قوانینی خواهیم پرداخت که به حقوق انسانها مربوط است.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;"><span dir="ltr"></span>§</span><span dir="rtl"></span><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"><span dir="rtl"></span> انواع قوانین در ایران<o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">در کشور ما مانند هر کشور با سابقه دیگر، قوانین زیادی وجود دارند اما این قوانین سلسله و مراتبی دارند:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">قانون اساسی؛ </span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">مهمترین و بالاترین سند حقوقی در کشور ما که همه قوانین باید با آن منطبق باشند، «قانون اساسی» نام دارد. بنابراین اگر در قانون اساسی گفته شد «اصل بر برائت است»، هیچ قانون دیگری را نمیتوان در کشور تصویب یا اجرا کرد که این اصل را زیر سوال ببرد.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">در زیر مجموعه قانون اساسی، قوانینی دیگر قرار دارند که برخی مواد قانون اساسی را بیشتر توضیح میدهد. مثلا یکی از مواد قانون اساسی میگوید: «نشریات و مطبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آن که مخل به مبانی اسلام یا حقوق عمومی باشد. تفصیل آن را قانون معین میکند</span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;"><span dir="ltr"></span>.</span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"><span dir="rtl"></span>» بعدها قانونی تصویب شد که «قانون مطبوعات» نام گرفت و به توضیح این اصل قانون اساسی پرداخت. این قوانین چون به توضیح قانون اساسی میپردازند، زیر مجموعه قانون اساسی محسوب میشوند و بعد از آن پراهمیت هستند از جمله دیگر قوانین اینچنینی میتوان به قانون «انتخابات مجلس» یا «ریاست جمهوری» اشاره کرد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">حقوق عمومی؛ </span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">غیر از قوانین اساسی، قوانین دیگری قرار دارند مربوط به عموم مردم است و این قوانین به حقوق عمومی شهرت دارد که برخی از این حقوق به مسایل «مالی و مالیاتی» میپردازند و برخی هم به قواعد «کار و امور اجتماعی» توجه دارند. قوانین «اداری و استخدامی» هم در این مجموعه هستند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">حقوق خصوصی؛ </span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">در حقوق ایران، برخی قوانین هم مربوط به افراد و اشخاص و قراردادهایی که بین خود منعقد میکنند، میپردازد؛ مثلا ازدواج دو فرد یک قرارداد بین خودشان است. این گونه قوانین را در قالب حقوق خصوصی میدانند و کاملترین مجموعه در قوانین حقوق خصوصی، «قانون مدنی» است که قوانینی مربوط به ازدواج، طلاق، و تبعیت در آن آمده است. حقوق «تجارت» و «موجر و مستاجر» از جمله این نوع قوانین هستند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">چنانکه در دسته بندی بالا خواندید، گستردگی قوانین بسیار زیاد است و هرچند دو دسته قوانین اساسی و عمومی بسیار به حقوقی که مربوط به حقوق بشر است نزدیک است اما واقعیت این است که هر سه دسته قوانین با حقوق بشر و رعایت آن ارتباطی تنگاتنگ دارند. در صفحات بعد به این ارتباط بیشتر خواهیم پرداخت. در زیر به موضوع حقوق بشر خواهیم پرداخت:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;"><span dir="ltr"></span>§</span><span dir="rtl"></span><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"><span dir="rtl"></span> حقوق بشر <o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">برای کلمه مرکب «حقوق بشر» یا «حقوق انسانها» تعریفهای زیادی بیان شده اما شاید یکی از بهترین تعریفها این باشد: <b> </b></span><br /><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"><b>حقوق بشر حقوقی مهم و اولیه است که قابل انتقال نیست و رعایت آن برای حیات همه انسانها اساسی و لازم است.<o:p></o:p></b></span></span> </div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">حتما شما درباره وقایع و جنایات حزنانگیز جنگ جهانی دوم مطالبی خواندهاید. بعد از این جنگ که اتفاقا دودش به چشم ملت ایران هم رفت، سازمان ملل متحد تشکیل شد که پس از چندی بنیانگذاران آن به فکر تشکیل نهادی برای حمایت بیشتر از حقوق انسانها و جلوگیری از جنگهای ناخواسته افتادند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">بر اساس این تفکر بود که یک مجموعهای از حقوقدانان صاحبنظر دنیا در قالب «کمیسیون حقوق بشر» دور هم گرد آمدند و پس از سه سال فعالیت مستمر، در تاریخ </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">۱۰</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"> دسامبر </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">۱</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">٩</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">۴۸</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"> (٢</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">۰</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"> آذر </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">۱</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">٣٢</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">۷</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">)، «اعلامیه جهانی حقوق بشر» را به کشورهای عضو سازمان ملل عرضه کردند. هرچند برخی از کشورها به این اعلامیه رای ممتنع دادند، اما ایران جزو </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">۴۸</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"> کشوری بود که همان ابتدا به این اعلامیه رای مثبت داد و بعدها نزدیک</span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"> </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">به </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">۱۴۰</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"> كشور دیگر به سازمان ملل پیوستند و اعلامیه را امضا كردند</span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;">.</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"> به این ترتیب اعلامیه مورد تصویب اکثریت اعضای سازمان ملل قرار گرفت و اجرای آن برای همه کشورهای عضو، اجباری شد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">این اعلامیه یک «دیباچه» یا مقدمه دارد که در آن به اهداف این اعلامیه از جمله «کرامت انسانی»، «آزادی»، «صلح» و «عدالت» برای بشریت اشاره شده است. این اعلامیه، ٣</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">۰</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"> ماده دارد که در زیر به بخشی از مهمترین مطالب آن اشاره میکنیم:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">تمام افراد بشر آزاده به دنیا میآیند و با هم برابرند (ماده </span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="FA">۱</span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">)</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">افراد بدون داشتن تفاوت از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، دین و عقیده سیاسی، از تمام حقوق ذکر نشده در این اعلامیه برخوردارند (ماده ٢)</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">بردگی ممنوع است (ماده </span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="FA">۴</span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">)</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">هیچکس نباید شکنجه شود (ماده </span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="FA">۵</span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">)</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">هر شخص حق مراجعه به دادگاه صالح برای ظلمی که به او شده را دارد (ماده </span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="FA">۸</span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">)</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">هیچکس را نباید خودسرانه توقیف، حبس یا تبعید کرد (ماده ٩)</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">هر شخص حق دارد که در دادگاهی مستقل، بی طرف، منصفانه و علنی مورد محاکمه قرار بگیرد (ماده </span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="FA">۱۰</span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">)</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">هر شخصی حق دارد آزادانه به کشور رفت و آمد کند و اقامتگاه خود را برگزیند (ماده </span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="FA">۱</span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">٣)</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">زن و مرد بیمحدودیت میتوانند ازدواج کنند و در تمام مسایلی چون ازدواج و طلاق از حقوقی برابر برخوردارند (ماده </span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="FA">۱۶</span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">)</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">هر شخصی حق دارد از آزادی اندیشه، وجدان و دین بهره مند باشد (ماده </span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="FA">۱۸</span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">)</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد (ماده </span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="FA">۱</span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">٩)</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">هر شخصی حق دارد که مستقیم یا پس از انتخاب آزادانه نمایندگان، در اداره امور کشور خود شرکت کند (ماده ٢</span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="FA">۱</span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">)</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">همه حق دارند که بدون تبعیض در مقابل کار مساوی، حقوق برابر بگیرند (ماده ٢٣) </span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">در نهایت هم ماده ٣</span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="FA">۰</span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA"> این اعلامیه، از دولتها، جمعیتها و افراد خواسته است که فعالیت یا عملی بر خلاف حقوق و آزادیهای مندرج در این اعلامیه انجام ندهند. </span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div style="border: 1pt solid windowtext; padding: 1pt 4pt; color: black;"><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="border: medium none ; padding: 0in; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: center; unicode-bidi: embed;" align="center"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">متن کامل اعلامیه جهانی حقوق بشر را <u><a href="http://www.pwoiran.com/universal%20declaration%20of%20human%20rights.htm">اینجا</a></u> بخوانید<o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="border: medium none ; padding: 0in; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: center; unicode-bidi: embed;" align="center"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA"><b>(درصورت عدم دسترسی به اینترنت، میتوانید متن کامل این اعلامیه را از کتابفروشیها تهیه کنید)</b><o:p></o:p></span></span></div></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;">§</span><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"> حقوق بشر، حقوق ایرانی<o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">در سطرهای بالا خواندید که ایران یکی از اعضای عضو کمیسیون حقوق بشر است که به خاطر عضویت در این کمیسیون، باید قوانین جهانی مربوط به حقوق بشر را رعایت کند اما متاسفانه واقعیت چنین نیست. این حقیقت است که در سی سال اخیر، ایران به خاطر نقص موارد متعدد حقوق بشر محکوم بوده است. این موارد نقض حقوق بشر موضوعات زیادی را دربر میگیرد:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">بازداشت و زندانی کردن تعداد زیادی از فعالان سیاسی، روزنامه نگاران، دانشجویان و زنان</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">شکنجه، تعرض و حتی قتل چند متهم که در مراحل بازجویی بودند و هنوز جرم شان ثابت نشده بود</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">فشار و محدودیت برای اقلیتهای مذهبی مانند زرتشتیان، یهودیان، بهاییان و حتی مسلمانان سنی </span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">بازداشت وزندان برای هرگونه اعتراضات کارگران و اعضای سندیکاهای کارگری</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">برخورد قهرآمیز و خشن با معلمان و پرستاران که خواستار مطالباتشان هستند</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">برخورد حکومت با مردم به خاطر بدحجابی، ضبط ماهواره، شرکتهای خصوصی، کسبه و ... به بهانه طرح «امنیت اجتماعی»</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: normal; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 9pt;">-<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span></b><b><span style="font-size: 9pt;" lang="AR-SA">اعدام کودکان در حالی که هنوز به سن قانونی نرسیدهاند</span></b><b><span dir="ltr" style="font-size: 9pt;"><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">واقعیت چیست؟ آیا دولتی که برما حکومت میکند هرسال حقوق انسانها را نقض میکند؟ شاید اشکال از حکومت نیست و ما مردم اشکال داریم؟ آیا ما ایرانیها مردمانی بدکار و ستمگر هستیم که هر سال به عدم رعایت حقوق سایر انسانها محکوم میشویم؟ شاید مشکل ژنتیک است و در رگ و خون مان است؟! مثلا همانطور که ما ایرانیان، مردمانی «میهماندوست» و «با فرهنگ» هستیم، شاید در باطن مان به حقوق انسانها بیتوجه هستیم؟<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">نه، اینطور نیست. وضعیت اینقدر بد که خواندید، نیست. شاید بخشی از مشکل به نحوه رفتارهای حکومت جمهوری اسلامی بر میگردد، نه مردم. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">این موضوع را از آن جهت این گونه با اطمینان به شما میگوییم که براساس گواه صاحبنظران بینالمللی، یکی از مهمترین منابع تاریخی حقوق بشر در تاریخ جهان، منشوری است که کوروش کبیر، پادشاه سرشناس سلسله «هخامنشیان»، ٢</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">۵۴۸</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"> سال پیش نوشته شده است. این پادشاه ایران کهن، وقتی به شهر بابل ورود کرد، فرمان آزادی هزاران یهودی که سالها در آنجا اسیر بودند را صادر کرد و در اعلامیهای که بر روی یک خشت گلی مکتوب کرد، نوشت تا زمانی که شاه ایران است اجازه نمیدهد «ملتهای دیگر تحقیر شوند». او نوشت که هرگز سلطنتاش را «بر هیچ ملتی تحمیل نخواهد کرد» و هرگز نخواهد گذاشت «کسی به دیگری ظلم کند».<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">او همچنین بر لوح گلی حقوق بشر خود نوشت تا زنده هست نخواهد گذاشت «شخصی دیگری را به بردگی بگیرد»، «هرکس آزاد است هر دینی را کسی خواهد بپرستد» و «در هر نقطه که مایل است سکونت کند». ما از جمله اولین پیشگامان حقوق بشر در دنیا بودهایم.<o:p></o:p></span></span></div><div style="border: 1pt solid windowtext; padding: 1pt 4pt; color: black;"><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="border: medium none ; padding: 0in; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: center; unicode-bidi: embed;" align="center"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"><a href="http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D9%86%D8%B4%D9%88%D8%B1_%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82_%D8%A8%D8%B4%D8%B1_%DA%A9%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B4_%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF">متن کامل اعلامیه حقوق بشر کوروش کبیر را اینجا بخوانید</a><o:p></o:p></span></b></span></div></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;">§</span><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"> جمهوری اسلامی ایران و حقوق بشر<o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">حال که دانستیم حقوق بشر چندان که برخی مقامات جمهوری اسلامی ایران ادعا میکنند، یک مقوله «غربی» نیست و اتفاقا یک سلسله کهن ایرانی از پیشگامان آن بوده، باید به ارتباط حقوق بشر با قوانین جمهوری اسلامی ایران بپردازیم.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">همانطور که خواندید ایران در سطرهای بالا توضیح دادیم که در سال ۱٣٢۷ (۱٩۴۸ میلادی) از جمله امضاکنندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر بود و در سالهای دهه شصت </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA">ميثاق بينالمللی حقوق اقتصادی ـ اجتماعی و<b> </b>فرهنگی را امضا کرد. در ضمن در سالهای دهه</span> <span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">شصت نیز کنوانسیونهای بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی سازمان ملل متحد زیر مجموعهی این اعلامیه را نیز پذیرفت و رسما در مجلس شورای ملی آن زمان (در دوره حکومت محمد رضا پهلوی) مورد تصویب قرار گرفت.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">شاید سوال کنید <i>در دوران حکومت گذشته تصویب شد و حتما حکومت جمهوری اسلامی ایران آن را قبول ندارد؟</i> <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">کمی تامل کنید. پس از پیروزی انقلاب اسلامی سال ۱٣۵۷ در ایران، حکومت جمهوری اسلامی ایران مستقر شد و این حکومت جدید دو رویه را در مقابل قوانین و همچنین پیمان نامههای مورد تصویب در حکومت قبل برگزید.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">رویه اول</span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">، لغو برخی قوانین بود که حتما میدانید براساس قوانین رژیم گذشته، انجام برخی کارها جرم نبود. مثلا استفاده از مشروبات الکلی جرم نبود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی ایران قانونی تصویب کرد که استفاده از مشروبات الکلی ممنوع است یعنی قانون قبلی را «تغییر» داد.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">رویه دوم</span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">، این بود که جمهوری اسلامی عین همان قوانین گذشته را تایید کرد. از جمله این قوانین میتوان به قراردادهای بینالمللی ایران در پیش از انقلاب با سایر کشورها اشاره کرد که بعد از آمدن حکومت جمهوری اسلامی، قوانین سابق همچنان «ثابت» ماند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">بر پایه اصول حقوق بینالملل و عرف بینالملل هر گاه یک رژیم سیاسی با کودتا و مانند آن تغییر کند دولت جدید نمیتواند از اجرای تعهدات رژیم ساقط شده خودداری کند. اعلامیه جهانی حقوق بشر از جمله قوانینی بود که رویه دوم در مورد آن اعمال شد و توسط جمهوری اسلامی نه تنها نقض نشد بلکه ایران در سالهای بعد بعضی دیگر از اعلامیههای الحاقی کمیسیون حقوق بشر را تصویب کرد. از جمله این اعلامیههای جدید، کنوانسیون بینالمللی حقوق کودک بود که در سال ۱٣۷۰ مورد تصویب مجلس شورای اسلامی و تایید شورای نگهبان قرار گرفت. بنابراین حال که ایران قانونا این اعلامیهها را تصویب کرده، باید آن را رعایت کند و بدان احترام بگذارد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">شاید سوال دیگری در ذهن تان ایجاد شود اینکه <i>بالاخره حکومت جمهوری اسلامی ایران، یک حکومت مذهبی است و بین حکومت اسلامی ایران و آنچه در دنیا در حال روی دادن است، اختلافهایی وجود دارد کدام قانون ارجح است و مسوولان حکومت باید کدامیک از آنها را تبعیت کند.</i><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">یک مقدار بحثمان پیچیده شد. بگذارید با استفاده از مثال «مهدی»، نوجوانی که اعدام شد این موضوع را توضیح دهیم. در دین اسلام «بلوغ پسران ۱۵ سال تمام است» و در قوانین ایران نیز این سن در قانون مورد تاکید قرار گرفته است. حتما قاضی پرونده مهدی هم براساس اینکه مهدی در سیزده یا پانزده سالگی در آستانه بلوغ بوده، او را مانند یک انسان کامل به خاطر قتل دوستش به اعدام محکوم کرده است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">اما در کنار این قانون، ایران براساس کنوانسیون بینالمللی کودک که آن را در سال ۱٣۷۰ پذیرفته است، به دلیل اینکه کودکان تا ۱۸ سالگی فاقد مسولیت کیفری هستند، نباید آنها را اعدام کرد.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">ما اکنون دو قانون داریم: یک، قانون جمهوری اسلامی که میگوید مجازات کسی که آدمی را کشته اعدام است؛ دو، کنوانسیون بینالمللی کودک که میگوید کودک تا ۱۸ سالگی فاقد مسولیت کیفری است و نباید مجازات شود.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">باز گردیم به سوالی که مطرح شده بود: <i>حال باید کدام قانون را رعایت کرد؟ به عبارتی قاضی باید قانون جمهوری اسلامی را مورد توجه قرار دهد یا کنوانسیون بینالمللی حقوق کودک؟<o:p></o:p></i></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">در قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران برای حل این مشکل، راه حلی قرار داده شده است. در ماده نه این قانون تاکید شده است پیمانهایی که ایران در عرصه بینالمللی امضا کرده است، عین قانون است. درباره اهمیت آن نیز تاکید شده است که قوانین تصویب شده از سوی ایران در مجامع بینالمللی، در مرتبهای بالاتر از قوانین عادی قرار دارند.</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">با این توضیح، اینک میبینیم که مادر مهدی که به اعدام فرزندش اعتراض داشت، نه تنها حق دارد بلکه قاضی با اعدام فرزندشان، به آنها ظلم کرده است. قاضی پرونده مربوط باید بین قوانین جمهوری اسلامی و کنوانسیون حقوق کودک، قانون جدیدتر را لحاظ میکرد. بحثمان در باره قانون را در حالی به پایان میبریم که باز به حادثه روی داده به رویا باز میگردیم. رویا سه سال است که با همین لباس بر سرکار حاضر میشود و هر روز از همان مسیر میدان انقلاب به خانه باز میگشته است. او حق دارد سوال کند چرا پیش از این، پلیس تاکنون اعتراضی به پوشش او نداشته اما به یکباره روز حادثه ، او «بدحجاب» شده است. رویا حق دارد به این رفتار پلیس اعتراض کند و از آنها بخواهد «سلیقهای» قانون را اجرا نکنند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">حتما میگویید هر اعتراضی به وخیم شدن اوضاع منجر خواهد شد؟! همیشه، اینطور نیست. اگر قانون را بدانید و بدانید که اعتراض خود را چگونه بیان کنید، میتوانید رفتار سلیقهای و قانونگریز دیگران را اصلاح کنید. در این مورد در صفحات بعد بیشتر صحبت خواهیم کرد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: center; unicode-bidi: embed;" align="center"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">* * *<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">برای اینکه شما یک فعال حقوق بشر باشید و یا بتوانید به کسانی که فعال حقوق بشر هستند، کمک کنید؛ لازم است یکبار حقوقتان را بهتر بدانید و از آن آگاه باشید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 150%;" lang="FA">شما همچنین باید اعلامیه جهانی حقوق بشر را بخوانید تا بتوانید از حق خود و دیگران به عنوان انسان دفاع کنید. اگر در محل کارتان حقوق شما درست رعایت نمیشود باید اعتراض کنید و یا اگر به خاطر عقیده و مذهب شما، مورد آزار هستید، به عنوان یک انسان حق دارید هر دینی را که میخواهید اختیار کنید. شما حق دارید آزادی عقیده داشته باشید و بتوانید آزادانه عقیدهتان را بیان کنید.</span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 150%;"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><br /></span> <table align="left" cellpadding="0" cellspacing="0"><tbody> <tr> <td width="35" height="24"><span style="font-size:100%;"><br /></span></td> </tr> <tr> <td><span style="font-size:100%;"><br /></span></td> <td><span style="font-size:100%;"><br /></span></td> </tr> </tbody></table><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr" style="line-height: 115%;"><br /> </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">بخش سوم:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> <b> حقوق بشر، حقوق زندگی<o:p></o:p></b></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">در فصل قبل برایتان از قوانین بینالمللی حقوق بشر و جایگاه آن در قوانین جمهوری اسلامی ایران</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">سخن</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> گفتیم اما به راستی این قوانین چه فایدهای برای ما دارند؟ چگونه میتوان از آن استفاده کرد و آیا اصطلاحا «به درد زندگی ما» میخورد؟ <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">معمولا وقتی آدمها قانونی را تصویب میکنند که به زندگیشان نظم بدهد و در نهایت «رفاه» را برای شان به ارمغان بیاورد. حقوق بشر چه نقشی در این مورد دارد؟ آیا حال که همه دنیا به دنبال رعایت حقوق بشر است، رعایت این حقوق برای ما رفاه به همراه میآورد؟<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">بیایید با هم چند روایت را بخوانیم، شاید پاسخ سوالاتمان را در میان آنها یافتیم:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;">§</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> روایت اول <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">«نسرین خانم» مادر دو کودک هفت و شش ساله است که پدرشان یک سال پیش به دلیل مصرف بیش از حد مواد مخدر فوت کرد. این روزها هرچند اولین سالگرد فوت «اسحاق»، شوهر نسرین خانم فرا میرسد اما ذهن وی درگیر مسایل دیگری است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">نسرین خانم معلم مقطع دبستان است که ده سال پیش عاشق یک راننده سرویس مدرسه شد و علیرغم مخالفت خیلیها، با او ازدواج کرد. نسرین خانم همسرش را خیلی دوست داشت؛ به همین دلیل وقتی چند ماه پس از ازدواج، فهمید اسحاق معتاد است امیدوار بود که بتواند او را از بلای اعتیاد برهاند. البته اطرافیان، این امیدواری نسرین خانم را به حساب «عشق» به همسرش میگذاشتند چرا که اسحاق نه تنها مصرف مواد مخدرش را کم نکرد بلکه بهار گذشته به خاطر مصرف زیاد آن، دچار ایست قلبی شد.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">هرچند مرگ شوهر یک غم بزرگ برای نسرین خانم بود اما به خاطر عشقی که همچنان به همسرش داشت، سعی کرد تا تلاش بیشتری انجام دهد تا فرزندانش اینک در یتیمی، غمی نداشته باشند. او آرزو دارد فرزندانش برعکس پدرشان، برای جامعه مفید واقع شوند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">این مادر مهربان، در یک سال گذشته برای فرزندانش معلم زبان استخدام کرده و برای آنها بیش از گذشته اسباب بازیهای جدید خریده است و هر هفته دو دختر را برای بازی به پارک و شهر شادی میبرد. «آدینه» و «گلاب» خیلی به مادرشان عشق میورزند و او را دوست دارند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">نسرین خانم در محل کار همکار مردی دارد که او نیز در موقعیتی مشابه وی است و چند سال پیش همسرش را از دست داده است. این دو در فکر ازدواج با هم هستند. نسرین خانم باور دارد که آقای مجیدی میتواند نقش یک پدر مهربان را برای فرزندانش بازی کند. او در همین مدت کوتاه با بچهها ارتباط عاطفی برقرار کرده است. هرچند نسرین هنوز تصمیم خود برای ازدواج مجدد را عملی نکرده اما به خاطر مشکلاتی این روزها حسابی به فکر فرو رفته است. براساس قوانین ایران نسرین خانم میتواند فرزندان خود را تا زمانی که ازدواج مجدد نکرده باشد نگهداری (حضانت) کند. او از این نگران است که بعد از ازدواج با آقای مجیدی خانواده همسر سابقش، فرزندان را قانونا از او جدا کنند. </span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">اسحاق شوهر سابق نسرین خانم، فرزند اول حاج آقا و حاجیه خانم «مبارکی» بود و حال که آنها پسرشان را از دست دادهاند پیشنهادی به نسرین دادهاند آن</span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">ها گفته</span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">اند نسرین می</span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">تواند با «اسماعیل»، پسر کوچک حاج آقا یعنی برادرِ اسحاق ازدواج کند. حاج آقا مبارکی و همسرش معتقدند به این ترتیب عموی بچهها جای پدرشان را خواهد گرفت و دیگر آنها زیر دست «ناپدری» بزرگ نخواهند شد.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">نسرین خانم اصلا حتی نمیتواند به این موضوع فکر کند. او آنقدر از ازدواج اولش سختی کشیده که هیچ تمایلی ندارد به ازدواجی دوباره با این خانواده فکر کند. از طرفی هم اسماعیل پسر کوچک حاج آقا مبارکی تنها </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">۱</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">٩ سال سن دارد و علاوه بر اختلاف سن، نسرین خانم هیچ حسی نسبت به اسماعیل ندارد و فکر میکند اسماعیل هنوز بچه است. او با خود میگوید چه تضمینی است که اسماعیل راهی را نرود که اسحاق رفت.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">این روزها نسرین خانم سخت سردرگم است چرا که «آدینه» اینک هفت ساله شده است و «گلاب» نیز تنها یک سال دیگر هفت ساله میشود. نسرین خانم مطمئن است ازدواج مجدد حق شخصی اوست و میتواند به زندگی بهتر فرزندانش منتهی شود اما نمیداند با قوانین چه کند بخصوص که اگر او با آقای مجیدی ازدواج کند باید نگهداری فرزندانش را به خانواده اسحاق بسپارد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;">§</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> روایت دوم<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">آقای هدایت کارمند اداره پست است.</span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">او هرچند خود را یک مسلمان واقعی میداند که به فرایض دینیاش مثل نماز، روزه و غیره به طور مرتب میپردازد اما این مسایل را مانعی برای استفاده از نوآوریهای دنیای امروز نمیداند. او در منزل خود ماهواره دارد و با برنامه ریزی که انجام داده، همه اعضای خانوادهاش از این نوآوری استفاده میکنند. او به فرزندانش توضیح داده که ماهواره چقدر میتواند مزایا داشته باشد و به همین دلیل فرزندانش به نحو مطلوبی از ماهواره استفاده میکنند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">اعضای خانواده آقای هدایت، همگی معتقدند ماهواره ابزاری مفید است. هرچند امروز حکومت ایران با دارندگان ماهواره برخورد میکند اما آقای هدایت و خانوادهاش معتقدند به زودی قوانین جمهوری اسلامی ایران، استفاده ماهواره را هم مانند استفاده از ویدیو آزاد خواهد کرد. ده سال پیش داشتن دستگاه پخش ویدیو در خانهها جرم بود اما امروز این گونه نیست و حتی مساجد و مکانهای مذهبی و اسلامی از این تکنولوژی استفاده میکنند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">با این حال، سه هفته پیش اتفاقی روی داد که تا چند روز بحثی میان اعضای خانواده در مورد داشتن یا نداشتن ماهواره درگرفت. یک روز شنبه که همه اعضای خانواده خارج از خانه بودند، پلیس زنگ خانه آنها را به صدا در آورد. وقتی پلیس دید کسی جواب نمیدهد، زنگ همسایه بالایی را به صدا در آورد و از آنها خواستند که در را باز کند. همسایه بالایی آقای هدایت، در را برای پلیس باز کرد و پلیس پس از مراجعه به سقف آپارتمان، دیش ماهواره را که بر روی پشت بام بود، ضبط کرد و نامهای را از زیر در به داخل خانه برای آقای هدایت فرستاده که طی آن باید برای پارهای از توضیحات به کلانتری برود.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">عصر که اعضای خانواده از سر کار بازگشتند، همه از این اتفاق بهت زده شدند. همسر آقای هدایت که تنها به نسبت بقیه کمی مخالف داشتن ماهواره است و اعتقاد دارد این تکنولوژی بچهها را از درس انداخته است، با دیدن این نامه، خیلی جا خورد و البته کمی ترسید. او با غرغر به آقای هدایت گفت: «بفرما، این همه عاقبت اصرار برای داشتن ماهواره. تا حالا پای مان به کلانتری باز نشده بود که حال باید برویم جواب پس بدهیم.»<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">پسر و دختر آقای هدایت هم کمی نگرانیاند، اما با این حال، آقای هدایت زیاد نگران نیست. وقتی آقای هدایت پی به اصل ماجرا برد، به سراغ همسایه بالایی خود رفت و به او اعتراض کرد که چرا در غیاب آنها در را برای پلیس باز کرده است.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">همسایه که اتفاقا رابطه خوبی با خانواده هدایت دارد، توضیح داد که اگر در را باز نمیکرد پلیس از دیوار بالا میآمد داخل ساختمان.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">هرچند، آقای هدایت به همسایهاش توضیح داد که «پلیس حق ندارد بدون اجازه وارد ساختمان شود»، با این حال همسایه اصرار دارد که اگر او را در باز نمیکرد، پلیس در را میشکست. آقای هدایت باز به همسایهاش توضیح داد که اگر قرار بود پلیس با زور بیاید، دیگر زنگ نمیزد. همچنین مگر چه جرمی اتفاق افتاده که پلیس با زور وارد شود. این همه در جمهوری اسلامی فیلم سینمایی میسازند که پلیس برای دستگیری جنایتکاران حتما با اجازه قانونی وارد خانه میشود، بعد برای ضبط یک ماهواره که یک تخلف ساده است، به زور میآید وارد خانه میشود؟<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">اما غیر از اینها، آقای هدایت از همسایهشان پرسید «فرض کن به جای پلیس این افراد دزد بودند. اگر سرقتی روی میداد، شما پاسخی برای من داشتید؟ آیا دوست دارید زمانی که شما در خانه نیستید ما در را برای ورود غریبه ها به خانه شما باز کنیم؟»<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">این سوالات، حسابی همسایه آقای هدایت را شرمنده کرد. او چند بار بخاطر اشتباهش از وی عذرخواهی کرد. آقای هدایت به منزل بازگشت و به فرزندانش گفت نگران نباشند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">هرچند دو، سه روز بعد، باز همسر آقای هدایت از این رویداد گله کرد اما یک روز که آقای هدایت از سر کار بازگشت همه اعضای خانواده را جمع کرد. او با خود دو صفحه در دست داشت که قانون «ممنوعیت استفاده از تجهیزات ماهواره» در آن توضیح داده شده بود. آقای هدایت آن را برای همه خواند و توضیح داد که داشتن ماهواره تخلف است و قانون گذار کسی را که ماهواره داشته باشد، تنها میتواند صد تا پانصد هزار تومان جریمه نقدی کند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">او به همسرش توضیح داد «داشتن ماهواره و جریمه شدن به خاطرش، مانند این است که با ماشین در حین رانندگی تخلفی انجام داده باشید و افسر شما را جریمه کند. این اصلا موضوع مهمی نیست و من هیچ بابت احضار به کلانتری نگران نیستم.»<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">او حتی به فرزندانش خبر داد که بعد از پرداخت جریمه داشتن ماهواره، شاید به زودی دوباره ماهواره در خانه نصب کند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">افرادی مثل آقای هدایت کم نیستند که به حقوقشان آشنا باشند اما با این حال حکومت که میخواهد مردم تحت امرش تابع او باشد، سعی کرده در سالهای اخیر با ارعاب و ترسی، با مقولههایی چون ماهواره برخورد کند؛ چرا؟ مشخص است. اگر مردم از ماهواره استفاده کنند به میزان آگاهی آنها افزوده میشود و این چیزی است که حکومتهای بسته مایل به آن نیستند. مردم با استفاده از ماهواره میتوانند بفهمند در دنیا چه خبر است و به این طریق میتوانند پی ببرند که در هیچ کشور توسعه یافتهای حجاب اجباری نیست؟ در هیچ کشور مدرن و نیمه مدرنی، کسی به خاطر کم حجابی به زندان یا جریمه محکوم نمیشود و ... <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"></span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;">§</span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"><span dir="rtl"></span> روایت سوم<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">ابراهیم صادقی جوانی ٣٢ ساله است که از ازدواج او با همسرش زهره چند سال میگذرد. آقای صادقی و همسرش در یک کارخانه تولید دستکش کار میکنند و چون درآمدشان مبلغ قابل توجهی نیست، آنها مجبور هستند که بیشتر کار کنند. از مجموع درآمد چهارصد هزار تومانی این زوج، مبلغ دویست و پنجاه هزار تومان آن صرف پرداخت ماهیانه اجاره خانه میشود. با سایر هزینههای جاری زندگی، دیگر برای شان پولی باقی نمیماند و به همین دلیل آنها به این نتیجه رسیدهاند که یک شیفت دیگر کار کنند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">آقای صادقی در کارخانهای دیگر شبها کار میکند و همسرش نیز بعد از کار صبح در کارخانه دستکش، عصرها در خیاط خانه دوستش تا ابتدای شب کار میکند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">فشردگی کار این زوج باعث شده تا علیرغم میلشان نه تنها نتوانند هنوز فرزندی داشته باشند بلکه روابط شان نیز آسیب ببیند. فشردگی کار پس از مدتی برای آنها ایجاد مشکل کرده است به طوری که خودشان اخیرا پی بردهاند محیط خشن حاکم برزندگی شان، آنها را نسبت به هم پرخاشگر کرده است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">زهره خانم مطمئن است که همسرش او را دوست دارد و هرگز تاکنون او را به خاطر اینکه از ابتدای زندگی دستش خالی بوده، سرزنش نکرده است. با این حال از این وضعیت خسته شده است. آنها تنها روزهای جمعه هم را میبینند که البته این روز هم با حضور میهمانی سرزده، میگذرد.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">از سوی دیگر، آقای صادقی نیز از این وضع خسته شده است چرا که وی معتقد است اگر کارخانهای که آنها در آن کار میکنند به ازای کارشان، حقوق درست و مناسبی به آنها بدهد، دیگر نیاز نیست این دو نفر جای دیگری کار کنند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">بر همین اساس است که آقای صادقی، همسرش و چند همکار دیگر که وضعی مشابه آنها دارند تصمیم گرفتهاند به نزد رییس کارخانه بروند و مشکلاتشان را با او در میان بگذارند. شاید بتوانند رییس کارخانه را متقاعد کنند که در ازای چند ساعت کار بیشتر، حقوق مناسبتری برای آنها در نظر گرفته شود تا آنها مجبور نباشند در جاهای دیگر نیز کار کنند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">با مطرح شدن این ایده، برخی دیگر از کارگران به آقای صادقی و دوستانش پیوستهاند و به همین دلیل آقای صادقی در فکر راه انداختن یک اتحادیه کارگری در کارخانه و همچنین یک صندوق کمک مالی به کارگران افتاد است. اما در روزهای اخیر، مسوولان و برخی نهادهای دیگر به آنها برای تشکیل این اتحادیه فشارهایی وارد کردهاند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><span dir="ltr"></span>§</span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"><span dir="rtl"></span> روایت چهارم <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">خانم رزاقی پس از آنکه شوهرش در جنگ شهید شد، مدتی به کار خیاطی پرداخت تا بتواند چرخ زندگی خود و پسرش را بچرخاند اما وقتی پسرش در دانشگاه قبول شد، دیگر خیاطی کفاف زندگیشان را نمیداد. از طرفی هم خانم رازقی دوست ندارد از نهادهای مثل بنیاد شهید کمک بگیرد به همین دلیل در یکی از پاساژهای شهر شیراز، مغازهای اجاره کرد تا لباسهای کودک را در آن به مشتریان عرضه کند. در چند سال اخیر موقعیت اقتصادی او بهبود یافت و حتی به قول خودش در سالهای اخیر زندگی راحتی داشتهاند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">با این حال چند هفته پیش چند مامور لباس شخصی به داخل مغازه او هجوم آوردند و پس از آنکه در مغازه را پشت سرخودشان بستند، با لحن توهین آمیزی او را خطاب قرار دادند. همه اعتراض آنها به خاطر وجود پیراهن و تیشرتهایی بود که روی آنها عکسی از شخصیت کارتنی همچون «اسپایدر من»، «سوپر من»، «پلنگ صورتی»، «بت من» و ... وجود داشت. یکی از این ماموران که بیسیمی هم به دست داشت با چهرهای عصبانی به خانم رازقی گفت: «ما در این مملکت هزاران شهید دادیم که تو این لباسهای شیطانی و غربی را به فرزندان معصوم ما بفروشی؟»<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">خانم رازقی که در همهی این سالهای بیهمسری، یکه و تنها زندگی خود و فرزندش را چرخانده، اعتماد به نفس بالایی دارد. به همین دلیل بدون اینکه جا بزند و بقول معروف کم بیاورد، وسط حرف آن مامور پرید و گفت: «اتفاقا یکی از این هزاران شهید، شوهر من بوده است».<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">بیان این جمله توسط خانم رازقی موجب شد تا این چند مامور کمی عقب نشینی کنند؛ چون یکی از آنها بعد از لحظهای مکث گفت: «خواهر شما که خودتان بهتر از ما به مسایل آشنا هستید. شما باید خیلی بیشتر رعایت کنید.»<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">خانم رازقی گفت: «مگر من کار غیر قانونی انجام دادهام. پشت سر من جواز کسب من قرار دارد که بر اساس آن من اجازه دارم پوشاک را از فروشگاههای عمده فروش تهیه کنم و آن را با نرخ بهرهای که قانون برایم در نظر گرفته به مشتریانم بفروشم. به من بفرمایید کجای این مسیر من تخلف کردهام. من به عنوان یک کاسب وظیفه است چیزمشروعی را که مشتری میخواهد به او عرضه کنم. آیا این پوشاک غیرمشروع و حرام است؟ اگر هست حکمش را به من هم بدهید تا از فردا من اینها را نفروشم. من اینجا دارم کار میکنم و زندگی خانوادهام را میچرخانم. نمیتوانم براساس سلیقه شما یا همکارانتان هر روز یک چیز بفروشم....»<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">با اینکه این سخنان و ادامه بحث از سوی خانم رازقی با دلایل منطقی بیان شد اما ماموران تقریبا تمام پیراهنهای عکس دار مغازه را جمع کردند و با خود بردند. غیر از این، یک پرده هم بر سر مغازه نصب کردند که این مغازه به دلیل فروش لباسهای غربی تا دو ماه تعطیل است. البته این دو ماه را هم به خاطر اینکه خانم رازقی همسر شهید بود به او تخفیف دادند و گرنه مغازهای دیگر که لباسهایی مثل مغازه خانم رازقی داشت، تا اطلاع ثانوی تعطیل شد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">خانم رازقی اکنون درآمدی ندارد و از پس انداز خود مصرف میکند و با اینکه روز شماری میکند محدودیت دو ماهه به پایان برسد و کار را از نو شروع کند اما چون میداند اجناس تولیدیها و لباسهایی که مورد استقبال مشتریان نوجوان است همین پیراهنهای به اصطلاح عکس دار است، اصلا به آینده امیدوار نیست. او شاید قید کاسبی را بزند!<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><span dir="ltr"></span>§</span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"><span dir="rtl"></span> روایت پنجم <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">به رویداد دیگری توجه کنید. خانم بیات که خانه دار است، چندی پیش در آستانه انتخابات مجلس وقتی از خرید بازگشت، خیلی هیجان زده فرزندانش را صدا زد و به آنها توصیه کرد حتما روز جمعه در انتخابات شرکت کنند. او چنان هیجان زده بود که حتی از وحید، پسر چهارده سالهاش نیز خواست این کار را انجام دهد. مهدیه، دختر خانم بیات به مادرش یادآوری کرد که حمید سنش برای رای دادن کم است، اما گوش مادرشان بدهکار نبود و مدام اصرار میکرد.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">همه اعضای خانواده از این اصرار مادرشان غاقل گیر شده بودند و حتی آقای بیات که تا به حال ندیده بود همسرش اینقدر سیاسی باشد، حسابی تعجب کرده بود. البته دلیل این هیجان خانم بیات خیلی زود معلوم شد چرا که وقتی مشغول جابجایی کالاهای خریداری شده در کمدهای آشپزخانه بود، برای اعضای خانواده توضیح داد که یکی از دوستانش را که در مسجد محله رفت و آمدی دارد امروز دیده است. این دوست، به خانم بیات و دیگران گفته است که سعی کنید در انتخابات شرکت کنید. اوهمچنین به شخص خانم بیات با تاکید بیشتری گفته است: «خانم شما که فرزند پای کنکوری دارید حتما باید در انتخابات شرکت کنید چون اگر فردا فرزندتان در دانشگاه قبول شد و اگر در انتخابات شرکت نکرده باشد، از ثبت نامش در دانشگاه جلوگیری میشود...»<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">این دوست همچنین به یادِ خانم بیات و دیگر دوستانش آورد که «یادتان هست در زمان جنگ ملاک فقط قبولی در کنکور نبود. باید از مسجد محل تاییدیه میآوردید وگرنه فرزندتان را ثبت نام نمیکردند. حالا هم اگر کسی در انتخابات شرکت نکند، حتی اگر نفر اول کنکور هم شود، ثبت نامش نمیکنند. من توصیه میکنم حتما خودتان، شوهرتان و همه فرزندانتان جمعه در انتخابات شرکت کنید تا تلاش این بچهها به هدر نرود.»<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">یکی از دوستان خانم بیات از این خانم محجبه پرسید «حالا به کی رای بدهیم»، و آن خانم جواب داد «زیاد مهم نیست به که رای میدهید. مهم مهر داخل شناسنامه است که میتواند به فرزندتان برای ثبت نام و ادامه تحصیل در دانشگاه کمک کند.»<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">این اظهارات دوست خانم بیات کافی بود تا در دلش محشری برپا کند. او خریدش را نیمه کاره رها کرد تا به خانه بیاید و این موضوع را به همسر و فرزندانش بگوید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">«حمید» پسر بزرگ خانواده است که سه سال قبل نتوانست در دانشگاه قبول شود و به ناچار به سربازی رفت. اینک او در حالی از سربازی برگشته و بار دیگر برای قبولی در دانشگاه تلاش میکند که خواهرش «مهدیه» نیز آماده امتحان کنکور میشود. این برادر و خواهر خیلی تلاش کردهاند اما اینک با حرفهای مادرشان خیلی نگران شدهاند. البته حمید چون بیشتر در اجتماع است در جریان اخبار انتخابات پیش رو قرار دارد اما مهدیه هیچ اطلاعی از این موضوع نداشته است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">رد صلاحیت کاندیداهای مجلس آنقدر در این دوره زیاد بوده که پدر خانواده هم تاکنون توجهی به انتخابات نکرده است. اما حال گویا وضع دیگری است. با این سخنانی که خانم بیات به نقل از دوستش بیان کرده است، کمی همه نگران شدهاند. حتی «وحید» که برای رای دادن هنوز سنش کم است، در دلش میگوید کاش کمی بزرگتر بود و میتوانست با رای دادن و خوردن مهر در شناسنامهاش، به برادر و خواهر بزرگش کمک کند. او در ماههای اخیر شاهد تلاش این دو نفر برای قبولی در کنکور بوده است و امیدوار است برادر و خواهرش در دانشگاه قبول شوند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><span dir="ltr"></span>§</span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"><span dir="rtl"></span> روایت ششم <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">آقای حسین زاده سالهاست که در غرب تهران یک آتلیه عکاسی و فیلم برداری دارد. او به عنوان یک عکاس و فیلم بردار حرفهای در سالهای اخیر مشتریان زیادی جذب نموده است و توانسته خدماتش را توسعه دهد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">او مشتریان خود را راضی نگه داشته و در کارش هم خیلی «متعهد» است. شاید از واژه تعهد این گونه برداشت کنید که سفارش مشتریانش را سر موقع تحویل آنان میدهد و بد قولی نمیکند اما خود آقای حسین زاده از تعهد آن هم برای یک عکاس یا فیلم بردار، برداشت دیگری دارد. او میگوید در حرفهای که به آن مشغول است غیر از احساس مسولیت و انجام کارها در زمان مقرر، یک عکاس یا فیلم بردار باید «رازدار» و «امانت دار» مردم باشد. چرا که مردم به عکاس و فیلم بردار اعتماد میکنند و آنها را به خصوصی ترین مکان زندگی شان که خانه است راه میدهند. معمولا یک عکاس یا فیلم بردار برای ثبت خوشیهای یک خانواده و میهمانانش در مراسمهایی چون تولد، نامزدی و عروسی شرکت میکند. او پس از ثبت لحظات شادی مشتریان، فیلم و عکس مشتریان را باید در نهایت امانت در اختیارشان قرار دهد. همین حس مسولیت مدرکی برای متعهد بودن یک عکاس است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">آقای حسین زاده این حس مسولیت را داشته و این را از مشتریان بی شماری که دارد میتوان متوجه شد. با این حال، در هفتههای اخیر برای او مشکلاتی پیش آمده که نه تنها زندگی شخصیاش را بر هم ریخته بلکه به اعتبار و حیثیت کاری او نیز آسیب وارد نموده است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">دو ماه پیش چند مامور نیروی انتظامی به مغازه او آمدند و پس از اینکه بدون ارایه هیچ حکم قضایی، او را متهم به تخلفات صنفی کردند، کامپیوترهای مغازه و همچنین آلبوم نمونه عکسهای مشتریان را با خود بردند. اعتراضهای آقای حسین زاده که میگفت شما به چه مجوزی عکسهای خصوصی مردم را میبرید، هم فایدهای نداشت. ماموران، آتلیه عکاسی آقای حسین زاده را هم پلمب کردند و در نامهای از او خواستند که هفته بعد به دادگاه برود. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">با این حال، دادگاه هم جواب او را درست و حسابی نمیدهد. با اینکه او هفته بعد از پلمب مغازهاش در سر وقت مقرر در دادگاه حاضر شد اما این داستان هنوز به پایان نرسیده است. با گذشت دو ماه، او هر هفته به دادگاه میرود اما دادگاه به او میگوید هفته بعد بیاید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">اعتراضهای او هم فایده ندارد. قاضی به او گفته تو چرا از زنان بیحجاب عکس گرفتهای و یا چرا در برخی از مراسمهایی که فیلم برداری کردهای مردان و زنان در حال رقص بودهاند. آقای حسین زاده در اینباره پاسخ داده است که به عنوان عکاس به این مراسمها دعوت میشود و اگر اعتراضی هست باید به صاحب این نوع مراسمها شود نه به من. با این حال قاضی دفاع او را وارد ندانسته است و به او گفته هفته بعد بیاید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">این برخورد برای آقای حسین زاده که یک عکاس خوشنام است خیلی گران تمام شد. هرچند خیلیها معتقدند که آقای حسین زاده تخلفی نکرده اما مردم نگاه شان نسبت به آقای حسین زاده تغییر کرده است. همین چند روز پیش او به گوشهای خود شنید که یک نفر میگفت اگر کار خلافی نکرده، پس چرا نمیگذارند مغازهاش را باز کند. این مساله فقط در بیرون نیست بلکه همسر آقای حسین زاده هم به نحوه کار شوهرش شک کرده است. او بارها از او خواسته اگر تخلفی کرده، راستش را به زنش بگوید. این مسایل حسابی آقای حسین زاده را کلافه کرده است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">آقای حسین زاده واقعا نمیداند چه کار باید انجام بدهد. یکی از دیگر همکاران او به وی گفته است به صنف عکاسان و فیلم برداران برود و از آنها کمک بخواهد. شاید او این کار را انجام بدهد. صنف عکاسان، که اعضای آن تمام عکاسان شهر تهران هستند، وظیفهاش صدور مجوز به عکاسیهای جدید و رفع مشکلات عکاسان عضو و همچنین ارایه خدمات رفاهی به آنان است. در ازای این، هر ساله مبلغی از اعضا به عنوان حق عضویت میگیرد. آقای حسین زاده که از سوی سایر عکاسان نیز مورد احترام است، تصمیم دارد از صنف عکاسان کمک بخواهد تا از نظر حقوقی به او کمک کنند تا بتواند سریعتر بر مشکلاتش غلبه کند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">در شش روایت بالا، همانند دو ماجرایی که در مقدمه این کتابچه برایتان نقل کردیم، رویداد</span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">ها آنقدر ملموس هستند که بارها در مورد آنها در اطراف خود شنیدهایم.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">نقض حقوق بشر هر چند در سالهای اخیر بیشتر در مورد نقض حقوق سیاسی افراد بوده اما واقعیت این است که در دهههای اخیر علاوه بر نقض حقوق سیاسی انسانها، انواع دیگری از حقوق ایرانیان مانند حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نادیده شده است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: center; unicode-bidi: embed;" align="center"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">* * *<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"><br />شاید شما هم با ما هم عقیده باشید که «حقوق بشر، حقوق زندگی» است. یک مادر، یک فروشنده، یک کارگر و غیره حق دارند آزادانه زندگی کنند و از زندگی لذت ببرند. آنها بردگان حکومت نیستند که به فرامین حکومت تن بدهند بلکه واقعیت این است که حکومت نماینده آنها برای بهبود زندگی و رفاه تک تک افراد جامعه است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">در جمع بندی این بخش تنها به گفتن این نکته بسنده میکنیم که هر چند حقوق بشر در کشور ما اینچنین نقض میشود اما به یاد داشته باشید که حقوق بشر شصت سال پیش تصویب شده و امروز دولت مدرن، به دنبال حقوقی مدرنتر برای مردمان خود هستند. دنیا در این شصت سال بسیار به جلوتر رفته است و ما متاسفانه روز به روز در جای فعلیمان در جا زدهایم و گاه نیز حتی به عقب رفتهایم. امروز در کشوری مثل نروژ، داشتن آموزش و پرورش رایگان مانند آنچه در قانون اساسی ما نوشته شده، فقط یک شعار نیست بلکه به آن عمل میشود. امروز در آمریکا اتحادیههای بزرگ کارگری، اجازه نمیدهند حقوق یک کارگر پایمال شود و اینچنین است که در کشوری مثل سوئد، مادر شایستهتر از جد پدری برای سرپرستی فرزند خود شناخته میشود. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">اگر در سالهای گذشته تنها فعالان سیاسی معتقد بودند که حکومت با آنها به خشونت رفتار میکند اما اینک با نگاهی به جامعه میتوان درک کرد که نظام جمهوری اسلامی با سایر مقولات اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی به زبان تهدید و خشونت سخن میگوید و چنان آنها را تحت فشار قرار میدهد که هیچ حقی برای آنان قایل نیست. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">حکومت ایران در حالی با این قوانین مقابله میکند که شاید نیاز باشد ما، به عنوان مردم با مقاومت در مقابل این قانون شکنیها، وظایف یک حکومت را به آنها گوشزد کنیم؛ چگونه؟ کمی تامل کنید، در بخش بعد به این موضوع میپردازیم. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><br /></span> <table align="left" cellpadding="0" cellspacing="0"><tbody> <tr> <td width="28" height="16"><span style="font-size:100%;"><br /></span></td> </tr> <tr> <td><span style="font-size:100%;"><br /></span></td> <td><span style="font-size:100%;"><br /></span></td> </tr> </tbody></table><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr" style="line-height: 115%;"><br /> </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA"><o:p> </o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">بخش چهارم:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> <b> دفاع از حقوق بشر<o:p></o:p></b></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">با خواندن سه بخش این کتابچه، بیش از پیش به اهمیت حقوق بشر، نقش آن در زندگی امروز و تاثیرش در ابعاد مختلف زندگی انسان از جمله اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی پی بردید و همانطور که در بخش سوم اشاره کردیم سالها از تصویب منشور حقوق بشر سازمان ملل گذشته است و در این فاصله شصت ساله، کشورهای توسعه یافته در زمینه رعایت حقوق بشر و حقوق شهروندی بسیار به پیش رفتهاند اما متاسفانه کشور ما در این بازه زمانی نه تنها پیشرفتی نداشته بلکه گاه نیز به عقب برگشته است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">امروز در دنیا اعدام نوجوانانی که به خاطر سن کم به اشتباه جرمی انجام دادهاند، تقریبا منسوخ شده است اما شاید برای شما جالب باشد که بدانید در حال حاضر، جمهوری اسلامی ایران در صدر معدود کشورهایی قرار دارد که کودکان را به خاطر انجام جرم در کودکی اعدام میکند. همچنین جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر، جزو چند کشوری است که به خاطر پوشش اجباری (حجاب) شهروندانش را به تا دو ماه زندان و یا جریمه محکوم میکند و باز همچنین جمهوری اسلامی یکی از اندک کشورهایی است که هنوز بر اساس شیوه قصاص رفتار میکند یعنی چشم در مقابل چشم، قطع دست در مقابل دست؛ پدیدهای که در دنیای مدرن به هیچ عنوان پذیرفتنی نیست. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">وقتی که اعلامیه حقوق بشر در سازمان ملل مورد تصویب کشورها و ایران قرار گرفت، هدف کرامت و ارج نهادن به مقام انسانیت بود که امروز بسیاری از آن کشورها با عمل به آن، مسیر پیشرفت را سپری کردهاند اما متاسفانه کشور ما در این سالها به این مساله بیتوجه بوده است. شاید به همین دلیل است که اینک در سالهای ابتدایی هزاره سوم لازم است که ما شهروندان ایران، برای اینکه بیش از پیش خسارت نبینیم، همتی کنیم تا شاید از این مشکلاتی که حکومت، پیرامون مان تدارک دیده، نجات بیابیم. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">در بخشهای گذشته سعی کردیم ضرورت توجه به این قوانین را مورد توجه تان قرار دهیم و همانطور که در انتهای بخش سوم نوید دادیم، در این بخش درصدد هستیم به یاری شما، روشهای دفاع از حقوق بشر را مرور کنیم. موضوعی که کم اهمیت تر از بخشهای پیشین نیست و اتفاقا اهمیت زیادی هم دارد. از یاد نبرید شما اگر قوانین حقوق بشری و مبنای شکل گیری آنها را بدانید، برای داشتن جامعهای مطلوب کفایت نمیکند؛ به همین دلیل لازم است کمی به عنوان یک «مدافع حقوق بشر» بر فعالیت خود بیفزایید تا بلکه با رعایت بیشتر قانون، به رفاه برسیم؛ رفاهی که هم برای جامعه و هم برای ما سودمند است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">اما چگونه یک مدافع حقوق بشر باشیم:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">مدافع حقوق بشر یک انسان است که حقوق ابتدایی و لازمه انسانها را میداند، به آن احترام میگذارد و سعی میکند به هر طریقی که امکانش را داشته باشد آن را انعکاس بدهد. چنین شخصی علاوه بر رعایت قانون، در مقابل هر ظلمی به انسانیت واکنش نشان میدهد. هر چند، گاهی این واکنش مانند یک "پرسش" از عوامل نقض حقوق بشر کم هزینه است و یا همچون "نافرمانی مدنی" هزینهی اندکی دارد اما گاه نیز آنقدر در خود توان میبیند که در ازای ضایع شدن حق انسانها، زبان به "اعتراض" میگشاید و در عین حال "خبررسانی" حقوق بشر را در پیش میگیرد تا ظالم رسوا شود و حقوق انسانها رعایت شود.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><span dir="ltr"></span>§</span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><span dir="rtl"></span> <span lang="AR-SA">قانون پذیری </span></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">کشوری با قدمت ایران حکومتهای زیادی را بر خود دیده که شاید ساده ترین میراث هر حکومتی قوانین مختص به خود باشد. در همین صد سال اخیر سه حکومت قاجار، پهلوی و جمهوری اسلامی بر ایران حکمرانی کرده که دو گزینه اول از نوع پادشاهی و دیگری جمهوری (تحت نظارت کامل دین) بوده است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">از یاد نبریم که هر حکومتی با توجه به توان خود و توان و طاقت مردماش، قوانینی تصویب میکند. مثلا رضا شاه پهلوی وقتی شرایط را از دید خود مساعد میبیند در سال </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">۱</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">٣</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">۱۴</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> قانونی را از تصویب میگذراند که براساس رعایت حجاب را ممنوع اعلام میکند. هرچند برای جامعه سنتی آن زمان این حرکت جسورانه بود اما با همراهی که مردم آن زمان انجام دادند، بالاخره این قانون تا سالها در ایران پایدار ماند. همزمان با جمهوری اسلامی، وقتی آیتالله خمینی، نقش رهبری این انقلاب را بر عهده گرفت، اندک اندک خواستار رعایت حجاب شد، اکثریت مردم علیرغم اعتراضهایی عدهای دیگر، این بار این تصمیم حاکمان را تایید کردند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">بنابراین توجه داشته باشید که اراده مردم نقش مهمی در شکل گیری یک قانون دارد. البته این توضیح را لازم میدانیم که در کشوری مثل ایران که معمولا نظامی دموکراتیک شکل نمیگیرد، طبیعی است که حکومت از ابزارهای قهرآمیز و نظامی برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">به بحثمان باز گردیم. هرچند در زمان تصویب قانون حقوق بشر این گونه حقوق انسانها نقص نمیشد اما اینک به گواه نهادهای ناظر دیده بانهای حقوق بشر، موارد نقض حقوق بشر زیادی در ایران روی میدهد. حال این ما هستیم که میتوانیم میان رجوع به قانون و بیتفاوتی، یکی را انتخاب کنیم. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">از سوی دیگر، موضوعی که اهمیت دارد، اراده شخصی خودمان در رعایت قانون است. ما ایرانیها مثالی داریم که میگوید «مرگ خوب است ولی برای همسایه». البته منظور ما این نیست که «مرگ» را به جای همسایه، برای «خودمان» برگزینیم بلکه بیاییم هم برای همسایه و هم برای خود آرزوی «زندگی» کنیم. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">گام اول برای اینکه مدافع حقوق بشر و انسانیت باشیم این است که <b>ابتدا قوانین را بشناسیم و قوانینی که درست و براساس حقوق عموم مردم است را رعایت کنیم.</b> <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">به طور طبیعی قوانین را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: قوانین درست و قوانین غلط. پیش از این در بخش دوم از قوانین حقوق بشری و رد پای آن در قوانین کشورمان اشاره کردیم. علیرغم وجود برخی قوانین مساله ساز اما خیلی از قوانین فعلی، قوانین خوب و کاربردی هستند که برای حفظ نظم و ترتیب در جامعه مفید هستند. مثلا هدف بسیاری از قوانین راهنمایی و رانندگی برقراری نظم و حفظ جان مردم است، این نمونه یک قانون خوب است.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">یا در نظر بگیرید همین قانون اساسی جمهوری اسلامی، موادی وجود دارد که در بسیاری از قوانین اساسی دولتهای دیگر وجود ندارد. حتما تعجب میکنید. ماده مربوط به آزادی بیان، یکی از اصلهای مترقی در قانون اساسی ماست اما مشکل اصلی عدم اجرای این ماده و قوانین دیگر در کشور است.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">شاید سوال کنید اگر در میان قوانین، برخی قوانین غلط بودند یا آن قوانینی برخلاف مصالح مردم بودند آن وقت چه کنیم؛ عجله نکنید. کمی جلوتر در این مورد به شما توضیح خواهیم داد. بنابراین به اطراف تان بنگرید و میان قوانین موجود، قوانین مناسب و درست را بیاموزید و رعایت کنید. حتی آن را به دیگران بیاموزید و مسالمت آمیز از همه بخواهید آن را رعایت کنند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> باید یادمان باشد که جامعه ما میان این همه قوانین رنگارنگ، بشدت تشنه رعایت آنهاست. نمیتوانیم قوانین را سلیقهای رعایت کنیم. در نظر بگیرید همه ما وقتی پلیس در سر چهارراهی حاضر است، از چراغ قرمز عبور نمیکنیم اما همین ما، شب که ماموری بر سر چهارراه نیست، به این بهانه که چشمی ما را نمیبیند، از هر چهارراهی بگذریم!</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">بیایید خودمان، پلیس خود باشیم و یادمان باشد که قانون برای دفاع از ما شکل گرفته است نه دشمن. بنابراین رعایت آن ما را ایمن خواهد داشت. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><span dir="ltr"></span>§</span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><span dir="rtl"></span> <span lang="AR-SA">پرسشگری</span></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">بیتعارف، پرسشگری در زندگی ما جایی ندارد. هر چه که بگویند میپذیریم بدون آنکه به آن فکر کنیم. شاید دلیل اصلی این روحیه ما ایرانیان، ظلمی است که هر متجاوزی بر این کشور کرده است. همواره تابع بودهایم و هیچ نگفتهایم. اگر در سر محل کار، حقوق مان کم شود، ساکت هستیم. اگر بر آن افزوده شود، دلیلش را نمیدانیم و نمیخواهیم بپرسیم. اگر اخراج شویم هم نمی پرسیم چرا. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">بگذارید روایتی تاریخی را برایتان تعریف کنیم. در زمان آخرین شاه سلسله صفوی که اتفاقا در اداره امور کشور بسیار بیکفایت بود و عاقبت ملک به بیگانه سپرد، مردی فرصت طلب در مقابل دروازه خروجی شهر خیمهای بنا نهاد و از هر که قصد خروج از شهر را داشت دو سکه عباسی میستاند و از هر که میخواست وارد شهر شود یک سکه عباسی میگرفت. یک سال او بر این امر اصرار ورزید و مردم هم حین ورود و خروج به او باج پرداختند. تا اینکه روزی مرد خردمندی قصد خروج از شهر را داشت. او وقتی طلب سکه کرد، مرد اندیشهای کرد و از باج گیر پرسید: «شما به اجازه و دستور چه کسی از هر که وارد میشود سکه میخواهی؟» <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">مرد فرصت طلب گفت: «بی هیچ اجازهای. تاکنون هیچ کس مرا نگفت نستان، پس من ستاندم. ای بر روی دیدگانم؛ حال که میگویید نستان، دیگر نمیستانم.» <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">حال حکایت ما مردمان است. به رفتار شخصیمان رجوع کنیم. معمولا در مقابل تصمیمات هر که زور دارد مطیع هستیم. مهم نیست این فرد دارای زور، حاکمیت است یا فروشنده سوپر مارکت محله مان. بیاییم هر کدام ما آن مرد خردمند باشیم که در مقابل هر اجباری، سوال کنیم؛ نه مردمی که بدون دلیل به او خراج میدادند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">راستی واکنش شما به گرانی چیست؟ وقتی با تعجب میبینید کالایی یک شبه گران و دو برابر قیمت شده چه میکنید؟ بارها دیدهایم در زمان گرانی میوه یا کالایی، به جای اینکه دلیل گرانی را جویا شویم با حرص و آز، هر چه بیشتر سعی در خرید و انبار آن میکنیم؛ حال آنکه گاه بهترین راهکار مقابله با گرانی، نخریدن است.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">به جای پرسش دلیل گرانی و شنیدن استدلال منطقی فروشنده، ما همیشه در مواقع گرانی، یک سوال مشخص را از فروشنده داریم: «میوه از این بهتر نداری». فروشنده فرصت طلب هم که معمولا کارش را بلد است، ما را به پشت مغازه هدایت میکند که از میان میوهها، بهترین درآنجا قرار دارد که البته قیمت آن هم گران تر از میوههای یک شبه گران شده است!<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">بارها در این کتابچه اشاره کردهایم که حق کالای لوکسی نیست که «چک» آن، شب عید همراه سایر حقوق و مزایای شما به حسابتان واریز شود بلکه حق گرفتنی است و با سکوت شما طبیعی است که ضایعه میشود. یادتان باشد در مقابل هر ظلمی، حتی اگر اهل جدل و هزینه کردن نیستید، میتوانید یک سوال کنید: "چرا؟"<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">حداقلترین فایده این سوال این است که طرف مقابل را دچار شک و تردید میکنید. او باید به شما پاسخ بدهد. اگر پاسخی منطقی داشت، خواهید شنید و اگر بیمنطق پاسخ تان را داد، شما تکلیف خود را میدانید. اگر افسری بدون دلیل با شما برخورد کرد، شما میدانید که به بازرسی نیروی امنیتی میتوانید تخلف او را گزارش دهید و یا اگر کاسب سر کوچهتان کالا را بیدلیل چند برابر گرانتر میفروشد، میتوانید به اداره بازرسی بازرگانی اطلاع دهید و باز، اگر رییستان بیدلیل اخراجتان کرد، شما میدانید که اداره کار برای حل مشکلات کارگران است.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">قوانین حقوق بشر ساده و مشخص هستند. سعی کنید رعایت حقوق و این قوانین را با پرسشگری آغاز کنید. اگر برخورد نامناسب پلیس را با متهمی میبینید، میتوانید دلیل این خشونت یا نقض قانون را ضمن پرسشی به پلیس مربوطه یادآور شوید. خیالتان جمع باشد که هیچ پلیسی نمیتواند شما را به خاطر یادآوری وظیفه قانونیاش، بازداشت کند.</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><span dir="ltr"></span>§</span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><span dir="rtl"></span> <span lang="AR-SA">نافرمانی مدنی </span></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">یکی دیگر از اشکال دفاع از حقوق بشر، نافرمانی مدنی است. به شما توصیه کردیم قوانین خوب و درست را رعایت کنید و رعایت آن را به اطرافیان خود نیز بیاموزید. حال نقطه مقابل قوانین خوب، قوانین بد هستند که یا به دلیل اشتباه و سردرگمی مسولان تصویب شدهاند یا آنکه از روی عمد و خودکامگی دولتها تصویب میشوند. این قوانین در حالی قوانین بد هستند که خلاف منافع شهروندان و برخلاف حقوق بشر است. در همان قانون راهنمایی و رانندگی که برایتان به عنوان یک قانون خوب مثال زدیم، ناگهان مجلس مصوبهای اضافه کرده که به پلیس اجازه میدهد از زنی در خودرویی کم حجاب بود، ماشین را متوقف کند. آیا این قانون براساس حقوق بشر است؟ اساسا چنین برخوردی چه کمکی به پیشرفت جامعه میکند؟ <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">یا به قوانینی چون قانون مطبوعات برخورد میکنیم که بر خلاف قانون اساسی که بر آزادی بیان تاکید دارد، عملا مانع آزادی بیان است. چه باید کرد؟ آیا باید سکوت کرد؟ آیا استفاده از اصل پرسشگری میتوان به جنگ این قوانین غلط رفت؟ هرچند این قوانین را تنها با پرسیدن "چرا" نمیتوان تغییر داد اما شک نکنید که با روشهای دیگری میتوان قانون گذار را وادار به اصلاح آن نمود. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">در بخش قبل برایتان گفتیم که در سالهای پس از انقلاب تا ده سال پیش استفاده از «ویدیو» جرم بود. با این حال بسیاری از مردم یقین داشتند این یک نوآوری است که باید از آن استفاده کنند. از این رو، مردم بسیاری با خرید ویدیو، از آن مخفیانه استفاده میکردند. اصرار مردم در رعایت نکردن این قانون موجب شد تا بالاخره حکومت عقبنشینی کند. این فرآیند نافرمانی مدنی است که شکلی غیر خشونت آمیز دارد اما میتواند شما را به هدفتان برساند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">یکی از مهمترین «نافرمانیهای مدنی» در قرن اخیر در کشور آمریکا روی داد. میدانید که سیاه پوستان آمریکا حق رای نداشتند و دارای مقامی نازل بودند. در دهه شصت میلادی "مارتین لوتر کینگ" و جنبشی که او به راه انداخت، از نافرمانی مدنی استفاده برد. آنها در زمان رای گیری، هرچند حق رای نداشتند اما در مقابل شعب رای گیری تجمع میکردند. این روش اعتراض مثمر ثمر بود و بعد از سالها مبارزه، رنگین پوستان آمریکایی توانستند حق را داشته باشند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">امروز خیلی از مشکلات حقوقی را میتوان با این روش حل کرد. پیشتر اشاره کردیم که حکومت سعی دارد اهداف خود را پیش ببرد اما شما به عنوان شهروند میتوانید از حق خود و دیگر شهروندان دفاع کنید. ما به شما حق میدهیم که به جای جنگ و درگیری، یک راه حل مسالمت آمیز را برگزینید چرا که شاید شما دوست ندارید کارتان را از دست بدهید یا به خاطر اعتراض به حکومت سر از زندان، در بیاورید. با این حال، نمیتوانید هم نسبت به ظلمی که میشود و یا خواهد شد بیتفاوت بمانید. بهترین کاری که میتوانید انجام دهید نافرمانی مدنی است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">هرچقدر در بحث «قانون پذیری» بر رعایت قانونهای درست اصرار کردیم، اما در اینجا به شما توصیه میکنیم اگر قانونی وجود دارد که حقوق اجتماعی و شهروندی شما را محدود میکند به آن تن ندهید. نمایندگان مجلس منصوب شما هستند و باید آرا و نظر عموم یک حوزه انتخابیه را در مجلس انعکاس دهند اما در سالهای اخیر چون بازیهای سیاسی نقش اساسی در تعیین نمایندگان داشته، عملا شاهدیم نهاد قانونگذاری گاه برعلیه خواست عامه مردم تصمیم گیری میکند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">«رای ندادن» یکی از همین روشهای نافرمانی مدنی است. تصور کنید هیات نظارت بر انتخابات مجلس، بدون دلیل موجهای دو، سه کاندیدایی که شما و دیگران میخواستید در انتخابات مجلس به آنها رای بدهید را «رد صلاحیت» کرده است و به آنها برای کاندیدا شدن اجازه نداده است. در همین حال، شما میدانید که دیگر کاندیداها حتی اگر به مجلس بروند نمیتوانند، به حل مشکلات شهرتان کمک کنند بنابراین تصمیم میگیرید که در انتخابات شرکت نکنید. این اقدام اگر از سوی سایر شهروندان هم مورد توجه قرار بگیرد و همراهی شود، میتواند پیامهایی برای حکومت داشته باشد. وقتی در شهری یکصد هزار نفر واجد شرایط رای دادن هستند، اما فقط هشت هزار نفر رای میدهند، ساده ترین پیام این است که اکثر شهروندان این شهر با این شکل برگزاری انتخابات مخالف هستند. حکومت یا در تصمیم خود تجدید نظر میکند و انتخاباتی درست تر را برگزار میکند و یا به روش خود ادامه میدهد. خب اگر حکومت اصرار کند، شاید به پایانش نزدیک شود ! <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">شما به عنوان یک شهروند مسوول، تلاش خود را با رای ندادن انجام دادهاید. این کار برای شما هزینهای ندارد و کسی شما را به خاطر رای ندادن نمیتواند محاکمه کند، اما در عین حال شما به برداشتی که از قانون بوده، اعتراض خود را نشان دادهاید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">در بخش سوم این کتابچه در روایت پنجم، به یاد دارید که چگونه خانم بیات بعد از شنیدن یک توصیه از دوستی که به دولت نزدیک بود، سراسیمه به خانه بازگشت تا از همه اعضای خانواده بخواهد در انتخابات شرکت کنند. حال در نظر بگیرید که اگر شما با قانون و نافرمانی مدنی آشنا باشید نه تنها از این چنین نقل قولهایی نگران نمیشوید بلکه میدانید که رای دادن شما به عنوان شهروند این جامعه "یک حق" است و حال که دولت اجازه انتخابات آزاد را به شما نمیدهد، شما هم میتوانید با ندادن رای، ضمن نافرمانی مدنی، حقتان را برای خود محفوظ بدارید.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">قاعدتا قانون میگوید که انتخابات باید آزادانه برگزار شود اما شما میبینید که دولت این آزادیها را رعایت نمیکند. طبیعی است که شهروندان در این چنین انتخاباتی شرکت گسترده نمیکنند. این یک هشدار است و به همین دلیل چون حکومت میداند کاهش مشارکت شهروندان ممکن است به اعتبارش لطمه بزند، از روشهای تبلیغاتی گوناگون برای پیشبرد اهدافش استفاده میکند. آنچه خانم بیات دریافت کرده بود در حقیقت یک تبلیغ هدایت شده و غیر مستقیم بود که افرادی با ظاهر اتصال به دولت، در جمعهای کوچک با انعکاس شایعاتی، مردم را به شرکت در انتخابات ترغیب میکنند. هر چند دولت از طریق رسانههای عمومی میخواهد مردم در انتخابات شرکت کنند اما خیلی از مردم نسبت به این تبلیغات مستقیم موضع دارند و همچنان مخالف انتخابات هستند. اما تبلیغ غیر مستقیم تاثیر گذار است. در مورد همین تبلیغی که خانم بیات طعمه آن قرار گرفته است، کافیست دقت کنید که هر سال در کنکور بیش از یک میلیون نفر شرکت میکنند و کافیست از هر خانواده که فرزندی داوطلب شرکت در کنکور دارد، دو تن بر اساس اینگونه تبلیغات، در انتخابات شرکت کنند. با یک حساب سر انگشتی، سه میلیون نفر به آمار شرکت کنندگان در انتخابات افزوده شده است!<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">بنابراین میتوانید در مقابل این شایعات مقاومت کنید و به یاد داشته باشید که رای حق شماست و اگر شرایط به نظر شما برای شرکت در انتخابات مساعد نیست، این حق را برای خود محفوظ نگه دارید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">روایت آقای هدایت را در بخش قبل به یاد دارید؟ آن هم روشی «نافرمانی مدنی» بود که البته کمی «هزینه بر» بود. آقای هدایت پس از اینکه به دادگاه مراجعه کرد و جریمه دویست هزار تومانی استفاده از ماهواره را پرداخت کرد، بعد از سه هفته، یک ماهواره جدید در خانهاش نصب کرد. او همچنان به قانون ممنوعیت استفاده از ماهواره معترض است و اعتراض خود را اینگونه نشان داده است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><span dir="ltr"></span>§</span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><span dir="rtl"></span> <span lang="AR-SA">اعتراض</span></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">اعتراض حق ماست. این جمله شعار نیست بلکه واقعیت است. ما انسانیم و حق داریم به هر مسالهای که برخلاف عقیده ماست اعتراض کنیم. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در اصل ٢</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">۷</span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> نیز این حق را به ما داده است و تاکید دارد «تشکیل اجتماعات و راهپیماییها، بدون حمل سلاح، به شرط آن که مخل به مبانی اسلام نباشد آزاد است</span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><span dir="ltr"></span>.</span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"><span dir="rtl"></span>»<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">بنابراین به هرچیزی که اعتراض داریم به شرط اینکه «مسلح» نباشیم و اصول اسلام را زیر سوال نبریم، میتوانیم اعتراض کنیم. هرچند اینک خیلی از صاحبنظران معتقدند به مبانی اسلام هم میتوان اعتراض کرد اما این اصل قانون اساسی تا همین جا هم از اهمیت ویژهای برخوردار است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">با اینکه نافرمانی مدنی یک شیوه مسالمت آمیز اعتراض است اما گاهی کاربرد آن نتایجی دربر ندارد. بخصوص زمانی که قشر خاصی و محدودی مورد ظلم حکومت قرار میگیرند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">توجه کنید: اگر مجلس قانونی تصویب کند که همه ملت را به زحمت بیاندازد، طبیعتا تعداد بیشتری از مردم سعی میکنند قانون را رعایت نکنند و به موج نافرمایان مدنی بپیوندند اما حال در نظر بگیرید کارگران یک کارخانه ریسندگی شهر کوچک به دلیل ضعف مدیریت رییس دولتی کارخانه، از کار بیکار شدهاند. خیلی طبیعی است که مجموع کسانی که مورد ظلم قرار گرفتهاند شامل سیصد کارگر بیکار شده و هزارعضو خانواده آنها باشد. شاید هم در این میان چند فعال حقوق کارگر یا حقوق بشر نیز از سر دلسوزی به آنها بپیوندند. در این شرایط به نظر شما نافرمانی مدنی فایده دارد؟ فکر میکنید اگر هر روز این هزار و اندی انسان در مقابل کارخانه تعطیل شده بایستند فایدهای داشته باشد؟ <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">اینجاست که ابعاد ستم واقع شده به این کارگران، آنها را وادار میکند که به مقابل استانداری، اداره کار، دفتر نماینده و یا دادگستری رفته و با حمل پرده یا پلاکاردهایی از مسولان خواستار کمک و یاری شود. این روش همانند نافرمانی مدنی کم هزینه نیست چرا که امکان دارد نیروی انتظامی راه را بر آنان سد کند و یا حتی آنها را مورد ضرب وشتم قرار دهد و یا بازداشت کند. اما در نظر بگیرید کارگری که از کار بیکار شده، آیا میتواند با شش ماه حقوق نگرفتن، ساکت بماند؟ یقینا، نه. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">در حقیقت اعتراض، خشونت بیشتری دارد که برای معترضان هزینههایی نیز در بر دارد. اصولا اعتراض انواع مختلفی دارد که در سادهترین شکل بسیار شبیه نافرمانی مدنی است و البته در شکل جدی تر، اعتراض همراه با درگیری و خشونت است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">وقتی تعداد زیادی از روزنامهها توسط حکومت بسته میشوند، روزنامه نگاران بیکار شده که خود را مورد ظلم میبینند در مقابل وزارت ارشاد در حالی که چسب بزرگی به نشانه «سانسور و اختناق» بر دهان خود زدهاند، تجمع میکنند. این یک اعتراض ملایم است که مرز مشترکی با نافرمانی مدنی دارد. حال روزهای آخر حکومت رژیم سابق در ایران را به یاد بیاورید. مردم در آن مقطع به نوع اداره کشور اعتراض داشتند و به همین دلیل مسلحانه با نیروهای نظامی و انتظامی درگیر میشدند؛ این نوع اعتراض، خشونت بارترین نوع اعتراض است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">متاسفانه باید به شما بگوییم که ما ایرانیان در سدههای اخیر، به نحو مطلوبی از ابزار اعتراض استفاده نکردهایم و به گواه تاریخ جاهایی که لازم بوده اعتراض کنیم، سکوت کردهایم و جاهایی که لازم بوده سکوت کنیم، اعتراض کردهایم. شاید دلیل این مشکل بازگردد به کم تجربگی مان در انجام کارهای جمعی. متاسفانه همه حرکتهای جمعی ما در میانه راه و پیش از رسیدن به نتیجه، از هم میپاشد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">بگذریم. دانشجویان همواره از اعتراض و اعتصاب برای بیان اعتراضات خود استفاده میکنند. مثلا کیفیت غذای دانشگاه خوب نیست. آنها تنها چند بار به مسوولان کتبی اعتراض میکنند اگر ترتیب اثر داده نشود، آنگاه یک روز دانشجویان دست به دست هم میدهند و هیچ کس غذای دانشگاه را استفاده نمیکند و یا همه در یک روز غذا را بدون استفاده به سطل آشغال میریزند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">دکتر مدنی یک استاد دانشگاه تهران است که زندگی سختی را در کودکی گذرانده است. او پدر و مادرش را خیلی زود از دست داد اما یک زوج خیر از او حمایت مالی کردند تا بالاخره وی توانست به مقامهای بلند علمی برسد. او در حالی موفق شد برای کسب مدرک دکترا به اروپا بورس بگیرد که با خودش عهد کرد که پس از پایان تحصیلات، به ایران برگردد و دستاوردهایش را در اختیار جوانان ایرانی قرار دهد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">پنج سال است که او به ایران بازگذشته و در دو دانشکده به دانشجویان درس میدهد اما از چند هفته پیش، حراست دانشگاه که وظیفه برقراری نظم در دانشگاه را دارد، در اقدامی خودسر، جلوی ادامه تدریس او را در دانشگاه گرفته است. حراست دانشگاه که توسط یک مدیر حزباللهی اداره میشود، از دکتر مدنی خواسته که با کراوات بر سر کلاسها حاضر نشود. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">دکتر مدنی ابتدا سعی کرد با آنها بحث کند. به همین دلیل به آنها گفت که ببینید من علم غرب را با خود آوردهام و به دانشجویان میدهم. حال دوست دارم غیر از این لباس و سر وضعام متناسب با این علمی باشد که دارم در موردش صحبت میکنم.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">اما اصلا این صحبتها از سوی حراست پذیرفته نشد. دکتر مدنی با اصرار آنها دیگر کراوات نزد. بعد از آن حراست در نامهای جدیدا اعلام کرده «پوشش دکتر مدنی از مصادیق لباسهای غربی» است و به این ترتیب باز مانع حضور او بر سر کلاسها شده است. دکتر مدنی سخت در تعجب است چرا که او کت و شلواری میپوشد که چندی پیش از یک فروشگاه در خیابان گیشا خریده است.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">با این حال مسولان حراست همچنان به او اجازه نمیدهد در کلاس حاضر شود و به این ترتیب موضوع به گوش دانشجویان رسیده است. «حجت» یکی از دانشجویان از دو روز پیش از دانشجویان همکلاسی خود خواسته با تجمع در مقابل حراست به این اقدام آنها اعتراض کنند. اما برخی از دانشجویان از همراهی با آنان به دلیل ترسی که از برخورد احتمالی حراست دارند، سر زدهاند. حال حجت و همکلاسیها راه حل تازهای دارند. آنها در نظر دارند تا بازگشت دکتر مدنی به کلاس، در هیچ یک از کلاسهای دیگر دانشگاه شرکت نکنند. به ابتکار یکی از دانشجویان هم یک پرده بزرگ نوشته شده و ضمن بیان دلیل شرکت نکردن دانش آموزان، توضیح داده شده که «مدریت دانشگاه به جای بررسی کیفیت علمی اساتید خود به ظاهر آنها ایراد میگیرد».<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">دکتر مدنی در روزهای اخیر به مدیریت دانشگاه توضیح داده و او فهمیده که مشکلی وجود ندارد. با این حال بعید نیست دکتر مدنی به اروپا بازگردد چون از آنجا چند پیشنهاد برای کار دارد اما دلش اینجاست. بخصوص که با دیدن اعتراض مدنی دانشجویان، امیدوار است باز برای تدریس به کلاس بازگردد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><span dir="ltr"></span>§</span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><span dir="rtl"></span> <span lang="AR-SA">خبررسانی</span></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">اما یکی دیگر از ابعاد فعالیت به عنوان یک مدافع حقوق بشر، کمک به اطلاع رسانی موارد نقض حقوق بشر است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">با بیان روایتی دیگر، موضوع را پی میگیریم. هشت ماه پیش وقتی «بهنام» و همسرش «نادیا» از کوچهای گذر میکردند یک ماشین کلانتری جلوی پایشان ترمز کرد. مامور بدون اینکه پیاده شود از آنها پرسید چه نسبتی با هم دارند. بهنام و همسرش از این رفتار متعجب بودند چون تا آن لحظه رفتاری از آنها سر نزده بود که پلیس فکر کند آنها هیچ نسبتی با هم ندارند به همین دلیل با تعجب پرسید «زن و شوهریم. چطور مگه؟»<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">پلیسی که از آنها سوال کرده بود ناگهان عصبانی شد و فریاد زد: «من پلیسم و از تو سوال میکنم و تو ... میخوری از من سوال میکنی»!<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">بهنام که کاملا غافل گیر شده بود، گفت: «آقا، پلیس هم باشی حق نداری این طوری بی ادبانه با من صحبت کنی».<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">چشمتان روز بد نبیند. پلیس مربوطه در همین موقع پیاده شد و با باتوم به کمک یک پلیس دیگر که راننده ماشین بود، بهنام را مورد ضرب و شتم قرار دادند. نهایتا هم آنها بهنام و زنش را سوار ماشین کردند و با خود بردند. عاقبت این ماجرا اینگونه بود که وقتی در ماشین همسر بهنام شناسنامهشان را به پلیس نشان داد، تازه پلیسها پی به ماجرا بردند برای اینکه این اشتباهشان برای آنها دردسر ساز نشود، بهنام را که براثر ضرب و شتم بی حال بود، به همراه همسرش به خارج از شهر بردند و در بیابان رها کردند و گریختند. در آن لحظات حال بهنام آنقدر بد بود که همسرش حتی نتوانست شماره خودرو پلیس را به یاد بسپارد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">با هزار مکافات، بالاخره همسر بهنام توانست ماشینی پیدا کند که بهنام را به شهر و بیمارستان برساند اما با این حال بهنام یک چشمش را از دست داد و بخاطر ضرباتی که برسرش زده شده بود، دچار پارگی یکی از مویرگهای مغزی هم شده بود. به این ترتیب، بهنام مدتها بر روی تخت بیمارستان بود و از طرفی هم آنها نمیتوانستند از کسی شکایت کنند چون نمیدانستند چه کسی آنها را مورد ضرب و شتم قرار داده است. نادیا از نیروی انتظامی شکایت کرد اما پلیس هرگونه نقش در این ماجرا را تکذیب کرد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">تا اینکه دو ماه پیش «شیلا»، دوست نادیا که دانشجو هست برای موضوع مهمی او را به خانهاش فراخواند. شیلا بطور اتفاقی در اینترنت فیلمی را دیده بود که در آن پلیس یک زن و شوهر را مورد ضرب و شتم قرار میدهد. شیلا غیر از اینکه میدانست چنین ماجرایی برای دوستش اتفاق افتاده، رنگ روپوش و روسری زن حاضر در صحنه ماجرا، خیلی برایش آشنا بود. او از نادیا دعوت کرد تا این فیلم را با هم ببینند و البته نادیا همان لحظه اول فهمید که این فیلم مربوط به همان عصری است که پلیس به آنها حمله کرد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">نادیا با کمک آن فیلم نه تنها توانست ثابت کند که پلیس در این ماجرا نقش دارد بلکه دو مامور مقصر نیز مدتی است بازداشت شدهاند. دادگاه آنها را به پرداخت کلیه خسارتی که بر این زوج جوان وارد شده، وادار کرده است و همچنین آنها را از ادامه خدمت محروم کرده است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">فکر میکنید فیلم این رویداد چطور سر از اینترنت در آورده است؟ هرچند هرگز نادیا و شیلا این ماجرا را نفهمیدند اما رضا، یکی از ساکنان همان کوچه است که وقتی دید پلیس جلوی یک زوج را گرفته، با موبایلش شروع به فیلم برداری کرد. او وقتی آن صحنهها را دید ابتدا کمی ترسید اما بعد پیش خود به این نتیجه رسید که باید این رفتار وحشیانه پلیس افشا شود به همین دلیل او آن را به گونهای که برای خودش درد سر ساز نشود، بر روی اینترنت قرار داد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">توجهتان را به روایت دیگری معطوف میکنیم. «پروین» هرچند دختری مذهبی نیست اما سعی میکند در بیرون از منزل به گونهای لباس بپوشد که مورد توجه کمتری قرار بگیرد. چند روز پیش وقتی در حوالی میدان ونک در حال گذر بود ناگهان سه مامور پلیس او را احاطه کردند تا بخاطر بیرون آمدن چند تار مو، او را بازداشت کنند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">پروین میداند چگونه از حق خود دفاع کند به همین دلیل تا به او اخطار دادند که بایستد، او معترضانه پرسید «برای چی؟» وقتی گفتند «بخاطر بد حجابی باید با ما بیایی»، پروین شروع به اعتراض و داد و فریاد کرد.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">این اقدام او توجه مردم اطراف را برانگیخت و در میان جدل بین پلیس و او، خیلیها با بیرون آوردن موبایل شان، شروع به ضبط تصاویر اعتراض این دختر به پلیس کردند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">میدانی بود. از یکسو پلیس که نمیتوانست دست پروین را بگیرد و او را به ماشین انتقال دهد، بند کیف او را میکشید و از سویی پروین هم با جار و جنجال مقاومت میکرد. در همین حین چند نفر به دفاع از پروین پرداختند و با داد و فریاد خواستار رها کردن این دختر شدند. این ماجرا آنقدر بالا گرفت که پلیسها کمی ترسیدند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">به همین دلیل کمی از اصرارشان دست کشیدند. به این ترتیب پروین در یک لحظه از دست پلیسها فرار کرد و یک تاکسی او را از معرکه نجات داد. چند دقیقه بعد هم پلیسها که حسابی آبرو ریزی بار آورده بودند محل را ترک کردند. خیلی از حاضران بعد از این صحنهها برای شجاعت آن دختر و این «همکاری مردم» در جلوگیری از یک برخورد غیر قانونی، به خودشان تبریک گفتند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">لازم به یادآوری است همه از پلیس انتظار دارند براساس قوانین درست، به ایفای وظایف خودش بپردازد و متخلفان از قانون را دستگیر کند. اما اگر همین پلیس به جای اجرای قوانین، به اقدامی سلیقهای دست بزند، و یا مجری قوانین ناقصی باشد که حکومت خودکامه برای آزار و اذیت مردم تصویب کرده، مردم در مقابلش ایستادگی میکنند. بنابراین طبیعی است همین مردم که حامی پلیساند، نه تنها اقدام او را تایید نمیکنند بلکه در مقابلش میایستند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">حتما میپذیرید که این سه پلیس در حالی از اقدام خود منصرف شدند که نمیخواستند با انعکاس تصویرشان، عاقبتی مثل دو پلیس مهاجم به بهنام و همسرش داشته باشند. گاهی اوقات خبر رسانی میتواند جلوی نقص حقوق بشر را بگیرد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">حال که اهمیتهای خبررسانی حقوق بشر را برایتان توضیح دادیم در زیر به شما نکاتی را خواهیم گفت که میتواند به شما وسعت دید بیشتری بدهد تا در پیرامون خود اگر ظلمی را دیدید، با ثبت و انعکاس آن، جلوی نقض بیشتر حقوق بشر را بگیرید:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> الف- خبر چیست؟<o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">شما به عنوان کسی که مایل است موارد نقض حقوق بشر را منعکس کند باید ابتدا بدانید چه اتفاقاتی خبر است. در روز هزاران رویداد پیرامون ما اتفاق میافتد اما آیا همه آنها خبر است؟<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">از خانه که بیرون میروید میبینید که گل فروش محله، گلهای تازه آورده است. نانوایی خلوت است. سر چهارراه دو ماشین با هم تصادف کردهاند. صف اتوبوس شلوغ است. در مسیرتان میبینید کارگرانی در مقابل اداره کار تجمع کردهاند. امروز در اداره خودتان ارباب رجوع زیادی دارید. خسته شدهاید. عصر هنگام بازگشت به خانه خرید میکنید. میوه کمی ارزان شده است درعوض قیمت گوشت گران شده است. همسرتان هم امروز به خانه مادرش سرزده است. میگوید دختر همسایهشان از شوهرش طلاق گرفته است. شب اخبار را نگاه میکنید و ... <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">همه این رویدادها، موضوعاتی است که توجه شما را جلب کرده اما خبر آن است که دارای ارزش باشد. مثلا خلوت بودن نانوایی خبر نیست اما اگر در پی گرانی نان، نانوایی خلوت است نشان از یک «واکنش» به گرانی نان دارد و این خبر است. اتفاق «تصادف» یک خبر است. صف طولانی اتوبوس خبر نیست اما اگر این اتفاق به دلیل گران شدن بنزین روی داده باشد نشان از این دارد که مردم برای «اعتراض» به قیمت بنزین، ترجیح میدهند از اتوبوس استفاده کنند. به همین ترتیب میتوان در مورد سایر رویدادها سخن گفت. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">بگذارید یک جمله معروف در تعریف خبر را برایتان نقل کنیم که میگوید اگر "سگی پای یک انسان را گاز بگیرد خبر نیست اما اگر آدمی، پای سگی را گاز بگیرد، خبر است»! <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">بگذارید کمکتان کنیم. شما برای اینکه بتوانید بفهمید رویدادی خبر است، باید توجه کنید که آیا این رویداد ارزش لازم را برای انعکاس دارد یا نه. برای این که خبری از سوی دیگران مورد توجه قرار گیرد باید شاخصها و معیارهای استانداردی را دارا باشد. در زبان خبر شناسی به این ارزشها، ارزشهای خبری میگویند که هفت محور است. شما باید در مقابله با هر رویدادی، آن را با این هفت ارزش خبری بشناسید و سپس نسبت به انعکاس یا عدم انعکاس آن تصمیم بگیرد. در زیر هفت ارزش خبری را با مثالهایی برایتان نقل میکنیم:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">هفت ارزش خبری وجود دارد:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">۱. دربرگیری- </span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">رویدادی خبر است که تعداد بیشتری از افراد دربربگیرد. مثال:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: center; unicode-bidi: embed;" align="center"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 10pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">شناسنامه <u>مردم</u> تعویض میشود / آب <u>شهرک فجر ورامین</u> قطع میشود<o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">٢. شهرت – </span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">هرچه رویداد در مورد شخص یا مکان معروفتری باشد، مهمتر است. مثال:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: center; unicode-bidi: embed;" align="center"><span style="font-size:100%;"><b><u><span style="font-size: 10pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">شیرین عبادی</span></u></b><b><span style="font-size: 10pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> بازداشت شد / معلم <u>کرمانشاهی</u> دستگیر شدند<o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">٣. برخورد – </span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">رویدادی که حاصل برخورد، اعتراض و واکنش باشد از اهمیت برخوردار است. تجمع، اعتراض، اعتصاب، قتل، تجاوز و ... خبر است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: center; unicode-bidi: embed;" align="center"><span style="font-size:100%;"><b><u><span style="font-size: 10pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">تجمع</span></u></b><b><span style="font-size: 10pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> دانشجویان تربیت بدنی در مقابل ورزشگاه آزادی / <u>قتل</u> یک زن به خاطر بد حجابی در قزوین<o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">۴. مجاورت – </span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">مکانی که رویداد در آن اتفاق میافتد میتوان به اهمیت خبر بیافزاید. مثال:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: center; unicode-bidi: embed;" align="center"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 10pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">اعتراض معلمان در مقابل <u>مجلس</u> / اعتصاب کارگران در <u>ایران خودرو</u><o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">۵. استثنا – </span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">هر رویداد شگفتی، خبر است. مثال:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: center; unicode-bidi: embed;" align="center"><span style="font-size:100%;"><b><u><span style="font-size: 10pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">مردی هفت زن دارد<o:p></o:p></span></u></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">۶. تعداد – </span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">رویداد اگر در مورد تعداد بیشتری اتفاق بیفتد، خبر اهمیت بیشتری دارد. مثال:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: center; unicode-bidi: embed;" align="center"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 10pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">اعتصاب غذای <u>پنجاه</u> دانشجوی دانشگاه شیراز / تجمع<u> ده هزار</u> زن در اعتراض به قانون مهریه<o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">۷. تازگی – </span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">طبیعی است خبری که تازهتر روی داده است، مهمتر است. توجه ما به خبرهایی جمع میشود که اخیرا اتفاق افتاده است. مثال:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: center; unicode-bidi: embed;" align="center"><span style="font-size:100%;"><b><u><span style="font-size: 10pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">امروز</span></u></b><b><span style="font-size: 10pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> پلیس به معترضان حمله کرد / <u>ماه پیش</u> جمعی از پرستاران تهدید شدند<o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">حال که ارزشهای خبری را شناختید به راحتی میتوانید تشخیص بدهید رویدادی که شاهدش هستید آیا خبر است یا خیر. به یاد داشته باشید رویداد معمولا یک یا چند ارزش خبری را داراست. مثلا: <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: right; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 10pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> اعتصاب غذای پنجاه دانشجوی دانشگاه شیراز</span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"><br /></span><span style="font-size: 10pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> </span><span style="font-size: 9pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">(برخورد) (تعداد)(دربرگیری) (مجاورت)<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">به عنوان کسی که مایل است حقوق بشر در جامعه استوار شود، شما میتوانید با استفاده از این ارزشهای خبری و قوانین حقوق بشری، موارد نقض حقوق بشر را تشخیص داده و آن را به روشهای که خواهیم گفت منعکس کنید.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> ب- ثبت خبر<o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">خبر همانند کالایی است که پس از تولید باید بسته بندی شود تا برای عرضه آماده شود. بنابراین دیدن رویداد کافی نیست. شما به عنوان یک شاهد رویداد باید بتوانید خبرتان را برای انعکاس ثبت کنید. البته قرار نیست با خواندن این جزوه، یک خبرنگار حرفهای برای یک روزنامه، تلویزیون و یا رادیو شوید اما میتوانید قواعدی کلی را بیاموزید که به شما به عنوان کسی که مدافع رعایت حقوق بشر است، کمک کند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">پیش از آنکه شما رویدادی را گزارش کنید لازم است به مانند یک دوربین تمام رویداد را ببینید و آن را ثبت کنید. سعی کنید بیطرف باشید و از اظهار نظر شخصی بپرهیزید. معمولا وقتی یک مورد نقض حقوق بشر روی میدهد، قانون به تنهایی مشخص میکند که این اقدام خلاف حقوق بشر است بنابراین وقتی شما از نظر شخصی به اظهار نظر میپردازید عملا باعث میشوید مخاطب یا دریافت کننده خبر شما تصور کند این نظر شماست و هیچ موردی از نقض حقوق بشر واقعا روی نداده است. سعی کنید بیطرف باشید تا نقض حقوق بشر به چشم دیگران بیاید و بتوانند برای ممانعت از آن راهکاری بیاندیشند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">سادهترین کار برای ثبت رویداد، نوشتن است. همیشه سعی کنید کاغذ و خودکاری دم دست داشته باشید. شما به راحتی خواهید توانست جزییات رویداد را ثبت کنید. اگر شما در میدان ونک ایستادهاید و میبینید که پلیس با دختری به خاطر حجابش برخورد کرده است خیلی راحت میتوانید جزییاتی مثل شماره ماشین، تعداد پلیسها، نحوه گفتگویشان با دختر، پاسخهای دختر، واکنش مردم، عاقبت ماجرا و غیره را ثبت کنید.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">سعی کنید به همان ترتیبی که رویداد اتفاق میافتد آن را ثبت کنید تا بعد برای تنظیم خبرتان دچار مشکل نشوید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">غیر از این، کار دیگری میتوانید بکنید. این روزها همه ما موبایلهایی داریم که دارای دوربین است و بسته به قیمت گوشی تلفن همراه، عکسهای کم کیفیت و با کیفیتی میگیرند. برخی از دوربینها نیز این توانایی را دارند که میتوانید با آنها تصویر (فیلم) بگیرید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">حتما شما هم موافقید خبری که تنها به صورت نوشته باشد جذابیت زیادی ندارد و عکس یا فیلم میتواند به خبر جان ببخشد. به همین دلیل است که به شما توصیه میکنیم اگر مورد نقض حقوق بشری را دیدید سعی کنید عکس یا فیلمی تهیه کنید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">البته اگر نوشتن خبر را درست انجام دهید، به هدفتان رسیدهاید اما اگر آن را با عکس یا فیلمی تکمیل کنید نه تنها تاثیر پیام و خبرتان بیشتر است بلکه شما به خبرتان سندیت بخشیدهاید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">برای گرفتن عکس یا تصویر ابتدا جوانب امر را ارزیابی کنید. طبیعتا در یک تظاهرات دانشجویی که معمولا حواشی آن محل مملو از ماموران امنیتی است شما به راحتی نمیتوانید دوربین یا موبایل تان را برای گرفتن عکس یا فیلم بیرون بیاورید. شک نکنید که بازداشت میشوید. اما میتوانید با کمی دقت و قرار گرفتن در جایی که کمتر دیده شوید، عکس یا تصویری تهیه کنید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">گاهی اوقات هم لازم نیست برای گرفتن عکس یا فیلم آنقدر خود را به زحمت بیاندازید. خانه یا محل کار شما در جایی قرار دارد که معمولا میتوانید موارد نقض حقوق بشر را ثبت کنید. بنابراین همیشه برای این کار آماده باشید. اگر خانهتان مقابل اداره کار، خوابگاه دانشجویان یا نهادی مثل شهرداری یا شورای شهر است، در طول روز صحنههایی خواهید یافت که خبر از ظلم یا ستمی میدهد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> د- تنظیم خبر<o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">حال چگونه خبرتان را تنظیم میکنید؟ کار سختی نیست. هیچ کس از شما انتظار ندارد مانند روزنامه نگاری که سالها خبرنویسی کرده بنویسید. خبر شما اگر اهمیت داشته باشد، توسط مسولان روزنامه دوباره نویسی و حرفهای تنظیم میشود اما با این حال چند نکته را در خبرنویسیتان دقت کنید. هرچند روزنامهها از سبکهای مختلف خبر نویسی استفاده میکنند اما شما به عنوان یک مدافع حقوق بشر بهتر است همیشه خبر خود را «خلاصه و شرح ماجرا» بنویسید. ابتدا قسمت مهم خبر را در یک پاراگراف که بیست تا سی کلمه داشته باشد، خلاصه کنید و بعد در پاراگرافهای بعدی خبر، کل ماجرا را بنویسید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">خبر نوشته شده توسط شما در کل باید به شش سوال پاسخ دهد: <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">کی (زمان) که (چه کسی یا کسانی) کجا (مکان) <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">چه (ماهیت رویداد) چرا (دلیل رویداد) چگونه (نحوه اتفاق رویداد)<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">توجه کنید که شما در خبرتان شاید یک بار و شاید چندین بار مجبور شوید به این سوالات پاسخ دهید. همچنین در خلاصه خبرتان که ابتدای خبر مینویسید باید به حداقل دو سوال از سوالات بالا که اهمیت بیشتری دارد پاسخ بدهید. به مثالی توجه کنید:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; margin-right: 0.5in; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b>جر و بحث پلیس با دختری به خاطر بد حجابی، با واکنش مردم مواجه شد که طی آن مردم<br />از پلیس خواستند به جوانان به خاطر حجاب ایراد نگیرد.<o:p></o:p></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">در این مثال شما به عنصر «چه»، «چرا» و «که» پاسخ دادهاید.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">پس از نوشتن خلاصه خبر در ابتدای خبرتان، شروع کنید و شرح ماجرا را به شکلی که روی داده است، بنویسید. این سبک نوشتن خبر بیشتر در مطبوعات برای انعکاس خبرهای حوادث کاربرد دارد. با نگاهی به خبر حوادث روزنامهها، میتوانید این نوع نوشتن خبر را تمرین کنید. به علاوه، این سبک خبرنویسی باعث میشود که اگر خبر شما به رسانهای عرضه شد، آنها بتوانند از همه رویداد مطلع شوند و آن بخشی که مورد نیازشان است، منعکس کنند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">نکته مهم دیگر در مورد نوشتن خبر برای روزنامه یا هفته نامه این است که عنصر زمان را در نظر داشته باشید. شاید رویدادی که امروز اتفاق افتاده برای روزنامه فردا مناسب است اما اگر خبر همانطور که اتفاق افتاده برای یک هفته نامه ارسال شود، شانس کمتری برای انعکاس پیدا کند. بنابراین اگر میخواهید خبر را برای هفته نامهای بفرستید سعی کنید خبرتان را به «گزارش» تبدیل کنید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">برای گزارش نوشتن شما میتوانید با توجه به اینکه زمان کافی دارید یک مقدمه تاثیرگذار برای خبرتان بنویسید. سپس رویداد را توضیح بدهید. بعد موارد قانون در مورد آن رویداد را مرور کنید و در نهایت نظر کارشناس یا صاحبنظر در آن مورد را جویا شوید. شما میتوانید در مورد مردی که همسرش را مورد ضرب و شتم قرار داده به سراغ وکیل یا قاضی دادگستری رفته و نظر او را بپرسید. گزارشی اینچنین، بسیار خواندنی است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">غیر از این اگر شما عکس و تصویر نیز برای خبرتان دارید، نیاز است که آنها را هم «تنظیم و ویرایش» کنید. منظور ما این نیست که در عکس دخل و تصرف کنید بلکه این است که سایز عکس و مواردی اینچنینی را رعایت کنید.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">برای ادیت عکس میتوانید از نرم افزارهای ساده مثل</span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;">Paint </span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA"><span dir="rtl"></span> یا </span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;">Microsoft Office Picture Manager</span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA"><span dir="rtl"></span> یا نرم افزارهای حرفهای مانند</span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;">Photoshop </span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA"><span dir="rtl"></span> استفاده کنید. توصیه میکنیم هیچ دخل و تصرفی در عکس انجام ندهید و تنها کادر سایز را اصلاح کنید. معمولا در حین عکاسی، کمی کادر عکس کج میشود یا سوژه در مرکز قرار ندارد. همچنین میتوانید حجم عکس را متناسب با سرعت اینترنتتان کاهش بدهید. وقتی شما عملا از اینترنت کم سرعت برخوردار هستید، طبیعتا نمیتوانید عکسی با حجم دو مگا بایت را ارسال کنید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">برای ادیت فیلم نیز هرچند نرم افزارهای حرفهای مثل</span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;">Adobe Premier </span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA"><span dir="rtl"></span> وجود دارد اما در همه کامپیوترها برنامه </span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;">Movie Maker</span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA"><span dir="rtl"></span> هست که به سادگی به شما امکان برش قسمت اصلی فیلم و همچنین کاهش حجم فیلم را میدهد. به راحتی ویرایش فیلم را با این برنامه انجام دهید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> د- انعکاس خبر<o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">اما مهمترین بخش کار انعکاس خبر است. کالایی که شما دیدهاید و ثبت کردهاید باید در جایی عرضه شود. سادهترین کار این است که زحمت عرضه آن را خودتان بر عهده بگیرید اما گاه برای اینکه بار مسولیت سنگین است و حدس میزنید انعکاس چنین خبری برای شما درد ساز باشد، میتوانید از رسانهای معتبر بخواهید آن را منعکس کند. غیر از این گاهی هم خبر آنقدر مهم است که شما مایل هستید افراد بیشتری رویداد را بدانند بنابراین در انعکاس آن به رسانهای حرفهای شک نکنید:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">وبلاگ –</span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> امروز سادهترین رسانه فردی، وبلاگ است. وبلاگ یا همان بلاگ در حقیقت همان دفترچه خاطراتی شخصی است که شما میتوانید این بار در اینترنت، خاطرات و تجربههای خود را با دیگران به اشتراک بگذارید. چون دستیابی به آن برای همه امکان پذیر است میتوانید در راه اندازی وبلاگ از دو روش استفاده کنید. اگر فکر میکنید وبلاگ نویسی و انعکاس اخبار نقض حقوق بشر مشکلی برای شما ایجاد نمیکند میتوانید پای مطالبتان اسم خود را بگذارید در غیر این صورت توصیه میکنیم که حتما از روش "وبلاگ نویسی بدون نام" استفاده کنید تا نامتان مخفی بماند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">اما چگونه یک وبلاگ راه بیاندازید. کافیست در اینترنت به سایتهایی چون «ورد پرس»، «پرشین بلاگ»، «بلاگ اسکای»، «بلاگ اسپات» بروید و بطور رایگان یک فضای مجازی به نامی که میخواهید برای خود تهیه کنید. برخی از این سرویس دهندهها و اصطلاحا میزبانان چون در ایران هستند در فرمهای ابتدایی به شما یادآوری میکنند که چون این سرویس دهنده در ایران است، تابع مقررات جمهوری اسلامی ایران میباشد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">این نکته اهمیت دارد. چون شما به عنوان یک فعال حقوق بشر مایلید تخلفات و خطاهای جمهوری اسلامی ایران را منعکس کنید، بنابراین بهتر است از سرویس دهندههایی استفاده کنید که این محدودیت را نداشته باشد. چون میدانیم شما دوست ندارید میزبان وبلاگ شما، آدرس و مشخصات شما را به نهادهای امنیتی و انتظامی بدهد!<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">با راهاندازی بلاگ، شما یک فضای مجازی دارید که میتوانید در آن خبرها و دیدگاههای خود را منعکس کنید.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">نشریات – </span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">روزنامه، هفتهنامه و حتی ماهنامه هم رسانههای مهمی هستند که میتوانند خبر یا گزارش شما را منعکس کنند. هرچند در سالهای اخیر سانسور بر مطبوعات و بخصوص توقیف آنها شدت یافته اما به هر حال هنوز جزو رسانههایی هستند که اهمیت زیادی دارند. قرار نیست شما برای انعکاس یک خبر نقض حقوق بشر روزنامهای راه بیاندازید اما شما میتوانید با یک روزنامه محلی یا نشریهای دیگر در اطراف خود ارتباط داشته باشید. این خیلی اهمیت دارد. هر وقت رویدادی مشاهده کردید که یکی از ارزشهای هفت گانه را داشت میتوانید آن را تنظیم و در اختیار نشریه قرار دهید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">اینترنت، رادیو و تلویزیون - </span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">علاوه بر روزنامه و هفته نامه شما میتوانید با استفاده از اینترنت، خبر خود را برای سایتهای خبری و همچنین رسانههای دیگر ایمیل کنید. ایمیل یا پست الکترونیک به شما این امکان را میدهد در کوتاه ترین زمان ممکن، خبرتان را در اختیار رسانههای دورتر از خود قرار دهید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">بنابراین حال که شما به عنوان یک مدافع حقوق بشر سعی در انعکاس اخبار دارید، در دفترچه یادداشت خود ایمیل چند سایت، رادیو و تلویزیون را نیز داشته باشید که در صورت لزوم، خبرها را برای آنها ارسال کنید.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">عکس و فیلم –</span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> عکس و فیلم هم میتواند به چند روش انعکاس یابد و </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">برای انعکاس عکس و تصویر راههای زیادی وجود دارد. اگر تصمیم دارید خبر و تصویر را برای سایتها یا رسانههای دیگر بفرستید به راحتی میتوانید آن را با ایمیل ارسال کنید اما اگر میخواهید آن را در روی وبلاگتان منعکس کنید، به شما توضیح خواهیم داد. در اینترنت فضاهای رایگانی وجود دارد که شما میتوانید عکسها و فیلم خود را بر روی آن نمایش بدهید.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><cite><span style="font-size: 12pt; font-style: normal; line-height: 115%;"><a href="http://www.flickr.com/"><i><span dir="ltr">www.flickr.com</span></i></a><span dir="rtl"></span><span lang="AR-SA"><span dir="rtl"></span> یک سایت رایگان است که میتوانید تعداد بیشماری عکس بر روی آن قرار دهید. کافیست یک ایمیل در </span></span></cite><cite><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; font-style: normal; line-height: 115%;">Yahoo</span></cite><span dir="rtl"></span><cite><span style="font-size: 12pt; font-style: normal; line-height: 115%;" lang="FA"><span dir="rtl"></span> داشته باشید یا در این سایت ثبت نام کنید. <o:p></o:p></span></cite></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><a href="http://uk.youtube.com/"><span dir="ltr">http://uk.youtube.com</span></a><span dir="rtl"></span><span lang="FA"><span dir="rtl"></span> هم که یک سایت رایگان است به شما این امکان را میدهد که فیلمهای خود را بر روی آن قرار دهید. <o:p></o:p></span></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">هرچند قرار دادن عکس و یا تصویر بر روی این دو سایت و سایتهای اینچنینی، میتواند مخاطبان زیادی داشته باشد اما شما میتوانید پس از اینکه متن خبرتان را در وبلاگ تان نوشتید، عکس یا فیلم قرار داده شده بر روی اینترنت را در پایین مطلبتان بیاورید.<o:p></o:p></span></span></div><div style="color: black;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 11pt; line-height: 115%;"><br /> </span></span> </div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><br /></span> <table align="left" cellpadding="0" cellspacing="0"><tbody> <tr> <td width="35" height="32"><span style="font-size:100%;"><br /></span></td> </tr> <tr> <td><span style="font-size:100%;"><br /></span></td> <td><span style="font-size:100%;"><br /></span></td> </tr> </tbody></table><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr" style="line-height: 115%;"><br /> </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA"><o:p> </o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA">بخش پنجم:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 14pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> <b> کمک به فعالان حقوق بشر<o:p></o:p></b></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">بخش پنجم و نهایی این کتابچه در حالی در اختیارتان قرار میگیرد که سعی خواهیم کرد «عالیترین» سطح فعالیت در دفاع از حقوق انسانها را برایتان شرح دهیم. البته این به آن معنی نیست که سایر مفاهیم توضیح داده شده پیشین از درجه اهمیت کمتری برخوردار است به هر حال در روایتهایی که خواندید ملاحظه کردید برخی از فعالیتها بخصوص اطلاع رسانی و افشاگری، بسیار مثمر ثمر بود.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">از این جهت این بخش را عالیترین سطح عنوان کردهایم که دیگر حقوق بشر، برای یک «فعال حقوق بشر» تنها به عنوان یک دغدغه مطرح نیست بلکه او تلاش میکند آن را به عنوان یک آرمان و هدف به دست بیاورد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">پیش از این، با دانستن اهمیت حقوق بشر، در بخش چهارم آموختیم که جامعه امروز ایران به دلیل وجود ظلمهای بسیار، نیاز به همت تک تک شهروندان و به همین دلیل ما شهروندان ایرانی باید با تقویت روحیه «قانون پذیری» و استفاده از روحیه «پرسشگری»، قوانین درست را اجرا کنیم و مانع اجرای قوانین نادرست و یا حتی اجرای سلیقهای قوانین درست شویم. اگر در این میان قانونی بر «علیه منافع مردم» تصویب شد که حقوق اساسی و انسانی آنها را زیر پا میگذارد به دو روش مسالمت آمیز (نافرمانی مدنی) و غیر مسالمت آمیز (اعتراض و تجمع) از مسوولان بخواهیم این قوانین نادرست را «تغییر» بدهند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">ما همچنین آموختیم که یکی از ابزارهای مهم برای دفاع از حقوق بشر، خبررسانی است. چنانکه در روایت بهنام و همسرش که مورد آزار پلیس های خطاکار قرار گرفتند، خواندید، انتشار فیلم ضرب و شتم آنها نه تنها موجب شد بهنام و همسرش بتوانند در دادگاه حرفشان را به کرسی بنشانند، بلکه دو مامور خطاکار پلیس نیز به سزای اعمال شان رسیدند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">فایده این افشاگری فقط این نبود چرا که پلیسهای دیگر هم با شنیدن این ماجرا، درس گرفتند. ماجرای گیردادن پلیس به حجاب پروین را به یاددارید. پروین وقتی دید که پلیس مزاحم او شده، جار و جنجال به راه انداخت و هم زمان بسیاری شروع به گرفتن فیلم با موبایل کردند. یکی از دلایلی که آن پلیسها دیگر پیگیر ماجرا نشدند و از خیر بازداشت پروین گذشتند، این بود که نمیخواستند فیلم شان در اینترنت پخش شود و برای شان مشکل ساز شود. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">از این دو فایده اگر بگذریم، یک دستآورد دیگر آن ماجرا این بود که در مقابل یک رفتار سلیقهای از سوی ماموران پلیس، مردم این موضوع را درک کردند که با «اتحاد و اعتراض» میتوان جلوی آنها را گرفت و این روش خوبی برای مقابله با خودکامگی حاکمان ظالم است.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">با اینکه این مفاهیم مهم را تاکنون مرور کردیم، اما واقعیت این است که شهروندان ایرانی از مشکلات حقوق بشری بسیاری رنج میبرند و با اینکه یقین داریم اگر همه شهروندان ایرانی، از امروز به رعایت این نکات ارایه شده بپردازند، جلوی بسیاری از ناهنجاریهای حقوق بشری گرفته میشود اما متاسفانه واقعیت چیز دیگری است. شما در صورتی میتوانید انتظار داشته باشید که همه افراد جامعه دغدغه رعایت حقوق انسانها را داشته باشند که از طریق رسانهها و ابزارهای اینچنینی، آموزش لازم را به آنها بدهید. متاسفانه صدا و سیمای جمهوری اسلامی به عنوان اصلیترین و فراگیرترین رسانه کشور، چنان اداره میشود که همانند حکومت، توجهی به مسایل حقوق بشری ندارد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">در چنین شرایطی، عده بسیاری از هموطنان ما از معضلات نقض حقوق بشر بیاطلاع هستند. حال چه باید کرد؟ از یکسو حکومت با اقدامات و رفتارهای خود سعی دارد حقوق بسیاری از شهروندان را زیر پا بگذارد و عدهای از شهروندان نیز به دلیل پیوندهای اقتصادی و روابطی که در حکومت دارند، تمایل چندانی برای دفاع از حقوق بشر و ایستادن در مقابل خواستههای غیر حقوق بشری حکومت ندارند. در چنین شرایطی چه باید کرد؟ <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">آیا در این اوضاع آشفته، تنها حرکتهای انفرادی مانند نافرمانی مدنی، اعتراضهای فردی و یا حتی افشاگری به نتیجه مثبتی منتهی میشود؟ آیا کافی است؟ به نظر شما آیا انتقاد کردن از وضع موجود، اعتراض و یا حتی اطلاع رسانی میتواند به ما در داشتن جامعهای بدون ظلم و ستم کمک کند؟<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">مسلما پاسخ شما به همه این سوالات «منفی» است. ما هم با شما هم عقیدهایم. در این بخش سعی خواهیم کرد با مرور روشهای دیگر، توانمان را افزایش بدهیم تا بتوانیم بیش از پیش از حقوق بشر دفاع کنیم و مانع ظلم به انسان ها شویم:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; margin-right: 0.5in; text-align: justify; text-indent: -0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;">§<span style="font-size-adjust: none; font-size: 7pt; font-stretch: normal; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; line-height: normal;"> </span></span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="AR-SA"> </span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">فعالان حقوق بشر<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">اگر بیننده تلویزیون یا رادیوهای خارج از ایران باشید که آزادانه به انتشار اخبار میپردازند، حتما در میان اخبار روزانه، خبری از احضار، بازجویی، بازداشت و حتی زندانی شدن برخی از هموطنانمان شدهاید که در پی اسمشان عنوان «فعال حقوق بشر» را یدک میکشند. این روزها با افزایش موارد نقض حقوق بشر در ایران روزانه چند نفر از جوانان، زنان، و فعالان حقوق بشر که خواستار حقوقی برابر و آزادیهای قانونی هستند، مورد غضب حکومت قرار میگیرند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">فکر بد نکنید؛ قرار نیست در این بخش آخر شما را به دردسر بیاندازیم و به قول معروف گرفتارتان کنیم بلکه در نظر داریم افرادی را به شما معرفی کنیم که اتفاقا بسیار پرتلاش، در جهت تامین آزادی و رفاه شما هستند. هرچند آنها از همه ابزارها برای جلوگیری از نقض حقوق شهروندان بهره میبرند اما همزمان با شدت یافتن موراد نقض حقوق بشری، نیاز به یاری شما دارند. این گروه اکنون در حالی با مشکلاتی از سوی دولت مواجه هستند که تنها یک هدف در ذهن دارند: الزام دولت به احترام به حقوق شهروندان و رعایت کرامت انسانی آنها.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">برگردیم به یکی از روایتهایی که در بخش سوم برایتان تعریف کردیم. روایت سوم این بخش، داستان روزهای سخت «نسرین خانم» بود که پس از مرگ همسرش، تنها یک دلمشغولی داشت و آن زندگی با دو دخترش بود اما اینک پدربزرگ کودکان، سرپرستی آنها را دارد. خواندید که دادگاه چون بر اساس قانون، سرپرستی بر عهده پدر و جد پدری است، به راحتی، مادر این دو دختر را از حق سرپرستی فرزندانش محروم کرد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">اما ادامه ماجرای او چه شد. نسرین خانم در هفتههای اخیر با گروهی از زنان آشنا شده که سعی دارند با روشی مسالمت آمیز نسبت به قوانین تبعیض آمیز علیه زنان مقابله کنند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">گروه بزرگی از زنان یک روش مبارزه مناسب با قوانین سنتی و البته ضد زن یافتهاند. آنها برگههایی را چاپ کردهاند که در آنها اشکالات قوانین مربوط به زنان ذکر شده است. این زنان فعال، این برگهها را بین مردم توزیع کرده و محتوای آن را به آنها توضیح میدهند. در پایان اگر مردم موافق باشند، از آنها میخواهند پای آن برگه را امضا کنند. این زنان در نظر دارند پس از آنکه تعداد این برگهها به یک میلیون عدد رسید، خواستههای مطرح شده در این نامهها را به مسولان انتقال دهند تا آنها فکری به حال این مشلات کنند. به همین دلیل، این زنان اسم این مبارزه را «کارزار (کمپین) یک میلیون امضا» گذاشتهاند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">مطمئنا هیچ حکومتی حاضر نیست یک میلیون نفر از مردم خود را ناراضی نگه دارد به همین دلیل این زنان فعال، مطمئن هستند اگر تعداد امضاها به تعداد مورد نظر برسد، میتوانند به اصلاح برخی قوانین علیه زنان امیدوار باشند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">شاید بپرسید چه ربطی بین این کارزار و «نسرین خانم» وجود دارد. کمی تحمل کنید. یکی از مواردی که در نامه اعتراضی کازار یک میلیون امضا به عنوان قانون نامناسب مطرح شده این است که چرا مادر «حق سرپرستی» کودکان خود را نمیتواند داشته باشد. مادر فرزند را از جان خود بوجود میآورد اما اگر شوهر ترکش کند یا بمیرد، او از نظر قانون برای سرپرستی کودک صالح نیست. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">این موضوع همان درد نسرین خانم است. خواندید که نسرین خانم شاغل است و از نظر مالی مشکلی ندارد اما قانون هیچ حقی برای او قائل نشده است. در ماههای اخیر که «نسرین خانم» درگیر ماجرای خودش بود، یک حسی در دلش گواهی میداد که او تنها نیست. او حتی به فکر افتاده بود که بگردد و زنان دیگری را که مشکل او را دارند، دور هم جمع کند و از حق خود در برابر قانون دفاع کنند. اگر پیش از این نسرین خانم یک قربانی نقض حقوق بشر بود، اینک با یافتن همنوعان خود به نوعی سعی کرده بیفعالیتیاش را به فعال شدن تغییر دهد و به عبارتی دیگر همانطور که شما هم متوجه شدهاید نسرین خانم به عنوان یک فرد، قربانی نقض حقوق بشر واقع شده بود اینک به عنوان یک فعال اجتماعی سعی دارد علاوه بر حل مشکلات حقوق بشری خود و چند زن دیگر مانند خود، در نقش یک فعال حقوق بشر، به تغییر قوانین علیه زنان کمک کند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">غیر از این در برگه، موضوعات مهمتری نیز وجود دارد. مثلا، اگر حادثهای روی دهد و قرار باشد افرادی شهادت دهند، شهادت هر دو زن، معادل شهادت یک مرد است. در نظر بگیرید در یک درگیری؛ مردی یک نفر را با چاقو به قتل میرساند. در صحنه اگر یک زن دیگر حضور داشته باشد، هر چقدر شهادت دهد که این مرد، آن دیگری را کشته، قاتل میتواند ادعای او را رد کند و بگوید کس دیگری قتل را انجام داده است چون ارزش شهادت مرد قاتل دو برابر زن است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">یا فرض کنید شما به عنوان یک زن در خودرویی نشستهاید و در پی یک تصادف پای شما و یک مرد میشکند. قانون دیهای که بابت شکستگی پا به شما میدهد، نصف مبلغی است که به مرد میدهد چون براساس قانون، دیه زنان نصف مردان است. این همه ماجرا نیست. مرد حق دارد براساس قوانین جمهوری اسلامی، همسرش را بی هیچ دلیلی طلاق بدهد اما زن اگر شوهری نااهل (مثلا معتاد) داشته باشد، به سختی میتواند از او جدا شود. نکته دیگر که در برگه کارزار یک میلیون امضا توضیح داده شده، مساله ارث است. زنان درصد ناچیزی از فردی که میمیرد ارث میبرند و این براساس عدالت نیست. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">همه این دلایل کافی است که وقتی چند روز پیش دختر یکی از همکاران نسرین خانم، برگه کارزار را به او داد که بخواند و اگر خواست امضا کند، نسرین با جان و دل آن را پذیرفت و حتی از دختر همکارش خواست تا او را به گردانندگان کارزار کمک کند تا بتواند نقش بیشتری را بر عهده بگیرد. نسرین خانم با خواندن آن برگه، بعد از ماهها سختی، از ته دل خوشحال شد و امیدوار به اینکه شاید بتواند به این روش بر مشکلات خود غالب شود. تازه وقتی نسرین خانم در چند جلسه عمومی کارزار حاضر شد زنانی از جنس خود را دید که به خاطر رعایت نشدن حقوقشان، خواستار برابری حقوق زنان با مردان بودند. نسرین خانم خیلی به آینده امیدوار است چرا که به عقیده او، اینک زنان مورد ظلم قرار گرفته با هدفی مشترک به سوی آینده در حرکت هستند و این خیلی مهم است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">اینچنین بوده که نسرین خانم تصمیم گرفته به جای یک فرد بیتفاوت، از خود «فعالیت» بیشتری نشان دهد به همین دلیل او پس از هماهنگی با اعضای کمپین، برگههای کارزار را با خود به همه جا میبرد و هرجا که فرصتی بیابد، آن را به دیگران برای مطالعه میدهد و از آنها میخواهد که به این کارزار ملی بپیوندند. او در مدرسه خود حتی از «اعظم» زن مستخدم مدرسه که شوهرش بر سر او یک دختر ۱۸ ساله را «هوو» آورده، امضا گرفته است. او هر جا هم کسی این اقدام را بیفایده بنامد، سریعا به بیان مشکلات زندگی خود اقدام میکند و البته که آشنایی این شنوندگان با سختیهایی که این مادر برای سرپرستی دو دختر خردسالش با آنها روبروست، نظرشان را تغییر میدهد.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">اکنون با تلاشی که نسرین خانم انجام داده، توانسته امضاهای زیادی جمع کند. او هر ماه، در یک روز خاص، دوستانش را به خانه دعوت میکند و پس از سخنان اعضای کارزار، نامههای اعتراض به قوانین ضد زن را به امضای حاضران میرساند.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">با این روایت، حال میتوان به تعریف دقیقتری از «فعالان حقوق بشر» رسید. «فعال حقوق بشر» کسی است که تنها به دانستن حقوق بشر و انسانی بسنده نمیکند و با ملاحظه قانون، سعی میکند از همه ابزارهای مسالمت آمیز برای دفاع از حقوق انسانها استفاده کند و در این میان پل ارتباطی مردم با فعالیتهای حقوق بشری است.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">امکان دارد یک جرقه یا ظلم به حقوق چنین فردی، او را به فعالیت جدیتر برای رعایت حقوق انسانها بکشاند اما الزاما او فقط به دنبال رفع مشکلات خویش نیست و مسایل را کلان و وسیع دنبال میکند. به عبارت دیگر، فعالان حقوق بشر افرادی در میان ما هستند که وقت و هزینه بیشتری را صرف آسایش ما میکنند و در این راه فارغ از منافع شخصی و فردی، به دنبال منافع عموم مردم هستند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">حال اگر شما که تعاریف ابتدایی حقوق انسانها را میدانید، و دوست دارید به جمع فعالان حقوق بشر بپیوندید، لحظهای به دل خود شک راه ندهید و سعی کنید با متمرکز کردن فعالیتهایتان، بر کیفیت کارتان بیافزایید تا در نهایت مشکلی از مشکلات جامعه حل کنید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">ما اصلا به شما توصیه نمیکنیم مثل قهرمانان به کارهای خیلی بزرگ اقدام کنید اما پیشنهاد میکنیم مسایل حقوق بشری را نیز دست کم نگیرید. فعالیت خود را با کارهای ساده و آسان شروع کنید. مثلا اگر هر روز در مسیر رفت و آمدتان شاهد رعایت نکردن صف اتوبوس توسط مسافران هستید، میتوانید هر روز با بغل دستی خود در این مورد صحبت کنید. اولا که مسافران حتما صحبتهای شما را میشنوند و ثانیا بعد از مدت کوتاهی، شما با عده زیادی از همان مسافران بینظم در این مورد صحبت کردهاید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">توجه کنید که یک فعال حقوق بشر بیش از «من» به «ما» کار دارد و به جای پرداختن به مسایل شخصی، موضوعات عمومی را مد نظر قرار میدهد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">در محیط کارتان، شما میتوانید یک فعال حقوق بشر باشید. کافیست با چند نهاد حقوق بشری ارتباط داشته باشید، آن وقت به راحتی میتوانید همکاران تان که دچار مشکل هستند را به این نهادها برای دریافت کمک معرفی کنید. درست مثل خانم صبوری: <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">«آزیتا صبوری» کارمند یک شرکت نیمه خصوصی است که هر روز عصر تا ابتدای شب کارمیکند. چند روز پیش یکی از همکاران او به نام «زینب مهربان»، بعد از چند روز غیبت، در حالی در محل کار حاضر شد که همه کارکنان شرکت از دست گچ گرفته شده او تعجب کردند. خانم مهربان برای همکارانش توضیح داد که در حین تمیز کردن پنجره به زمین خورده و دستش شکسته است. اکثر همکاران به خاطر این حادثه، ابراز تاسف کردند اما خانم صبوری تا شب چیزی نگفت. پس از پایان کار آزیتا صبوری خانم مهربان را به کناری کشید و چون متوجه ورم زیر چشم او شد و از روابط پرآشوب او با شوهرش خبر داشت، اصل ماجرا را جویا شد. خانم مهربان هرچند ابتدا همه چیز را تکذیب کرد اما بعد برای آزیتا توضیح داد که شوهرش با کارکردن او مخالف است و به همین دلیل دوشنبه شب پس از بازگشت از کار، با او مشاجره کرده و پس از کتک زدن خانم مهربان، خانه را ترک کرده است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">آزیتا روز بعد خانم مهربان را به یکی از سازمان های فعال در حقوق زنان برد تا آنان با احضار شوهرش، مشکلات آنها را بررسی کنند. ابتدا خانم مهربان از این میترسید که شوهرش زیر بار نرود و به او بار دیگر حمله کند اما برعکس تصورات او، پس از صحبتهای مسولان این سازمان، تا حد زیادی مشکلات این دو حل شده است.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">از بخش سوم این کتابچه خانم «رازقی» را به یاد دارید و همان خانم با غیرتی که پس از شهادت همسرش در جبهه، یک تنه چرخ زندگی را چرخانده است. خواندید که در هفتههای اخیر چند مامور به بهانه اینکه تیشرتهایی که در فروشگاه او عرضه میشود، مغازهاش را برای دو ماه پلمب کردهاند. گفتیم که تازه چون ماموران فهمیدند او همسر شهید است، او را دو ماه جریمه کردند وگرنه مغازه دیگر را تا اطلاع ثانویه تعطیل کردند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">این موضوع برای خانم رازقی خیلی گران تمام شد. او پس از مدتی فهمید که این اقدام برای بسیاری از همکاران صنفی او بوده و به نوعی برای زهر چشم گرفتن بوده است. خانم رازقی که کمتر از بقیه جریمه شده بود با این حال تصمیم مهمی گرفت. از همکارانش خواست به او بپیوندند و تا مانع اقدامات اینچنینی نیروی انتظامی شوند. همکاران این خانم که از یکسو مغازههایشان به مدت طولانی تعطیل شده بود، راهی نداشتند از طرفی روحیه خانم رازقی را ستایش میکردند که هرچند مغازهاش مدت کوتاه تعطیل است اما به یاد همکارانش بوده است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">خانم رازقی پس از مشورت با یک حقوقدان، به دوستانش پیشنهاد کرد همه آنها شکایتهای جداگانهای به دیوان عدالت اداری و همچنین دادسرای نیروهای مسلحانه به جهت این اقدام نیروی انتظامی ارایه کنند. ابتدا تعدادی از همکاران وی ترسیدند اما بعد که توجیح شدند آنها توانستند در مهلت یک هفتهای بیش از یکصد شکایت را در دادگاه ثبت کنند. این حرکت قوه قضاییه را حساس کرده که چرا به ناگاه این همه مغازه دار از نیروی انتظامی شکایت کردهاند. خانم رازقی به یکی از قضات به تفضیل در این مورد توضیح داده است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">آنها امیدوارند که شکایتشان نتیجه بدهد چون یکی از کارکنان دادگستری به آنها گفته نمیشود که چهار مامور که این همه مغازه را بستهاند درست بگویند. حتما یکصد نفر درست میگویند در مقابل آن چهار نفر. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">میبینید چقدر ساده میتوانید فعالیتتان را به عنوان یک فعال حقوق بشر گسترش دهید. در کشور ما بهانههای زیادی وجود دارند که میتواند محرک شما باشد. با وجود ظلمی که در بسیاری از حوزهها هر روز تحمل میکنیم، چرا در مقابل این همه درد ما از خودمان واکنشی نشان ندهیم. اگر توان داریم، سعی کنیم دردهای مشترک را جمع کنیم و همه یکصدا به ظالم اعتراض کنیم.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; text-indent: 0.25in; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><span dir="ltr"></span>§</span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;"><span dir="rtl"></span> <span lang="AR-SA">همکاری با نهادهای حقوق بشری</span></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA"><o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">اشاره کردیم که شما پس از دانستن قانون و ابزارهایی که به عنوان یک مدافع حقوق بشر فعالیت کنید، حال در نظر دارید در نقشی مهمتر، خود به عنوان یک فعال حقوق بشر باشید. اگر همچنان مایل هستید به عنوان یک فعال حقوق بشر فعالیت کنید، این بخش را دنبال کنید:<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">گام اول<o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">توجه کنید که خواستن تنها کافی نیست. شاید بهترین مثال در این مورد دانههای تسبیح است که هر کدام به تنهایی فایدهای ندارند اما وقتی با بندی به یک تسبیح تبدیل میشوند، زیبا و مفید جلوه میدهند. حتما در ضربالمثلهای ایرانی شنیدهاید که «یک دست صدا ندارد»؛ ما هم به شما توصیه میکنیم در گام اول، سعی کنید با برخی تشکلها و نهادهای حقوق بشری ارتباط برقرار کنید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">شناخت تشکلهای حقوق بشری - </span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">در همه شهرهای بزرگ و کوچک نهادهایی هستند که با عنوان «سازمانهای غیر دولتی» یا</span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;">Non-Government organization </span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA"><span dir="rtl"></span> (</span><span dir="ltr" style="font-size: 12pt; line-height: 115%;">NGO</span><span dir="rtl"></span><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA"><span dir="rtl"></span>) مسایلی چون رعایت حقوق بشر، زنان، جوانان، کودکان و اقلیتهای قومی و قبیلهای را دنبال میکنند. شما میتوانید با مراجع به فرماندای شهرتان، لیستی از آنها تهیه کنید. اگر هم حوصله رفتن به فرمانداری و سایر نهادهای دولتی را ندارید، کافیست کمی به در و دیوار شهرتان با دقت بیشتری نگاه کنید تا ببینید فلان نشست یا میز گرد و جلسه یک سازمان غیر دولتی چه زمانی برگزار میشود. معمولا این سازمانها فعالیتهای خود را از طریق نصب بیلبورد، تابلوها و پردههای تبلیغاتی به اطلاع عمومی میرسانند. کافیست در یکی از این جلسات شرکت کنید؛ مطمئنا هر انجمن و تشکلی خوشحال خواهد شد که یک عضو جدید که با پای خودش به انجمن آمده و سرشار از انگیزه است را جذب کند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">شاید در شهر یا محل زندگی شما چنین تشکلی نباشد یا اگر سازمانی فعالت میکند، پاسخگوی زمینههای فعالیتهای شما نباشد. سادهترین کار این است که شما با دوستانتان، پس از بررسی و مشورت، موسسهای را تشکیل دهید. کارتان را خیلی ساده میتوانید شروع کنید. تصور کنید یک موسسه ساده راه بیاندازید که بچههای گدا را مورد حمایت قرار دهد. روزانه به آنها غذای گرم بدهد. پوشاکشان را تهیه کند. آنها را به مراکزی برای ادامه تحصیل معرفی کند. آیا اینها کارهای کوچکی هستند؟<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">تقویت روحیه کار گروهی - </span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">ارتباط با نهادها و تشکلهای حقوق بشری یا راه اندازی یک نهاد اینچنینی، این حسن را دارد که شما به یک کار جمعی میپیوندید. ما ایرانیها معروف به این صفت بد هستیم که نمیتوانیم کار گروهی را به سرانجام برسانیم. همواره ما را به تک روی متهم میکنند و میگویند ایرانیها برای کار گروهی ساخته نشدهاند. این اصلی تعریف خوبی نیست چرا که دنیای مدرن اصلا چنین خصیصهای را نمیپسندند. امروز کشورهای دنیا در قالب اتحادیهها و پیمانهای گروهی به هم یوندند و مشترک کار میکنند. سازمانهای بینالمللی با مشارکت مردم زیادی از سراسر دنیا کار میکنند و در چنین جهانی، آیا شایسته است ما همچنان به تکروی مشهور باشیم.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">باید ثابت کنیم ما ایرانیها توان کارهای گروهی و جمعی را داریم. حال این مهم، تنها با همکاری ما به دست میآید. شک نکنید که رمز کار جمعی این است که بر نظرات خود اصرار و اصطلاحا لجبازی نکنیم. کافیست کمی از نظرات و اصرار بر آن عقب نشینی کنیم و فرصت انتخاب را به اشتراک همه اعضای جمع بگذاریم. رعایت همین نکته، گروه را به پیش میبرد. از یاد نبرید که ما ایرانیها در دوره مهمی از تاریخمان به سر میبریم. حوادث پیش رو ما را وادار میکند که مشارکت و وحدت را بیش از پیش تمرین کنیم. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">کم خطر بودن کار گروهی - </span></b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">اما فایده دیگر کار جمعی؛ حتما از ما میپذیرید که خطرات کار گروهی کمتر از کار انفرادی است. ابتدای این بخش را به یاد دارید که گفتیم روزانه اخبار زیادی از برخورد با فعالان حقوق بشر در رسانهها منعکس میشود؟ واقعیت این است که اینک تعداد فعالان حقوق بشر به اندازه کافی نیست و به همین دلیل حکومت خیلی راحت آنها را شناسایی کرده و برخورد میکنید. در دبستان این داستان را خواندهاید که پدری به سه فرزند خود شاخهای از درخت را داد تا بشکنند. هر سه با آسانی این کار را کردند. اما وقتی به هر کدام آنها ده شاخه درخت را داد، هیچکدام قادر به شکستن آن ده شاخه با هم نشدند. آن پدر میخواست به فرزندانش یادآوری کند که اگر هر کدام جدا زندگی کنند، شکست پذیر خواهند بود اما اگر سه برادر بازو به بازوی هم کنار هم بایستند، شکستن آنها سخت است. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">حال، در مورد فعالان حقوق بشر این داستان را در نظر داشته باشید. اگر در کل ایران هزار فعال حقوق بشر حضور داشته باشد حکومت راحت تر میتواند جلوی فعالیت آنها را بگیرد در حالی که اگر یک میلیون فعال حقوق بشر وجود داشته باشد، مطمئنا حکومت به جای مقابله با آنها مجبور است به خواستههای آنها احترام بگذارد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">بنابراین به یاد داشته باشید اگر تضییح حقوق اقلیتها، حقوق کودکان، زنان و یا هر چیز دیگر شما را به عرصه کشیده است، شما خیلی آسیب پذیر هستید و به همین دلیل به شما توصیه میکنیم که فعالیت خود را از طریق یک تشکل و باحضور دیگران پی بگیرید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">گام دوم <o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">اما در گام دوم لازم است شما ضمن شرکت در برنامههای گروهی، ارتباط خود را با سایر اعضای این تشکلها یا سازمانها حفظ کنید. این حفظ ارتباط به شما کمک میکند بیش از توانایی یک تشکل، از آن بهره ببرید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">در نظر بگیرید شما عضو یک انجمن حمایت از زنان بیسرپرست هستید و سعی دارید به آنها در جهت حل مشکلاتشان کمک کنید. در این میان شما با یک زن مواجه میشوید که تحت حمایت این انجمن است اما در عین حال مشکلی پزشکی برای فرزندش پیش آمده که چون در چارچوب فعالیتهای انجمن نیست، یا به دلیل نبودن زمان کافی، نمیتوان انتظار کمکی از انجمن را در زمانی کوتاه داشت. کافی است شما در میان اعضای انجمن، یک پزشک را بشناسید. چون هر دو در فعالیتهای حقوق بشری حضور دارید، خیلی سخت نیست که او را متقاعد کنید به فرزند این زن کمک کند. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">بنابراین توصیه میکنیم اسم و شماره تلفن دوستانتان در انجمنها را همیشه همراه خود داشته باشید و غیر از این سعی کنید از امکانات مدرن شبکههای اجتماعی مانند ایمیل (پست الکترونیک) و غیره نیز استفاده کنید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">گام سوم <o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">در گام سوم، سعی کنید ارتباط تان را با مجموعههای حقوق بشری دو سویه کنید. فقط به شرکت در کلاسها اکتفا نکنید و سعی کنید در بزگزاری نشستها به آنها کمک کنید. این کمک هر کاری میتواند باشد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">به یاد داشته باشید حکومت چندان تمایلی به فعالیتهای انجمنهایی که دنبال حقوق مردم است، ندارد و به همین دلیل این تشکلها چنانکه از نامشان پیداست (سازمانهای غیر دولتی)، هیچ بودجهای از دولت دریافت نمیکنند. بنابراین مطمئن باشید که کمک داوطلبانه و با حسن نیت شما حتما پذیرفته خواهد شد. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">شاید سوال کنید چگونه باید ارتباط مان را با تشکلهای حقوق بشری حفظ کنیم و حتی توسعه دهیم؟ به یاد دارید در بخش چهارم به شما گفتیم چگونه میتوانید به عنوان یک مدافع حقوق بشر، با اطلاع رسانی و افشاگری، مانع نقض حقوق بشر شوید؟ کافیست هرگونه خبر، عکس، گزارش و یا فیلم را به دوستانتان در انجمنهای حقوق بشری برسانید. آنها که از شما تجربه بیشتری دارند، شما را راهنمایی میکنند تا به بهترین شکل به انعکاس آن رویداد بپردازید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><b><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">گام چهارم <o:p></o:p></span></b></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">در گام چهارم، به شما توصیه میکنیم به حضور فردی در این نهادهای حقوق بشری بسنده نکنید و سعی کنید سایر اعضای خانواده اعم از پدر، مادر، فرزندان و همسرتان را نیز با فعالیتهای آن آشنا کنید. به این ترتیب شما کمک میکنید که اهداف حقوق بشری خیلی بیش از پیش در جامعه دنبال شود. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">سعی کنید اخبار فعالیتهایتان را به سایر اعضای خانواده و دوستان نزدیک بطور مستمر گزارش دهید. اگر اخیرا انجمن جلسهای برگزار کرده است، خلاصهای از آن را برای دیگران روایت کنید. در سر کار، در محل تفریح و حتی در مکانهای عمومی، خیلی ساده میتوانید سر صحبت را با دیگران باز کنید و به آنها در مورد فعالیتهای انسانی توضیح بدهید. <o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">شک نکنید جامعه ایرانی که مشکلات حقوق بشری را تا عمق استخوان درک کرده، پذیرای سخنان شما خواهد بود.<o:p></o:p></span></span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="color: black; direction: rtl; text-align: center; unicode-bidi: embed;" align="center"><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">* * *<o:p></o:p></span></span></div><span style="font-size:100%;"><span style="font-size: 12pt; line-height: 115%;" lang="FA">این کتابچه را در حالی پایان میبرید که شما در قالب این صفحات با مفاهیم اساسی حقوق بشر آشنا شدید و دانستید که قوانین چه حقوقی را برای انسانها مدنظر قرار دادهاند. اینک شما به عنوان یک انسان آموختهاید که باید برای رعایت کرامت انسانی تلاش کنید و در این راه سایت هموطنان خود را نیز به درک این مساله پر اهمیت ترغیب کنید. ما مطمئن هستیم شما با تبلیغ رو در رو، این مفاهیم را به سایر افراد توضیح میدهید با این حال توصیه میکنیم این کتابچه را در اختیار سایر افرادی که مثل شما فکر میکنند، قرار دهید. </span></span></div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com8tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-8498930090181932162009-05-26T19:08:00.000-07:002009-05-28T19:23:13.465-07:00برای بهروزگفتگویی داشتم درباره وضعیت بهروز جاوید تهرانی با رسانه The Media Line که گزارشات خاورمیانه را پوشش می دهد. این گفتگو در <a href="http://www.themedialine.org/news/news_detail.asp?NewsID=25216">اینجا</a> به آرشیو این سایت رفته اما <a href="http://iranppa.blogspot.com/2009/05/iranian-torture-prisoner-on-hunger.html"><span style="color:#ff0000;">در این آدرس</span> </a>در دسترس است!کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com12tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-34039861695691080572009-05-25T20:54:00.000-07:002009-05-25T21:12:04.078-07:00صبر نکنیم تا نیست شود<a href="http://zamaaneh.com/ardavan/2009/05/post_238.html"><span style="color:#ff0000;"><strong>گفتگوی رادیو زمانه با کیانوش سنجری</strong></span></a><strong>: گزارشی از وضعیت بهروز جاوید تهرانی</strong><br /><br />بهروز جاوید تهرانی یکی از بازماندگان جریان هجدهم تیر ۷۸ است. او هم مانند دیگر دستگیر شدگان نظیر احمد باطبی و کیانوش سنجری (اشتباه رادیو زمانه؛ من در جریان اعتراضات 18 تیر 78 بازداشت نشدم بلکه بازداشت نخستین ام در سالگرد آن جنبش بود) و اکبر محمدی از همان ابتدا زندانی شد. بهروز پس از آنکه چهار سال زندان را گذراند و بیرون آمد، اینک دوباره در زندان به سر میبرد.<br /><br />بارها بهروز جاوید تهرانی در زندان به شرایط زندانیها اعتراض کرده است. اما این روزها شنیده میشود شرایط جسمی و روحی این زندانی در زندان رجایی شهر مناسب نیست. برخی از منتقدان اشاره میکنند که سازمانهای حقوق بشری داخل و خارج چنان که بایسته و شایسته رسیدگی به وضعیت اوست، با حساسیت به وضعیت و شرایط این زندانی نگاه نمیکنند.<br /><br />کیانوش سنجری که یک دوره سخنگوی جبههی متحد دانشجویی بوده است و اکنون عضو جبههی دموکراتیک ایران و همچنین از سال ۸۶ مسئولیت سخنگویی انجمن زندانیان سیاسی را که توسط شماری از زندانیان سیاسی ایران تشکیل شده بر عهده دارد در مورد بهروز جاوید تهرانی چنین اشاره میکند:<br /><a href="http://www.zamahang.com/podcast/2009/20090522_Ardavan_behrooz_javid.mp3"></a><br />متأسفانه به طور پیاپی از زندان رجایی شهر که یکی از زندانهایی است که به تبعیدگاه معروف شده، اخباری به گوش ما میرسد که او را آزار و شکنجه میدهند و اخیراً هم خبری منتشر شد در مورد تلفن دوستان او از زندان رجایی شهر و گفتند که در کریدورهای تنگ و تاریک این زندان و در یک منطقه از این زندان که معروف به بند آخر خطیها شده و به آن میگویند «سگدونی» دارد کتک میخورد، جاوید تهرانی اعتصاب غذا کرده و حدود ۱۵ روز است که در حال اعتصاب غذا به سر میبرد. ولی متأسفانه اخبار مربوط به بهروز جاوید تهرانی مورد توجه قرار نگرفته است.<br /><br />توضیحی در مورد بهروز بدهم. بهروز ابتدا در تظاهرات دانشجویی ۱۸ تیرماه سال ۷۸ بازداشت شد و پس از چهار سال از زندان آزاد شد و پس از آنکه متأسفانه مادرش فوت کرد و حتا قبل از آن هم به ایشان مرخصی داده نشد.<br /><br />با ایشان در جبهه متحد دانشجویی همکاری داشتم در تجمعات مختلفی شرکت داشت که در یکی از این تجمعات همراه ما که تجمعی بود در حمایت از زندانیان سیاسی و خانوادههایشان که در برابر دفتر سازمان ملل در تهران برگزار شد، بازداشت شد. بعد از چند هفته دوباره با وثیقه آزاد شد.<br /><br />در یک تجمع دیگر که برای همین منظور در برابر دفتر سازمان ملل برگزار شده بود، ایشان مجدداً بازداشت شده بود که در بازداشتگاه ایشان را متهم به همکاری با گروههای اپوزیسیون و همینطور جبههی دموکراتیک ایران کرده و به حدود چهار سال زندان محکوم شدند.<br /><br />متأسفانه در آن مقطع که من هم به دلایلی در بازداشتگاه ۲۰۹ به سر میبردم شاهد بودم که یکی از بازجویان ایشان را مورد شکنجه قرار میداد. به طوری که آقای جاوید تهرانی در کریدور پشت سر من فریاد میزد و مرتب با مشت به در میکوبید و بازجوی خودش را صدا میزد.<br /><br />از شکنجههایی که شده بود سخن میراند و حتا وقتی آزاد شد تلفنی به من گفت که پزشکی قانونی هم شکنجه روی او را تایید کرده است. اما قاضی حداد، رییس سابق شعبهی ۲۶ و معاون کنونی دادستانی تهران مجدداً بهروز جاوید تهرانی را با اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق متهم کرد.<br /><br />این کذب محض است و فعالیتهای بهروز جاوید تهرانی کاملاً روشن و شفاف و در دفاع از زندانیان سیاسی در ایران بوده. چرا که خودش چهار سال با این عنوان در زندان به سر میبرد و متأسفانه برای آزار رساندن بیشتر بهروز جاوید تهرانی را به زندان رجایی شهر منتقل و بهتر است بگوییم تبعید کردند.<br /><br />همان کاری که با منصور اسانلو انجام دادند. با وجود آنکه آقای اسانلو عمل چشم انجام داده که نیمه کاره مانده است. همچنین دیسک کمر دارد. اما برای این که به او آزار بیشتری وارد کنند ایشان را به زندان رجایی شهر منتقل کردند.<br /><br />متأسفانه در آن زندان هم بهداشت، امنیت و آسایش وجود ندارد و مأمورین زندان در یک فضای بیقانون مطلق هر طور که فکر میکنند با خشونت آمیزترین روشها با زندانیان برخورد میکنند. حتا شنیدهایم که دست و پای بهروز جاوید تهرانی را هم بسته بودند.<br /><br />با وجود آنکه او در اعتصاب غذا به سر میبرد او را در سلول انفرادی انداخته بودند و اجازهی تماس با خانواده و وکیل هم ندارد و یکی از موارد دیگری که به بهروز مربوط میشود این است که بعد از سه سال و نیم اجازهی تماس با وکیل مدافع به او داده نمیشود تا این وکیل برود و پرونده را بررسی کند و ببیند که چه موارد تخلفی در پروندهی بهروز وجود دارد.<br /><br />جاوید تهرانی در خردادماه ۸۴ در منزلش در تهران بازداشت شد. از سوی دادگاه بدوی به اتهام عضویت در گروه جبههی دموکراتیک ایران و توهین به رهبری به هفت سال حبس تعزیری محکوم شد که این حکم در دادگاه تجدید نظر به چهار سال تقلیل یافت.<br /><br />نگهداری وی در زندان رجایی شهر در صورتی اجرا میشود که مطابق قانون محل نگهداری متهم باید با محل وقوع جرم و یا محل سکونت وی منطبق باشد. اما دستگاه قضایی بدون هیچگونه توجیه قانونی وی را به زندان رجایی شهر که محل نگهداری مجرمین خطرناک است تبعید کرده است.<br /><br />بهروز جاوید تهرانی که ابتدا به دنبال ماجرای حملهی کوی دانشگاه در هجدهم تیر ۷۸ به زندان افتاده بود بعد از آن با سپردن وثیقه آزاد شد اما دوباره به زندان فرا خوانده شد. در مردادماه سال ۸۴ (زمان دستگیری بهروز) کامبیز جاوید تهرانی، نحوهی دستگیری و وضعیت برادرش را به رادیو آمریکا اینگونه توضیح میدهد:<br /><br />آخرین باری که به ملاقات ایشان رفتم هفتهی پیش بود. خبر دارم به خاطر اعتراضی که شب قبل به مسئولان بندشان از داخل انفرادی کردند مسئول بند، کپسوول آتشنشانی را به صورت ایشان خالی کردند. که ایشان به مدت نیم ساعت کف سلول انفرادی حالت خفقان داشتند و با وجود سر و صدایی که میکرد که در را باز کنند تا از آن حالت در بیاید هیچ توجهای به او نشده بود و به گفتهی خودشان در حال مرگ بودند.<br /><br />صبح روز بعد و قبل از اینکه ما به ملاقات ایشان برویم ایشان را به زور به حمام فرستاده بودند که گردهای کپسول آتشنشانی که بر سر و صورت و بدن ایشان بود، پاک شود. ظاهراً اینبار قضیه برایشان بغرنجتر شده و ما هم از اول این احساس را داشتیم و دو ماه است که ایشان زندان هستند، تقریباً خبری از ایشان نداشتیم. حتا اسم ایشان هم در بند ۲۰۹ وارد لیست نشده است.<br /><br />بهروز گفته است که ظاهراً میخواهند ایشان را به زندانی در یکی از شهرستانها تبعید کنند. خودشان هم میگویند اتهامی که اینبار برای ایشان درست کردهاند اتهام ارتباط با گروهک مجاهدین است. در صورتی که او علیه گروهک مجاهدین اقداماتی کرده، صحبتهایی کرده و مقالاتی نوشتهاند.<br /><br />کیانوش سنجری در جایی نوشته بود: «کاش بهروز جاوید تهرانی نیز پاسپورت آمریکایی داشت.» او که پس از آزادی رکسانا صابری این نوشته را منتشر کرد، اشاره میکند:<br /><br />دوست قدیمیام بهروز جاوید تهرانی که نزدیک به یک سوم از بهترین سالهای جوانیاش را در زندانهای مختلف همچون اوین، توحید و رجایی شهر کرج گذرانده است این روزها باید در تبعیدگاه رجاییشهر به طور پیاپی مورد آزار و اذیت و شکنجههای روحی و روانی و جسمی قرار گیرد.<br /><br />اخبار مربوط به اعتصاب غذای او در بحبوحهی ماجرای بازداشت و آزادی رکسانا صابری رنگ باخت و اخبار مربوط به کتک خوردنش توسط مقامات زندان رجایی شهر نیز که در لابه لای ماجراهای انتخابات ریاست جمهوری دارد مورد بیمهری و بیتوجهی مسئولان و فعالان و سازمانهای مدافع حقوق بشری قرار میگیرد.<br /><br />آری ای انسانها این روزها بهروز در بخشی از کریدورهای تنگ و تاریک رجایی شهر که به بند «آخر خطیها» معروف است کتک میخورد و صدایش به جایی نمیرسد. چون او نه پاسپورت آمریکایی دارد و نه زندانی خودی محسوب میشود.<br /><br />قبل از آزادی خانم رکسانا صابری شاهد بودیم که ریس جمهوری دستور داد که حقوق وی رعایت شود. این پیام نشان میداد که شهروندان ایرانی برای مقامات ایرانی دارای اهمیت نیستند و آنهایی که دارای پاسپورت آمریکایی باشند گویا اهمیتشان، جانشان مورد احترام بیشتری قرار دارد.<br /><br />پس از آن بین فعالان حقوق بشر به طعنه و به مضحکه از ادبیاتی استفاده میشود که کاش این زندانیان هم دارای پاسپورت آمریکایی بودند تا هر چه زودتر از زندان آزاد میشدند.اما در مورد بهروز جالب اینجاست که من ادعا میکنم نه تنها کاش ایشان دارای پاسپورت آمریکایی بود بلکه حداقل کاش یک زندانی خودی محسوب میشد.<br /><br />وکیلی کارش را پیگیری میکرد و این وکیل به دادگاهی سر میزد و در رسانهها از وضعیت بهروز سخن میگفت. ولی متأسفانه بهروز جزو زندانیان غیر خودی محسوب میشود که کمتر مورد توجه محافل حقوق بشری، سازمانهای مدافع حقوق بشر بینالمللی قرار میگیرند که مثلاً برای خانم رکسانا صابری اعتصاب غذا میکردند اما گویا سرنوشت بهروز برای آنها کم اهمیتتر است.<br /><br />آخرین نامهی بهروز تهرانی از زندان رجایی شهر کرج اشاره به وضعیت بد این زندانی دارد که چند سال پس از هجدهم تیر ۷۸ را در زندان سپری کرده است. او در جایی می نویسد:<br /><br />امروز سهشنبه هفدهم فروردین ۸۸ خورشیدی با رفتار غیر انسانی مأمورین سالن ملاقات با خواهر بنده دیگر صبرم لبریز شد. مأمورین نه تنها مرا به شدت و به طرز توهینآمیزی بازرسی کرده و کوچکترین تکه کاغذ و حتا شماره تلفن را از من گرفتند همین کار را به طرز بسیار توهینآمیزتر با خواهر من کردند.<br /><br />مأمورین سالن ملاقات بدترین رفتاری را که میشد با خانوادهی من که برای ملاقات آمده بودند اعمال کردند. مسئولان سالن ملاقات برای لجبازی فقط سه دقیقه فرصت صحبت به من دادند. خواهر من پس از یک ماه موفق شد از تهران به کرج بیاید و فقط سه دقیقه با من حرف بزند.<br /><br />اعتراض من و خانوادهام چیزی جز خشونت بیشتر را در پی نداشت. البته این مسأله از مدیریت و مقامات بالای زندان دستور داده شده بود. مدتهاست که دیگر به بیماری من در بهداری زندان رسیدگی نمیشود.<br /><br />بیماری که بر اثر شکنجههای وزارت اطلاعات بر من عارض شده و بهداری زندان رجایی شهر از درمان آنچه به امآرای (MRI) و خروج از زندان نیاز است، خودداری میکند. بیماری که بر اثر ضربه به سر من و آسیب دیدگی مخچه اکنون پنجاه درصد از بینایی من را از بین برده است. امروز رییس سالن ملاقات، در حضور خانوادهام گفت «ضد انقلاب عوضی تو را هم میفرستیم پیش رفیقت ساران.»<br /><br />کیانوش سنجری اشاره میکند:<br /><br />فکر میکنم این سازمانها به پیگیری وضعیت همهی زندانیان سیاسی علاقه دارند اما آنطور که خودم به عنوان یک زندانی سیاسی تجربه کردم وقتی یک زندانی گمنام باشد و عضو گروه و دستهای نباشد و به جناحی وابستگی نداشته باشد متأسفانه اخبارش کمتر مورد توجه قرار میگیرد و در گذشته هم شاهد بودیم در زندانها امیر ساران و ولیالله فیض مهدوی در زندان رجایی شهر جان باختند و بعد ما در بیرون نوحهسرایی کردیم.<br /><br />در زندان اوین وبلاگنویسی به نام امیدرضا میرصیافی یا دانشجویی به نام اکبر محمدی جان باختند که متأسفانه قبل از اینکه این اتفاق بیافتد ما کمتر نسبت به سلامت جانشان صحبت میکردیم.<br /><br />از این رو است که این تجربه زنگ خطری در برابر ما است که باید ما را وادار کند که نسبت به سرنوشت این زندانی گمنام حساستر باشیم. حالا چه برسد به اینکه در شهرستانها، در کردستان ایران در اهواز و جاهای مختلف زندانیانی هستند که اصلاً ما از آنها باخبر نیستیم و متأسفانه به طور کلی اصلاً نام آنها را هم نمیدانیم.کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-72280957712821053432009-05-23T17:48:00.001-07:002009-05-23T21:31:57.082-07:00بهروز را آزاد کنید!<a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://3.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/Shik2Pr85-I/AAAAAAAAAFE/TmQ6VvzuRHI/s1600-h/behrooz+javid+tehrani.gif"><img style="margin: 0pt 0pt 10px 10px; float: right; cursor: pointer; width: 129px; height: 160px;" src="http://3.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/Shik2Pr85-I/AAAAAAAAAFE/TmQ6VvzuRHI/s400/behrooz+javid+tehrani.gif" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5339198610078492642" border="0" /></a>خوشبختانه تلاش همه ی دوستان بهروز جاوید تهرانی برای پژواک مظلومیت این زندانی غیر خودی و فراموش شده در تبعیدگاه رجایی شهر کرج ثمر داد و سازمان دیدبان حقوق بشر را واداشت <a style="color: rgb(255, 0, 0);" href="http://www.hrw.org/en/news/2009/05/23">بیانیه ای صادر کند</a> و از دولت ایران بخواهد "هر چه زودتر بهروز جاوید تهرانی زندانی سیاسی بیمار و فعال حقوق بشر را که برای اولین بار در جریان تظاهرات وسیع دانشجویی سال 1999 /1378 دستگیر شد، آزاد و نسبت به دسترسی او به مراقبت های پزشکی اطمینان حاصل کند."<br /><br />اما از آنجایی که پیش از این، چند زندانی سیاسی از جمله امیر حشمت ساران و ولی الله فیض مهدوی در رجایی شهر و امیدرضا میرصیافی و اکبر محمدی در زندان اوین به طرزی مشکوک و رازآلود جان دادند و این وقایع در نزد مقامات مسئول در قوه قضائیه و سازمان زندان ها که مسئول حفظ امنیت و بهداشت و سلامت زندانیان هستند بی اهمیت جلوه کرد و نه مقامی از کار برکنار و نه به ماموری تذکر داده شد و در یک کلام کک کسی از آقایان حکومتگران نگزید!، ما باید همچنان نگران و چشم به راه خبر سلامتی بهروز و اتفاقاتی آینده باشیم و نگذاریم این زندانی مظلوم و رنج کشیده از یادها برود.<br /><br />+ گفتگوی رادیو فرانسه با دوست خوبم شیوا نظرآهاری درباره وضعیت بحرانی بهروز را از <a style="color: rgb(255, 0, 0);" href="http://www.rfi.fr/actufa/articles/113/article_6554.asp">اینجا بخوانید</a> و از <a style="color: rgb(255, 0, 0);" href="http://www.rfi.fr/communfa/player/player.asp?Player=Win&Stream=http://telechargement.rfi.fr.edgesuite.net/rfi/persan/audio/modules/actufa/R113/p1_shivaNAZARAHARI.mp3.asx&iframe=http://www.rfi.fr:80/statiques/playerAudioPageDescDefaut.asp&video=http://telechargement.rfi.fr.edgesuite.net/rfi/persan/audio/modules/actufa/R113/p1_shivaNAZARAHARI&s=54309&s2=46&xtpage=Interviews::article_6554.asp">اینجا بشنوید</a>.<br />+ گفتگو رادیو فردا با کیوان رفیعی در همین رابطه را<a style="color: rgb(255, 0, 0);" href="http://www.radiofarda.com/content/f2_Iran_Behrooz_Javid_Tehrani_Hunger_strike_critical_Heshmat_Saran/1737940.html"> اینجا بخواند</a>.<br />+ گزارش بی بی سی را هم در این باره در <a style="color: rgb(255, 0, 0);" href="http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/05/090523_hrw-javidtehrani.shtml">اینجا بخوایند</a>.<br />+ پتیشنی که توسط خانم رویا تیموری برای آزادی بهروز برپا شده است.<a style="color: rgb(255, 0, 0);" href="http://www.petitiononline.com/iraneman/petition-sign.html"> امضا کنید<br /></a><br /><span style="font-weight: bold;">گزارش سازمان دیدبان حقوق بشر درباره وضعیت وخیم بهروز جاوید تهرانی:</span><br /><a style="color: rgb(255, 0, 0);" href="http://www.hrw.org/en/news/2009/05/23" title="جان زندانی سیاسی در خطر است">جان زندانی سیاسی در خطر است</a><div class="header"><h6 class="node-title"> </h6> </div>بهروز جاوید تهرانی دانشجوی معترض سال 1999 را آزاد کنید <div class="info"> <div class="meta date"> <span class="created">May 23, 2009</span> </div> </div> <div class="node-body"><p> (نیویورک، 23 مه 2009/ 2 خرداد 1388) - دیده بان حقوق بشر امروز اعلام کرد دولت ایران باید هر چه زودتر بهروز جاوید تهرانی زندانی سیاسی بیمار و فعال حقوق بشر را که برای اولین بار در جریان تظاهرات وسیع دانشجویی سال 1999 /1378 دستگیر شد، آزاد و نسبت به دسترسی او به مراقبت های پزشکی اطمینان حاصل کند. جاوید تهرانی که از سال 2005 / 1384همچنان در بند بوده در اعتصاب غذاست و از بیماری های ناشی از شکنجه های طولانی در رنج است. </p> <p>جاوید تهرانی که یک فعال دانشجویی و از مدافعان پیش رو در زمینه حقوق زندانیان سیاسی و خانواده هایشان است، دهسال گذشته بین زندان و بیرون بسر برده است. او در حال حاضر با دست و پای بسته در بند "سگدانی" زندان بدنام گوهر دشت در شهر کرج واقع در شمال تهران بسر می برد. سارا لی ویتسون مدیر بخش خاورمیانه دیده بان حقوق بشر می گوید: "بهروز جاوید تهرانی که بیماری وخیمی دارد به خاطر دگراندیشی سیاسی صلح آمیز و حمایت از حقوق بشر در زندان است." وی می افزاید: "او هرگز نمی بایست دستگیر می شد و اگر آزاد نشود احتمالا در زندان جان خواهد داد."</p> <p>جاوید تهرانی که 29 سال دارد از سال 2005 /1384 تاکنون به وکیل هرگز دسترسی نداشته و با خانواده اش نیز تماس محدودی داشته است. با وجود آنکه پزشک قانونی در سال 2006 /1385 شکنجه شدن جاوید تهرانی را در زندان تایید کرده، به او اجازه داده نشده تا از مراقبت های پزشکی مورد نیاز برخوردار شود. کبودی و زخم های تازه بر بدن و نیز از دست دادن 50 درصد از بینایی اش به دلیل جراحت هایی که بازجویانش به سر او وارد کرده اند از جمله بیماری ها و دردهای وی است. به گفته کیانوش سنجری دوست جاوید تهرانی و فعال حقوق بشر که برای مدتی با او در زندان اوین بسر برده، مسئولین در طی اعتصاب غذای 18 روزه او امکانات پزشکی کافی در اختیارش قرار نداده اند.</p> <p>مقام های ایرانی جاوید تهرانی را نخست در 9 ژوئیه 1999 /18 تیر 1378 هنگامیکه 19 سال داشت و در تظاهرات دانشجویی که سراسر کشور را در بر گرفت شرکت کرد دستگیر کردند. او به اتهام "اقدام علیه امنیت ملی" به هشت سال زندان محکوم شد. پس از گذراندن چهار سال از دوران محکومیتش، خواهرش در تماس تلفنی با او خبر از فوت مادرش داد. اما قوه قضائیه ایران به وی اجازه شرکت در تدفین مادرش را نداد. حکم او مدتی بعد کاهش پیدا کرد و وی اواخر سال 2003 /1382 آزاد شد. او در سال 2004 /1383 دو بار دستگیر شد و هر دو بار به دلیل اعتراض به حقوق زندانیان سیاسی و خانواده های آنها در مقابل دفاتر سازمان ملل متحد در تهران. کیانوش سنجری به دیده بان حقوق بشر گفته است مسئولین زندان جاوید تهرانی را در بند 209 زندان اوین بازجویی و شکنجه کردند. سنجری به دلیل نزدیکی سلولش به سلول جاوید تهرانی و نیز داشتن بازجوی مشترکی که به نام سعید شیخان شناخته می شد از شکنجه وی در زندان مطلع شد. </p> <p>در سال 2005 /1384 و پیش از انتخابات ریاست جمهوری که به پیروزی محمود احمدی نژاد منجر شد، جاوید تهرانی و عده ای دیگر در سازمانی بنام جبهه دمکراتیک ایران در اعتراض به فقدان شفافیت و دمکراسی انتخابات ایران دست به فعالیت هایی همچون نصب پوستر، توزیع بیانیه و نگارش شعارهای سیاسی بر روی دیوار زدند. این گروه همچنین برای کمک به خانواده های زندانیان سیاسی پول جمع آوری کرد و فیلم های کوتاهی حاوی مصاحبه با این خانواده ها ساخت. جاوید تهرانی پس از مصاحبه با اکبر محمدی در دوران آزادی موقتی او و درست پیش از مرگ مشکوکش در جریان اعتصاب غذا در زندان (<a href="http://www.hrw.org/en/news/2006/08/02/iran-imprisoned-dissident-dies-custody">http://www.hrw.org/en/news/2006/08/02/iran-imprisoned-dissident-dies-custody</a>) مجددا در سال 2005 /1384 دستگیر شد. به گفته سنجری مقام های زندان حساسیت ویژه ای به این مصاحبه نشان داده و در طی بازجویی های هر دوی آنها مکررا آن را مطرح کردند. </p> <p>قاضی حسن زارع دهنوی رئیس شعبه 26 دادگاه انقلاب تهران که به قاضی حداد مشهور است جاوید تهرانی را برای عضویت در یک سازمان "غیرقانونی" (جبهه دمکراتیک ایران) که "علیه امنیت حکومت اقدام می کند" به چهار سال زندان و برای "اهانت به رهبر و نظام" به 40 ضربه شلاق و به اتهام عضویت در سازمان مجاهدین خلق به سه سال و نیم زندان محکوم کرد. به گفته سنجری این اتهام ها ساخته بازجو شیخان بود که به خاطر اختلافات شخصی قاضی حداد تشدید هم شد. قاضی حداد همانی است که بعدها رکسانا صابری روزنامه نگار ایرانی-آمریکایی را به اتهام جاسوسی به هشت سال زندان محکوم کرد. </p> <p>دادگاه تجدید نظیر محکومیت جاوید تهرانی به خاطر اتهام عضویت در سازمان مجاهدین خلق را به مدت شش ماه کاهش داد. جاوید تهرانی نیمی از محکومیت سال 2005 /1384 خود را سپری کرده است. بیشتر زندانیان در ایران پس از گذراندن نیمی از محکومیت خود می توانند مشمول آزادی شوند. اما او از سال 2005 /1384 تاکنون حتی از یک روز آزادی موقتی متعارف هم برخوردار نشده است. دیده بان حقوق بشر نگران است که جان جاوید تهرانی در خطر فوری باشد. این درحالیست که چند زندانی سیاسی از جمله امیر حشمت ساران در مارس 2009 /اسفند 1387 بطور مشکوکی در زندان گوهردشت (که به رجایی شهر هم معروف است) جان باخت. (<a href="http://www.hrw.org/en/news/2009/03/19/iran-investigate-death-political-prisoner">http://www.hrw.org/en/news/2009/03/19/iran-investigate-death-political-prisoner</a>)</p> <p>گوهر دشت یکی از اماکن اصلی اعدام های دسته جمعی هزاران زندان سیاسی در سال 1988 /1367 است. </p> <p>ویتسون می گوید: "گوهر دشت در بین زندانیان سیاسی ایران به "سگدانی" معروف است زیرا زندانیان برای مردن به آنجا فرستاده می شوند." وی می افزاید: "ایران قانونا موظف به تامین امنیت و سلامت همه زندانیان سیاسی است. اما نتایج مرگبار گذشته حاکی از این است که این کشور همواره در این زمینه کوتاهی کرده است." </p> <p>دیده بان حقوق بشر از مقام های ایران مصرانه می خواهد جاوید تهرانی را فورا آزاد کنند و به آزار و اذیت منتقدان و دگراندیشان مسالمت آمیز پایان دهند.</p> </div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-18007663015722507522009-05-20T07:41:00.000-07:002009-05-21T06:11:30.773-07:00بهروز جاوید تهرانی را دریابید!<a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://2.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/ShQXXx900hI/AAAAAAAAAE8/pfRSWRnhsNM/s1600-h/behrooz+javid+tehrani.jpg"><img style="margin: 0pt 0pt 10px 10px; float: right; cursor: pointer; width: 200px; height: 150px;" src="http://2.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/ShQXXx900hI/AAAAAAAAAE8/pfRSWRnhsNM/s200/behrooz+javid+tehrani.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5337917155657962002" border="0" /></a><div dir="rtl" style="text-align: right;"><meta equiv="Content-Type" content="text/html; charset=utf-8"><meta name="ProgId" content="Word.Document"><meta name="Generator" content="Microsoft Word 11"><meta name="Originator" content="Microsoft Word 11"><!--[if gte mso 9]><xml> <w:worddocument> <w:view>Normal</w:View> <w:zoom>0</w:Zoom> <w:punctuationkerning/> <w:validateagainstschemas/> <w:saveifxmlinvalid>false</w:SaveIfXMLInvalid> <w:ignoremixedcontent>false</w:IgnoreMixedContent> <w:alwaysshowplaceholdertext>false</w:AlwaysShowPlaceholderText> <w:compatibility> <w:breakwrappedtables/> <w:snaptogridincell/> <w:wraptextwithpunct/> <w:useasianbreakrules/> <w:dontgrowautofit/> </w:Compatibility> <w:browserlevel>MicrosoftInternetExplorer4</w:BrowserLevel> </w:WordDocument> </xml><![endif]--><!--[if gte mso 9]><xml> <w:latentstyles deflockedstate="false" latentstylecount="156"> </w:LatentStyles> </xml><![endif]--><style> <!-- /* Font Definitions */ @font-face {font-family:Georgia; panose-1:2 4 5 2 5 4 5 2 3 3; mso-font-charset:0; mso-generic-font-family:roman; mso-font-pitch:variable; mso-font-signature:647 0 0 0 159 0;} /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal {mso-style-parent:""; margin:0in; margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:12.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-font-family:"Times New Roman";} @page Section1 {size:8.5in 11.0in; margin:1.0in 1.25in 1.0in 1.25in; mso-header-margin:.5in; mso-footer-margin:.5in; mso-paper-source:0;} div.Section1 {page:Section1;} --> </style><!--[if gte mso 10]> <style> /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin:0in; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;} </style> <![endif]--><span style="" lang="FA">دوست قدیمی ام بهروز جاوید تهرانی که نزدیک به یک سوم از بهترین سال های جوانی اش را در زندان های مختلفی همچون اوین، توحید و رجایی شهر کرج گذرانده، این روزها دارد در تبعیدگاه رجایی شهر به طور پیاپی مورد آزار و اذیت و شکنجه های روحی و روانی و جسمی قرار می گیرد. اخبار مربوط به اعتصاب غذای او در بحبوحه ماجرای بازداشت و آزادی رکسانا صابری رنگ باخت و اخبار مربوط به کتک خوردن اش توسط مقامات زندان رجایی شهر نیز در لابلای ماجراهای انتخابات ریاست جمهوری<span style=""> </span>دارد مورد بی توجهی فعالان و سازمان های مدافع حقوق بشر قرار می گیرد.
<br />
<br /><o:p></o:p></span> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="" lang="FA">آری ای انسان ها!<span style=""> </span>این روزها بهروز در بخشی از کاریدورهای تنگ و تاریک رجایی شهر که به بند آخر خطی ها و سگ دونی معروف است کتک می خورد و صدایش بجایی نمی رسد؛ چون او نه پاسپورت آمریکایی دارد و نه زندانی خودی محسوب می شود!
<br /></span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span style="" lang="FA"><span style=""> </span><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="" lang="FA">دوستان بهروز تلفنی خبر داده اند که جان بهروز در خطر است، کاری کنید! آنها اطلاع داده اند<span style=""> </span>بهروز را در حالی که دست و پا و چشمانش <span style=""> </span>بسته شده بود، کتک زده اند و شکنجه کرده اند به طوری که آثار زخم و کبودی بر اندامش دیده می شود! نام برخی از آمران و ماموران زندان که در این قضیه نقش داشته اند نیز ذکر شده است: </span><span lang="AR-SA" style="color:black;">علی محمدی معاون رئیس زندان، کرمانی رئیس حفاظت و اطلاعات، نبی الله فرج نژاد معاون حفاظت اطلاعات و ماموری به نام خادم! این آخری را خوب می شناسیم؛ دست بزن دارد، فحش خواهر و مادر می دهد و عربده می کشد و برای ایجاد رعب و وحشت در بین ده ها زندانی سیاسی ای که از زندان های مختلف به رجایی شهر تبعید شده اند ادعا می کند که در سال های نه چندان دور هم ردیف جلادانی همچون لاجوردی آدم ها را معدوم و سربه نیست کرده است!</span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span lang="AR-SA" style="color:black;"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color:black;"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color:black;">دارم فکر می کنم<span style=""> </span>آیا به این خاطر که هر روز<span style=""> </span>داریم اخبار مربوط به بازداشت مخالفان و معترضان حکومت و شکنجه این یا آن زندانی سیاسی را می خوانیم و می شنویم، دیگر رغبتی برای پیگیری و واکنش جدی به وضعیت این قبیل از زندانیان غیرخودی نداریم یا به راستی دیگر سرنوشت آنها برایمان بی اهمیت شده و فراموششان کرده ایم؟</span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span lang="AR-SA" style="color:black;"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color:black;"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color:black;">دوستی به طعنه می گفت کاش بهروز هم پاسپورت امریکایی داشت تا رسانه ها برایش جنجال به راه می انداختند، گزارشگران بدون مرز برایش اعتصاب غذا برپا می کرد و رئیس جمهور از قوه قضاییه درخواست می کرد تا حقوق اش رعایت شود، من در پاسخ گفتم کاش لااقل بهروز زندانی غیرخودی محسوب نمی شد تا یک وکیلی چیزی<span style=""> </span>پیدا می شد و می رفت به او کمک می کرد تا شاید می توانست پس از 4 سال برای چند روزی هم که شده، مانند بسیاری از زندانیان سیاسی به مرخصی بیاید؛ آخر این جوان الان نه – ده سالی شده که در زندان جا مانده است و کسی به دادش نمی رسد و وزارت اطلاعات و مخصوصا بازجویی به نام "شیخان" دارد مستقیما روی پرونده وی اثر منفی می گذارد! این آقای شیخان را من خوب به یاد دارم. او در سال 1384 بازجوی من هم بود. من را شکنجه نکرد اما بهروز را آنطور که خودش می گفت بسیار آزار داده بود. آنطور که شنیده ام و برخی از زندانیان قدیمی تر در زندان اوین برایم تعریف می کردند، شیخان بازجوی قدیمی مربوط به پرونده های مجاهدین بوده و اکنون که دادستانی تهران سعی دارد هر کسی که بازداشت می کند را به ارتباط با این سازمان ربط بدهد و برایش پرونده جعلی ساخته و پرداخته کند، از این بازجو استفاده می برد. پس از آزادی ام از زندان، بهروز که پس از یک دوره سخت بازجویی همراه با شکنجه توسط شیخان به زندان رجایی شهر منتقل شده بود، تلفنی برایم تعریف کرد که بر اثر شکنجه ها در بازداشتگاه از هوش رفته و دچار بیماری شده و حتا کارش به پزشکی قانونی کشیده بود و می گفت که پزشکی قانونی هم شکنجه شدن اش را تایید کرده بود اما با این حال قاضی حداد که با بهروز از زمان ریاستش در شعبه 26 دادگاه انقلاب آشنا بود، این بار در جایگاه معاون امنیتی دادستان تهران، او را به ادامه سپری کردن زندان مربوط به پرونده کوی دانشگاه – که بهروز در آن پرونده به 8 سال زندان محکوم شده بود اما در پی فوت تنها غمخوارش، مادرش، پس ازسپری کردن بیش از 4 سال زندان آزاد شد – و نیز شلاق محکوم کرد.
<br /></span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span lang="AR-SA" style="color:black;"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color:black;"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color:black;">اتهامی که حداد بر اساس آن برای بهروز حکم شلاق صادر کرد، توهین به رهبران نظام در سلول انفرادی بازداشتگاه 209 بود. به خاطر می آورم آن روزهای سخت تابستان سال 1384 را که احمدی نژاد تازه به قدرت رسیده بود و بازجوهای بازداشتگاه 209 دیگر به جای سیلی مشت بر صورت متهمان می کوفتند! در آن روزها بهروز که توسط شیخان شکنجه شده بود (و آنطور که متوجه شدم گویا شیخان او را فریب داده<span style=""> </span>اما از آزادی اش جلوگیری کرده بود) در سلول انفرادی کاریدور کناری سلول من، معترضانه هر روز ساعت ها با مشت به در می<span style=""> </span>کوفت و به عوض شکنجه هایی که شده بود، سرتا پای حکومت و رهبرانش را ...</span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span lang="AR-SA" style="color:black;"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color:black;"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color:black;">وقتی می اندیشم که بهروز که بازمانده ی پرونده کوی دانشگاه در زندان است، به راستی بدون دلیل و اتهام، نزدیک به یک سوم از بهترین سال های شادابی و جوانی اش را در زندان گذرانده و حتی از ابتدایی ترین حقوق مربوط به زندانیان مانند مرخصی بی بهره بوده، غمگین می شوم و به خاطر می آورم اکبر محمدی و امیر ساران و ابراهیم لطف اللهی و ولی الله فیض مهدوی و امید رضا میرصیافی را که پس از آنکه جانشان را در زندان گرفتند، در بیرون از زندان شروع کردیم به نالیدن و مداحه سرایی! و اینگونه است که احساس خطر می کنم نسبت به سلامت جان بهروز و زندانیانی همانند او که اکنون نیازمند توجه و پیگیری و حمایت هستند و نه فردایی دیرتر از امروز!
<br /></span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span lang="AR-SA" style="color:black;"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color:black;"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color:black;">زندانیان در رجایی شهر در بی قانونی مطلق بسر می برند. در آنجا امنیت وجود ندارد، بهداشت نیست، درمان معنا ندارد. مواد مخدر بی داد می کند. زندانی های خطرناک همدیگر را با چاقو زخمی می کنند، در گذشته نیز مواردی بود که زندانیان سیاسی به دست زندانیان خطرناک مجروح شده بودند. پیشانی دکتر فرزاد حمیدی را با فلاسک چای شکافته بودند. از مهرداد لهراسبی باجگیری کرده بودند. ارژنگ داوودی را به مرگ تهدید کرده بودند. امیر ساران و ولی الله فیض مهدوی در همین زندان به طرزی مشکوک جان دادند. کاش یک دانشجویی پیدا شود که در جلسات کاندیداهای انتخابات در مورد وضعیت بهروز و سایر زندانیان سیاسی غیر خودی و گمنام حرفی بزند. کاش یک خبرنگاری پیدا شود که در جلسات هفتگی سخنگوی قوه قضاییه در این باره از او سوالی بپرسد</span><span lang="FA" style="color:black;">؛ از او بپرسد با جوانی 19 ساله در اوج آرزوهایش چه کرده اند که اینگونه به فغان آمده است: <o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color:black;"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color:black;">" در تیرماه 1378 من یک نوجوان 19 ساله بودم که مانند همه دانشجویان دیگر<span style=""> </span>آرزویی جز بهترینها را برای وطن عزیزم و مردمانش نداشتم. دوست داشتم همه مردم دنیا ایرانی را به چشم بهترین نگاه کنند. همه ما جوانان آرزو داشتیم آزاد باشیم و بر سرنوشت خودمان حاکم شویم و این را حق مسلم هر انسانی میدانستیم . در آن سن و سال فکر میکردم مملکتی که پدرانمان تحویلمان داده اند با همه مشکلاتش به ما تعلق دارد و ما میتوانیم آن را بازسازی کنیم. اما در شب 18 تیر همه این تصورات از بین رفت. در آن شب کوچکترین تجمع و اعتراض دوستانم در کوی دانشگاه را با گلوله، چماق، زنجیر و گاز اشک آور پاسخ دادند. همکلاسی هایم را از پشت بام به پائین پرتاب کردند و دوستانم را با گلوله پرپر کردند. وقتی که ما در اعتراض به این جنایت رژیم که آن را به غلط منتخب خود میدانستیم، دست به تظاهرات آرام زدیم، بسیجی ها و انصار حزب الله به وحشیانه ترین روشها ما را سرکوب نمودند. هنوز هم چهره معصوم دختر دانشجویی را که به ضربات چاقوی سه بسیجی بشدت مجروح شده بود، همچنین تصویر دانشجوی دیگری که چشمانش توسط بسیجی ها از حدقه درآمده بود، بخاطر دارم. هنوز هم شبها خواب آن زنی را میبینم که با زنجیر کتک میخورد و از صورتش خون فواره میزد. هنوز هم طعم گاز اشک آور، باتوم، مشت و لگد را خوب به خاطر دارم. زمانی که من را دستگیر کردند رکیکترین فحشها را به من دادند و وقتی که اعتراض نمودم توسط ده بسیجی به مدت پانزده دقیقه به وحشیانه ترین شکل ممکن کتک میخوردم. طعمش را خوب به خاطر دارم. وقتی که برای اولین بار در سن 19 سالگی من را به بازداشتگاه مخوف اطلاعات (209) بردند و با چشمبند موقع رفتن زانوانم از ترس میلرزید. هر ماموری که میرسید مشتی، لگدی، سیلی و یا حداقل فحشی میداد و میرفت. طعمش را خوب به خاطر دارم. آری بازجویی های همراه با سیلی، لگد و فحش را، حتی آن موقعی که بازجو اسلحه کمری خود را در دهان من فرو کرده بود و میخواست به زور من را وادار کند تا اقرار به ناکرده ها نمایم خوب به خاطر می آورم. ماهها سلول انفرادی و بعد یک جلسه چند دقیقه ای دادگاه بدون حق داشتن وکیل، در نهایت حبسی که حتی تصورش را هم نمیکردم. مادر بیرون دادگاه گریه میکرد و بازهم زانوانم میلرزید. خودم نیز وقتی اشکهای مادر را دیدم گریه ام گرفت . آری خوب به خاطر دارم...</span><span lang="FA"> </span><span lang="FA" style="color:black;">چهار سال را در زندان در بین قاتلین و اشرار و زندانبانان قواد سپری کردم بدون آنکه مسئولین زندان اجازه یک روز مرخصی را به من بدهند. تا اینکه روزی خواهرم با گریه خبر فوت مادر را از پشت تلفن به من داد. باز هم گریه کردم و زانوانم لرزید، آری خوب به خاطر دارم. مسئولین زندان حتی حاضر نشدند برای تشیع جنازه مادرم چند ساعتی به من مرخصی بدهند." (بخشی از رنجنامه ی بهروز جاوید تهرانی)</span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span lang="FA" style="color:black;"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color:black;"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="FA" style="color:black;">به راستی آیا این همه آزار و اذیت و غم و غصه و محرومیت حق بهروز جاوید تهرانی است؟<o:p></o:p></span></p> </div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-50151652128421309932009-04-05T11:51:00.000-07:002009-04-05T11:54:19.560-07:00شکنجه سفید<div class="gmail_quote"> گفت و گو با کیانوش سنجری<br /><span style="color:#ff0000;">«شکنجهی سفید»<br /></span><a href="http://www.zamaaneh.com/humanr/2009/04/post_80.html">رادیو زمانه، پژمان اکبرزاده:</a><div class="gmail_quote"><div> <p><b><small><span style="font-size:85%;">کیانوش سنجری برای نخستین بار در سن هفده سالگی در جریان تظاهرات دانشجویی در سالگرد واقعهی هیجده تیر ۱۳۷۸ و ماجرای کوی دانشگاه تهران، دستگیر شد و چند ماه در بازداشت انفرادی بهسر برد.</span></small></b></p> <p>او در این گفتگو به نحوهی بازداشت و شرایطاش در زندان، میپردازد و به موضوعی به نام «شکنجهی سفید» اشاره میکند.</p> <p><a href="http://www.zamahang.com/podcast//2009/20090403_HR_Kianoosh_Sanjari.mp3" target="_blank"><img alt="Download it Here!" src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/musicicon.jpg" border="0" /></a></p> <p>در کشورهای دیگر «شکنجهی سفید» به شکنجهای به وسیلهی رنگ سفید اطلاق میشده است، رنگ سفید، غذای سفید، لباسهای سفید، دیوارهای سفید و کلا شرایطی که به وسیلهی رنگ سفید، یک شکنجهی روانی به متهم وارد شود. </p> <p>اما در ایران، برخلاف کشورهای دیگر، این شکنجه به وسیلهی رنگ سفید اعمال نمیشود و منظور از شکنجهی سفید بیشتر شکنجهای است که شاید از لحاظ جسمی، آسیبی به جسم متهم وارد نشود، یعنی طوری شکنجهاش نکنند که بدنش مجروح شود، اما روح و روان متهم در سلولهای انفرادی تحت تاثیر و تحت فشار قرار میگیرد.</p> <p>مشخصا، متهم را در سلول انفرادی میاندازند. در بازداشتگاه ۲۰۹، ۲۴۰ و پیشترها در بازداشتگاه ۵۹ یا ۳۲۵ سپاه که من تمام اینها را تجربه کردهام. رنگ سفید کاربردی در درو دیوارها، غذا و یا لباس، نداشته است.</p> <p>بلکه خلایی است که زندانی در آن خلاء قرار میگیرد و برای چندین ماه دور از خانواده، بدون دسترسی به وکیل، تلفن، روزنامه، کتاب و یا دیگر زندانیان، در آن سلول انفرادی کوچک، تحت فشار و بازجویی قرار میگیرد. </p> <p>بازجو به او اطلاعات غلط میدهد؛ مثلا از وضعیت جسمی بد خانوادهاش میگوید و این که یا مادرش سکته کرده، پدرش سرطان گرفته، به بیمارستان رفتهاند یا بازداشت شدهاند. یا این که دوستان متهم بازداشت شدهاند، یا بر علیه متهم اعترافاتی گرفته شده که تماما کذب محض است.</p> <p>مثلا، خاطرم هست، در مورد زندانیان ملی مذهبی در زندان ۵۹ سپاه، حتا روزنامهها را چاپ کرده بودند. روزنامهی جعلی کیهان را چاپ کرده بودند و در آن خبر اعترافات بقیهی دوستان آن متهم را درج کرده بودند. یا این که صدور حکمی سنگین برای زندانی را به دروغ مطرح کرده بودند.</p> <p>اینها فشارهای روحی و روانی است که در ایران به یک زندانی اعمال میشود.</p> <p>دانشجویانی که اخیراً بازداشت شدهاند، به مدت چندین ماه در سلول انفرادی بازداشتگاه ۲۰۹ نگهداری میشدند و شب تا صبح بازجویی میشوند.</p> <p>تمام این مسایل، یک شکنجهی روحی و روانی اعمال میکند که در ایران به آن «شکنجهی نرم» یا «شکنجهی سفید» گفته میشود.</p> <p><b>شما خودتان چند روز گرفتار این نوع شکنجه بودید؟</b></p> <p>نه ماه از مدت دو سال زندانی بودنم در سلولهای انفرادی بازداشتگاههایی مانند ۲۰۹، ۵۹ و ۳۲۵ سپاه، ۲۴۰ و چند بازداشتگاه دیگر گذشت. </p> <p>در یک دوره که صد و یازده روز پشت هم در زندان ۲۰۹ بودم و سه ماه در بازداشتگاه ۵۹ سپاه، احساس میکنم آن سه ماهی که در سلول انفرادی بسیار کوچک بازداشتگاه ۵۹ سپاه بودم، روشهایی که استفاده میشد و شرایطی که در آن قرار گرفته بودم، در یک سلول انفرادی بسیار بسیار کوچک، به مثابهی شکنجهی نرم، شکنجهی روانی، فکری و هرچه که اسم آن را بتوان گذاشت، وجود داشت. </p> <p>قد من حدود یک متر و نود و سه چهار سانتیمتر است، وقتی در سلول ۵۹ سپاه دراز میکشیدم پایام به در آهنی سلول برخورد میکرد. به صورت قطری دراز میکشیدم تا بتوانم در سلول خودم، مقداری شرایط راحتتری داشته باشم. </p> <p><img src="http://www.zamaaneh.com/pictures-new/kianoosh-sanjari2x.jpg" /><br /><small><small>کیانوش سنجری</small></small> </p> <p>در انتهای کار، حدود یک ماه بازجو به سراغ من نیامد. نامه مینوشتم به رییس زندان که اگر واقعا برای بازجویی در این بازداشتگاه نگه داشته شدهام، چرا از من بازجویی نمیشود. اگر بازجوییام تمام شده، چرا از این زندان بیرون فرستاده نمیشوم و به بند عمومی منتقل نمیشوم.</p> <p>میخواهم بگویم که گاهگدار، زندانی در این سلولهای انفرادی آرزوی مرگ میکند و حتا آرزوی این که او را بیرون ببرند و شکنجهاش کنند، یعنی کتکاش بزنند، ولی در سلول انفرادی نماند. چون نمیداند تا چه مدت، چند ماه، چند هفته، قرار است در این سلول باقی بماند.</p> <p>این شرایطی است که من تجربه کردهام و آزارم میداد، احتمالا دیگر متهمین را هم آزار میداد.</p> <p><b>طی مدتی که گرفتار این نوع شکنجه بودید، برای مقابله با این شرایطی که برایتان بهوجود آمده بود، چهکار میکردید؟</b></p> <p>معمولا، استقامت زندانی و پایداری بر سر عقایدش و برحق بودن ارزشهایی که در درون او بوده و به خاطرش فعالیت کرده و به زندان آمده، به نظر من، تنها عاملی است که باعث میشود متهم در این بازداشتگاه، در این سلول، تحت این شرایط، مقاوم بماند. وگرنه راه دیگری، من تجربه نکردم. </p> <p>در سلول انفرادی کار نمیتوان کرد، مگر این که آدم دراز بکشد یا بلند شود، یک قدم جلو بگذارد، سه قدم برگردد، غذا بخورد، به دستشویی برود و برگردد و فکر کند. فکر کردن بیشترین ساعات روزگار زندانی در بازداشتگاه را به خود اختصاص میدهد.</p> <p>ممکن است همین فکر کردن باعث شود روح و روان متهم تا حدی آسیب ببیند که اصلا از باورهای خود دست بکشد و یا بیشتر باورمند عقاید خود باشد و احساس کند چقدر در برابر بازجوی خود برحق است.</p> <p>چرا که دیروز به بازجویی رفته و دیده است که بازجو در بازجویی از چه استدلالهای غلط، سست و بیپایهای، برخوردار بوده و چگونه سعی میکردند با کتک زدن، با فحش دادن، با تحقیر کردن شخصیتاش را بشکنند. حتا با توهین به خانوادهاش، به مادرش، به نوع حجاب مادرش، به نوع رفتار خانوادهی دوستانش. آنچه که من در زندان ۵۹ سپاه تجربه کردم.</p> <p>در آنجا، از همین شیوهها برای تخریب شخصیت متهمین استفاده میشد. یعنی در بازجوییها میگفتند، دیدی پسرها یا دخترهای فلان دوستات چگونه هستند و چطوری رفت و آمد میکنند. یا در مورد مادر من، مسایلی را مطرح میکردند که واقعا، به من برخورنده بود. این شکل سوالها، این شکل صحبت کردنها و تلقی آنها که چقدر این نوع فکر و این نوع بازجوییها سست و منحط بود.</p> <p>این شرایط اطلاعات سپاه در زندان ۵۹ سپاه بود. زمانی که سازمان اطلاعات موازی، متهمین را در اختیار میگرفت، توسط شعبهی بیست و ششم دادگاه انقلاب که آن زمان آقای حداد رییس آن بود و سید مجید پورسیف معاون او.</p> <p><b>در طول ساعات روز، در آن سلول انفرادی، آیا هیچ کتاب یا روزنامهای هم در دسترس شما بود؟</b></p> <p>خیر، نبود. در زندان ۵۹ سپاه که من بودم، به هیچ عنوان هیچ جریده و روزنامه یا کتابی به زندانی نمیدادند. ولی در زندان ۲۰۹ وقتی که بازجوییام تمام شد، در یک نوبت، به من اجازه دادند که از کتاب استفاده کنم. کتابهای بازداشتگاه ۲۰۹ عموماً کتابهای فلسفهی اسلامی یا تاریخ مورد قبول و پذیرش جمهوری اسلامی بود.</p> <p><b>خودتان حق نداشتید، کتابهایی را که میخواهید، خانواده برایتان بیاورد؟</b></p> <p>چرا. در یک نوبت، این شانس را داشتم و این اجازه را به من دادند که مادرم برایام کتاب بیاورد و من ده پانزده روز، روزگار خیلی خوشی را با کتابهایی که مادرم برایام آورده بود داشتم.</p> <p>شرایطی بود که بازجوییهایام تمام شده بود، از یک آرامش نسبی برخوردار شده بودم. بعد از دو ماه ، دو ماه و نیم فشار، بازجویی و سلول انفرادی، وقتی کتاب آمد، انگار که از جهنم گام گذاشتم به بهشت، با کتابهایی که داشتم.</p> <p>مثلا یادم هست، «ابله» داستایوسکی یا «پرندهی خارزار»، آخرین داستان پائولو کولیو را توانستم در سلول انفرادیام داشته باشم و از خواندن آنها بسیار بسیار لذت میبردم. چرا که از ساعت هفت صبح تا دوازده شب من را پر میکرد. در ساعات سلولهای انفرادی.</p> <p><b>بقیهی روزهای دیگر که در سلول انفرادی بودید، اصلا روز چطوری سپری میشد؟</b></p> <p>متاسفانه، خیلی غمبار. اما در یک دوره، مثلا، صداهای بازجویی را میشنوی و با آن زندگی میکنی.</p> <p>آخرین بار که بازداشت شدم، در زندان ۲۰۹ وزارت اطلاعات بودم، به این اتهام بازداشت شدم که در گردهمایی آیتالله بروجردی و یارانش، شرکت کرده بودم. گلچین کرده بودند و حدود چهارصد تا پانصد نفر از این آقایان و خانمها را به بازداشتگاه ۲۰۹ آورده بودند.</p> <p>باورتان نمیشود وقتی شب میشد و پنکهها از کار میافتاد و آرامشی نسبی در کریدورهای بند ۲۰۹ حاکم میشد، میتوانستی گوش تیز کنی و از لای در صدای بازجوییهایی که در سلولهای بازجویی نزدیک به کریدورهای ما صورت میپذیرفت را بشنوی. واقعا هم تکاندهنده بود، شنیدن صدای بازجوییها. </p> <p>مثلا، خانمی را میبردند که از نوع سوالها مشخص بود این خانم در رابطه با همین آیتالله بروجردی بازداشت شده، طوری که با او برخورد میکردند، به صورتاش سیلی میزدند، به او توهین میکردند و تحقیرش میکردند.</p> <p><b>شما کاملا واضح میشنیدید که چه میگفتند؟</b></p> <p>ده تا کریدور که در هر کدام چهار یا هشت سلول انفرادی وجود داشت. در برخی از این کریدورها، دیوارها و تیغهها را برداشتهاند و آن را به اصطلاح «سوئیت» کردهاند و سلول بزرگتر شده بود. ده کریدور را در نظر بگیرید، کنار همدیگر، به موازات همدیگر و کریدوری هست که کل این کریدورها را قطع میکند و در رأس همهی این کریدورهاست. </p> <p>در این کریدور سلولهای بازجویی قرار دارد و سلولهای زندان خیلی نزدیک است. میشود در سکوت شبانگاهان صدای بازجوییها را خیلی بهندرت شنید. </p> <p>البته وسط آن سه تا نقطه هم میآید، چیزهایی را میشنوی، چیزهایی را هم نمیشنوی، مفهوم نیست. ولی بهطور کلی میفهمی که زنی دارد بازجویی میشود، دارند سیلی توی گوشاش میزنند، دارد گریه میکند، دارد جیغ میکشد، به او فحش میدهند، بعضی وقتها صدا بالا میرود، بعضی وقتها صدا پایین میآید. </p> <p>ما آنجا ساعت نداشتیم و فکر میکردیم ساعت سه نیمه شب آن متهم دارد بازجویی میشود و ما با صدای این بازجوییها شاید به خواب میرفتیم، بعد از سه ساعت. </p> <p>من در کنار در نشسته بودم، تکیه داده بودم به در آهنی سلول و شاید اینطور میشد که ساعتها با این صدا همراهی میکردم.</p> </div> </div> </div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com16tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-54918618666629624462009-04-04T14:03:00.000-07:002009-04-04T14:19:24.896-07:00سرگذشت یک وبلاگنویس، از زندان تا آمریکا<a href="http://2.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/SdfNj_-RtBI/AAAAAAAAAE0/us_SfrDGBvU/s1600-h/kianoosh+sanjari+-+erbil.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5320947503113286674" style="FLOAT: right; MARGIN: 0px 0px 10px 10px; WIDTH: 200px; CURSOR: hand; HEIGHT: 150px" alt="" src="http://2.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/SdfNj_-RtBI/AAAAAAAAAE0/us_SfrDGBvU/s200/kianoosh+sanjari+-+erbil.jpg" border="0" /></a>(عکس: مقابل دفتر سازمان ملل در اربیل عراق، نشسته ام در انتظار مصاحبه پناهندگی)<br /><br /><div><div><div>گفت و گو با کیانوش سنجری، وبلاگنویس و عضو کانون وبلاگنویسان ایران<br />رادیو زمانه، پژمان اکبر زاده: </div><div> </div><div>>> <a href="http://www.zamahang.com/podcast//2009/20090331_HR_PROG_58_kianoosh_sanjari.mp3">فایل صوتی مصاحبه با رادیو زمانه</a><br /><br />کیانوش سنجری، یکی از کسانی است که در تظاهرات دانشجویان در سالگرد واقعهی هیجده تیر ۱۳۷۸ در اعتراض به بسته شدن روزنامهی سلام، بازداشت شد و چندین ماه در سلول انفرادی بهسر برد.<br />اتهاماتی که طی این سالها به او وارده شده، عبارت است از اقدام علیه امنیت کشور و تبلیغ علیه نظام، به استناد عضویت در گروه دانشجویی غیرقانونی و سکولار، شرکت در تجمعات اعتراضی، مصاحبه با رسانههای خارج از کشور، سیاهنمایی شرایط زندانها در وبلاگ و مواردی از این دست.<br />کیانوش سنجری، یک دوره سخنگوی جبههی متحد دانشجویی بوده و اکنون عضو جبههی دمکراتیک ایران است.<br />وی همچنین وبلاگنویس و عضو کانون وبلاگنویسان ایران نیز هست. او در وبلاگ خود به زبان انگلیسی، اخبار مربوط به زندانیان سیاسی ایران را پوشش میدهد. با کیانوش سنجری در مورد خروجش از کشور گفتگویی کردهام.<br /><br />بعد از نهمین بازداشت و آزادی با وثیقه و کفالت و وقتی فشارها بر من روزافزون شد، در تقابل با این فشارها و زندان رفتنها، شاید بشود گفت شکست خوردم و نتوانستم رفتن دوباره به زندان و سلول انفرادی را تحمل کنم و متاسفانه تصمیم به خروج از کشور گرفتم. تصمیم یکشبه دوشبه بود.<br />به کردستان ایران، به شهر بانه، آمدم. قرار بود یکی از دوستانام که شب پیش از آن با او صحبت کرده بودم، یک نفر را به من معرفی کند که مرا از مرز رد کند. شب را در منزل همان فرد در شهر بانه بودم.<br />اما او شاید به من اعتماد نکرد و نمیدانست که کی هستم، فقط مرا تا جایی رساند که بتوانم از مرز خارج شوم، پشت کوهدرهای مرزی که متوجه شدم به راحتی شبانه در صبحدمان برای کار از مرز رد میشوند و برمیگردند. پشت سر این کوهدرها از مرز خارج شدم.<br />در مرز کردستان عراق که توسط پیشمرگههای کردستان عراق نگهبانی میشود، مرا بازداشت کردند. چون کردی بلد نبودم، سر و لباسام هم به کارگرهای مرزی شباهتی نداشت.<br /><br />یکی دو ساعت در پاسگاه این ماموران بهسر بردم تا اینکه با یک سری از دوستان کرد در احزاب کرد کردستان ایران، تماس گرفتم که مرا از طریق مصاحبههایی که با تلویزیونهای محلی آنها داشتم، میشناختند.<br />این دوستان، به داد من رسیدند. ماشینی آمد و مرا به اردوگاه یکی از این احزاب کرد، به نام کومله، منتقل کرد.حدود هفت یا هشت ماه در کردستان عراق بودم. طی این مدت، مرتب به بخش پناهندگان دفتر سازمان ملل در شهر اربیل سر میزدم. رفتن به آن شهر هم بسیار مصیبتبار بود.<br />چرا که من در نزدیکیهای سلیمانیه بودم و برای رفتن به اربیل باید از کرکوک رد میشدم که هنوز بمبهای کنار جادهای در شهر کرکوک منفجر میشد.<br />در آن زمان هم برخی از مقامات سپاه قدس و سپاه پاسداران را بازداشت کرده بودند و برای پناهندگانی مانند من، شرایط ناامنی در منطقهی کردستان عراق وجود داشت.<br /><br />سعی میکردم همیشه در اتاق خودم در اردوگاه بهسر ببرم. خاطرات زیادی هم از زندگی هفت هشت ماهه در این اردوگاه دارم که اردوگاهی کاملا نظامی بود و شرایط خاص خود را داشت.<br /><br />اولین تماستان با کمیساریای عالی سازمان ملل به چه شکل انجام شد؟<br />به دنبال این بودم که بدانم دفتر سازمان ملل در کردستان عراق کجاست. یکی میگفت در کرکوک است و دیگری آدرس سلیمانیه و یا اربیل را میداد. به هرحال متوجه شدم که دفتر در اربیل است.<br />البته کارهای این دفتر را در اردن انجام میدهند. چرا که در سالهای قبل به این دفتر حمله شده بود، به همین دلیل، کارکنان دفتر سازمان ملل در عراق کم شده بودند و کارهای این دفتر در اردن انجام میگرفت.<br />بعد از حدود سه یا چهار هفته، به کمک یکی از دوستان کردی که با من در اردوگاه کومله زندگی میکرد، به اربیل رفتم و به این دفتر مراجعه کردم. مسوول آنجا، آقای هوه عبدالله مرد بسیار محترمی بود و بسیار محترمانه با من برخورد کرد و به حرفهایام گوش داد. دوستام که مایلام از او نام ببرم، راشد، حرفهای مرا ترجمه کرد و کمک کرد که منظور و مقصودم را به این مقام مسئول در کمیساریای عالی پناهندگان برسانم.<br /><br />وقتی مسایلتان را توضیح دادید، چه برخوردی با شما داشتند؟<br />برخورد با من محترمانه بود. فقط یادم هست که این دفتر روزهای چهارشنبه باز بود و من بار اولی که رفتم پشت دفتر در کوچهای که دفتر در آن واقع شده بود، ساعتها نشستم.<br />چون دفتر و دستکی نبود، ساختمانی بود که یک آبدارچی در آنجا کار میکرد. به خاطر جلوگیری از حملات تروریستی، در تمام این کوچه پس کوچهها سربازهای امریکایی و نگهبانیهای متعدد وجود داشت و وارد شدن به محدودهای که سازمان ملل و دفتر کمیساریای عالی پناهندگی وجود داشت، واقعاً کار مشکلی بود.<br />این دفتر در محلهای مسیحینشین واقع بود. بعد که رفتم، به فردی که مسوول بود تلفن زدم، او آمد و مرا برد. مصاحبهی کوتاهی با من شد و بعد از حدود دو هفته دوباره مرا تلفنی برای مصاحبهی دیگری صدا کردند.<br /><br />فکر میکنم در عرض چند ماهی که آنجا بودم، سه مصاحبه با من صورت گرفت که یکی از آنها خیلی طولانی بود.<br />بعد از یک ماه که رفته بودم، گفتند که قرار است سه چهار ساعتی اینجا مصاحبه بشوی، اگر میخواهی برو نهاری بخور و بعد بیا. که من هم همراه دوستم، راشد، به شهر رفتیم و برگشتیم.<br />در این مصاحبه از وضعیتام در ایران پرسیدند و این که چرا به زندان رفتهام، اتهاماتام چه بوده و با من چه برخوردی میشده است.<br />سوال کلیدی برای آنها این بود که در صورت بازگشت من به ایران، چه اتفاقی برایام خواهد افتاد؟ این سوالی است که آنها میخواهند بدانند که آیا اگر پناهجو به ایران بازگردد، با خطر تعقیب و بازداشت مواجه خواهد شد یا نه؟ فکر میکنم این سوال کلیدی، سازمان مربوط به پناهندگان در کشورهای مختلف است.<br /><br />چطور توانستید آنها را متقاعد کنید که اگر به ایران برگردید، از نظر زندان و مسایل دیگر در خطر هستید؟<br />پیش از این که به کردستان عراق بیایم و در طول سالهایی که فعالیت سیاسی میکردم و بازداشت شدم، موضوع و کیسام مورد توجه قرار گرفت. به خاطر عضویتام در گروه سیاسی و دوستانام که خبررسانی میکردند و سازمانهایی مانند عفو بینالملل در رابطه با وضعیت زندانیان سیاسی مطلب مینویسند و بیانیه منتشر میکنند، من هم در این بیانیهها، جایی را هرچند کوچک داشتم و این به من در دفتر سازمان ملل خیلی کمک کرد و به گفتههایام رسمیت داد.<br />حتا بیش از این، وقتی که به عراق دادم، مسئول بخش ایران که در دفتر سازمان عفو بینالملل در لندن است، با من تماس گرفت و متوجه شد که وضعیتام چگونه است و از ایران خارج شدهام. پیش از این که از ایران هم خارج شوم، با ایشان بر سر مسالهی زندانیان سیاسی در تماس بودم.<br /><br />ایشان کمک کرد و نامهای به بخش پناهندگان دفتر سازمان ملل نامهای نوشت و از آنها خواست به دلیل شرایط عراق، کیس مرا فوریت بدهند. که بعد از هشت ماه این اتفاق افتاد و نامهی سازمان عفو بینالملل به من کمک کرد که بتوانم از آن شرایط خارج شوم.<br />متوجه شدم که کشور نروژ مرا به عنوان پناهنده پذیرفته است و یک روز از اربیل عراق مرا سوار هواپیما کردند، با پاسپورت موقت که روی آن علامت صلیب سرخ نقش بسته بود اول به دبی، بعد به وین و از اتریش به پایتخت نروژ، جایی که پناهندگیام را پذیرفته بود، پرواز کردم.<br />از زمانی که خودتان را به دفتر سازمان ملل در اربیل معرفی کردید تا زمانی که به مقصد نروژ سوار هواپیما شدید، چقدر طول کشید؟<br /><br />تقریبا هفت ماه، هفت ماه و نیم این پروسه طول کشید. با سه بار مصاحبه. آخرین اقدام هم از سوی سازمان عفو بینالملل صورت گرفت. از این بابت شاید شرایط من با دیگران کمی فرق میکرد. با مکاتباتی که آنها با دفتر سازمان ملل داشتند، متوجه شدند که پناهندگی من برای نروژ پذیرفته شده است و چهارهفته قبل از پرواز هم خود من متوجه شدم که قرار است به این کشور بروم.<br />دو هفته پیش از آن هم دفتر سازمان ملل مرا خواست که برای انجام مراحل اداری به این دفتر بروم. آنجا برایام مدارک صادر شد، بلیط در اختیارم قرار گرفت و یک شب قبل از پرواز در هتلی در اربیل برایام جا گرفتند و آنجا با هزینهی سازمان ملل بهسر بردم.<br />صبح فردا مقامات دفتر پناهندگی مرا سوار هواپیما کردند. بقیهی مسیر را تا نروژ تنها طی کردم. البته با ذکر این نکته که در دبی، یک نفر که اسم مرا روی کاغذ نوشته بود، به استقبالام آمد و راهنماییام کرد که چکار باید بکنم.<br /><br />بعدها از بقیهی پناهندهها هم که پرسیدم، آنها را هم به همین شکل در فرودگاه یک نفر راهنمایی کرده است که از این پرواز به آن پرواز بروند و در نهایت به مقصد برسند.<br />در طول مدتی که در عراق منتظر پاس پناهندگیتان بودید، روزها چه میکردید؟<br />در کمپ کومله بیشتر وقتام را در اتاقام سر میکردم. یادم هست طی این مدت بیش از زمانی که در ایران بودم و با محدودیت سانسور مواجه بودم، توانستم مطلب بنویسم. از دوستانام و خاطرات زندان را نوشتم. داستان کوتاهی نوشتم که در کیهان لندن منتشر شد. داستان بلندی راجع به شرایط بازداشتگاه ۲۰۹ نوشتم.<br />چیزهایی را نوشتم که وقتی ایران بودم، شاید جرأت نوشتن آن را تا آن حد، با آن واژهها و با آن شرح واقعه، نداشتم. نمیتوانستم یا اجازهاش را نداشتم و یا میترسیدم بنویسم.<br /><br />اما شرایطی که در عراق داشتم این امکان را به من داد که این مقالات و داستانها را در مورد شرایط زندان ۲۰۹ بنویسم.<br />زمانی که به نروژ رسیدید، از لحظهی رسیدنتان، ماجرا به چه شکل پیش رفت؟<br />در فرودگاه اسلو پیاده شدم و دوستی داشتم به نام فریبرز که از قبل به او خبر داده بودم، به دنبالام آمد و ما در حال گپ و گفتگو بودیم که از طریق بلندگوی فرودگاه مرا صدا کردند. گویا فردی که باید دنبال من میآمد، مرا ندیده بود. به هرحال ایشان مرا سوار هواپیما کرد و به یکی از شهرهای شمالی نروژ فرستاد.<br />در آنجا هم مقامات شهرداری به دنبالام آمدند و مرا مستقیم به خانهای منتقل کردند که برایام در نظر گرفته شده بود.<br />برخورد آنها با شما چطور بود؟<br /><br />بسیار دوستانه. بسیار مهربان. فردای آن روز هم مرا به دفتر پلیس بردند و مراحل بوروکراتیک، کاغذ بازی، امضا و… انجام شد. پولی برای زندگی در اختیارم قرار گرفت و گفتند باید دو سال در این منطقه بمانی و به کلاس زبان بروی.<br />اما من نتوانستم شرایط سرد و رخوتبار آن شهر را تحمل کنم. به اسلو آمدم و فعالیتها و دغدغههایی را که به خاطر آنها از ایران بیرون آمدم، پیگیری کردم. وقتی از اسلو به شهر محل اقامتام برگشتم تمام امکانات و منافعام و حتا خانهی کوچکی که برایام در نظر گرفته شده بود، از بین رفت. این بود که بعد از این ماجرا به من در نروژ سخت گذشت.<br />میدانستید اگر به اسلو بیایید، این منافع را از دست میدهید و این کار را کردید؟<br /><br />نه متاسفانه. وقتی با همان زبان دست و پا شکستهی نروژی و انگلیسی با آنها صحبت کردم، به من توضیح ندادند که اگر از منطقه خارج شوم، منافعام را از دست میدهم.<br />ولی بعدها در قوانینشان خواندم که باید دو سال در آن شهر بمانم تا به من کمک اجتماعی بدهند و بتوانم به کلاس زبان بروم. نمیدانستم که اگر خارج شوم این منافع را از دست میدهم.<br />بعد از این که به آن شهر برگشتید و متوجه این قضیه شدید، چه شد؟<br />اول فکر میکردم بتوانم در اسلو همین شرایط را داشته باشم. اما وقتی به شهرداری اسلو مراجعه کردم، متوجه شدم امکان ندارد.<br />وقتی به منطقه برگشتم، رفتارشان کمی متفاوت شده بود. آن مهربانی سابق را نداشتند. گفتند که ما نمیتوانیم برایت کاری بکنیم، تو باید برای خودت خانه پیدا کنی. پرسیدم: با چه زبان، امکانات و هزینهای؟ من که بلد نیستم و با این جامعه آشنایی ندارم.<br /><br />به هرحال، عصر به ادارهی پلیس رفتم و گفتم که جایی را ندارم. آنها گفتند که جایی را ندارند، فقط سلولی دارند و من میتوانم شب مهمان آنها باشم. سلولی بود مانند سلولهای انفرادی ایران، اما خیلی مرتبتر و من ناچاراً یک شب میهمان پاسگاه پلیس شهر بودم. آنجا استراحت کردم.<br />البته در سلول انفرادی همهی وسایلام را و حتا بند کفشام را از من گرفتند.<br />فردای آن روز مرا صدا کردند و گفتند با مقامات شهرداری صحبت کردهایم، برو آنجا، کمکات میکنند.اما در شهرداری باز هم به من کمک نکردند. گفتند میتوانی به کلاس برگردی، اما خانه را باید خودت پیدا کنی.از یک خانوادهی ایرانی ساکن شهر، کمک خواستم و برای مدتی ناچاراً در خانهی آنها زندگی کردم.<br /><br />بعد از چند هفته که شرایط برایام سرسامآور شد و سرمای منفی سی درجهی آنجا را نتوانستم تحمل کنم، به سفارت امریکا در اسلو رفتم. ویزای امریکا را گرفتم و به اینجا آمدم و الان هم در امریکا در انتظار دادگاه برای تغییر مکان پناهندگی هستم. این دیگر از آن حرفهاست؛ دوبار پناهنده!<br />چطور سفارت امریکا در اسلو به شما ویزا داد؟<br />از طرف یکی از دانشگاههای اینجا دعوتنامهای داشتم برای سخنرانی در مورد حقوق بشر در ایران و گفتگویی با یکی از بنیادهای حقوق بشری در واشنگتن دی سی. این دو نامه کمک کرد که بتوانم خیلی زود از سفارت امریکا ویزا بگیرم. </div></div></div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-51931383806430775522009-04-03T13:21:00.000-07:002009-04-03T13:27:01.948-07:00نامه جمعی از وبلاگ نویسان ایرانی به آیت الله خامنه ای در مورد مرگ امیدرضا میرصیافی<a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://2.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/SdZw9ysShcI/AAAAAAAAAEc/SgbvDFdYR8c/s1600-h/reza-mirSayafi.jpg"><img style="margin: 0pt 0pt 10px 10px; float: right; cursor: pointer; width: 138px; height: 200px;" src="http://2.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/SdZw9ysShcI/AAAAAAAAAEc/SgbvDFdYR8c/s200/reza-mirSayafi.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5320564216666686914" border="0" /></a>هفت تير <a href="http://7tir.com/">7tir.com </a>- به دنبال درگذشت اميد رضا ميرصيافی وبلاگ نويس جوانی که در درون زندان درگذشت و گزارشگران بدون مرز احتمال قتل او را مطرح کرده اند جمعی از وبلاگ نويسان ايران تصميم به ارسال نامه ای به آيت الله خامنه ای رهبر و بالاترين مقام جمهوری اسلامی گرفتند .<br /><div dir="rtl" style="text-align: right;"><p>متن اين نامه به شرح زير است:</p> <a name="more"></a> <p>آيت الله سيد علی خامنه ای مقام رهبری جمهوری اسلامی ايران<br />با سلام<br />همانطور که مطلع هستيد يک جوان وبلاگ نويس به نام اميد رضا ميرصيافی که به جرم اهانت به شما در زندان به سر می برد و به دو سال و نيم زندان محکوم شده بود چند روز پيش در زندان درگذشت . گزارشگران بدون مرز احتمال قتل او را بر اساس شواهدی که پيوست اين نامه است اعلام می کنند . اميد رضا ميرصيافی قبل از زندان به حکم خود معترض بود و آن را ناعادلانه می دانست و معتقد بود هيچگونه توهينی به شما نکرده است و حتی در رای دادگاه مشخص نشده بود که جملات توهين آميز ايشان چيست .<br />پس از فوت ايشان ما با مطالعه آرشيو وبلاگ ايشان که به دليل مطالب همان وبلاگ زندانی بود ، متوجه نشديم که کدام مطلب ايشان در مورد شما توهين آميز بود و مستحق دو سال و نيم زندان بوده است .<br />ايشان در يک دادگاه غير علنی محاکمه شد در حالی که درخواست برگزاری دادگاه علنی را داده بود .</p><p>حال سوال ما که تعدادی از وبلاگ نويسان ايرانی هستيم در چند موضوع تقديم می شود</p> <p>۱- با توجه به اينکه اتهام اميدرضا توهين به شما بود و ما موفق نشديم مطلب توهين آميزی در وبلاگ ايشان پيدا کنيم لطفا توضيح دهيد که کدام مطلب ايشان در مورد شما چنان توهين آميز بود که حکومت جمهوری اسلامی ، ايشان را مستحق دو سال و نيم زندان می دانسته است.</p> <p>۲- چرا دادگاه ايشان به صورت علنی برگزار نشد و چرا مفاد اصل ۱۶۸ قانون اساسی که بيان می دارد متهم سياسی بايد در دادگاه علنی و با حضور هيات منصفه محاکمه شود در مورد ايشان رعايت نشد؟ چرا دفاعيات ايشان در دادگاه به اطلاع افکار عمومی رسانده نشد؟ آيا شما برای متهم سياسی اين حق را قائل نيستيد که در برابر افکار عمومی بتواند از اتهامش دفاع کند؟<br />به غير از ايشان تقريبا تمام متهمين سياسی در سالهای اخبر در دادگاه غير علنی محاکمه می شوند. آيا حکومت به صورت ناعادلانه اين افراد را محاکمه می کند که دوست ندارد افکار عمومی شاهد دفاعيات متهم باشند؟</p> ۳- آيا شما در جريان اتهام اميد رضا ميرصيافی و دفاعيات ايشان بوديد؟ اگر بوديد آيا با حکم دادگاه موافق بوديد؟<br />اگر در جريان نبوديد لطفا توضيح دهيد که مگر در سال چند نفر به اتهام توهين به شما زندانی می شوند که شما از پرونده اين افراد بی خبر هستيد؟<br />آيا اين مسئله را نابجا می دانيد که ما انتظار داشته باشيم که بالاترين مقام حکومت، از جريان پرونده افرادی که به اتهام توهين به خود او زندانی می شوند مطلع باشد تا مبادا شخصی بی گناه به دليل انتقاد از او به زندان نيافتد؟ <p>۴- جناب آيت الله خامنه ای در سخنرانی در سال گذشته فرموده بوديد انتقاد از رهبر آزاد است حال سوال ما اين است ما وبلاگ نويسان بايد چگونه از شما انتقاد کنيم که به زندان نيافتيم و عواقب زندان که متوجه چندين زندانی سياسی در يک ماه اخير شده است ، متوجه ما نشود؟</p> <p>با تشکر از وقتی که می گذاريد و پاسخی که خواهيد داد<br /><strong>جمعی از وبلاگ نويسان ايرانی</strong></p><p>کیانوش سنجری <a href="http://ks82.blogspot.com/">http://ks82.blogspot.com</a></p> <p>امیر حسین اعتمادی <a href="http://amiretemadi.blogfa.com/">http://amiretemadi.blogfa.com</a></p> <p>سیامک فرید <a href="http://belgiran.blogfa.com/">http://belgiran.blogfa.com/</a></p> <p>صنم کازرونی <a href="http://newsiniran.blogsky.com/">http://newsiniran.blogsky.com</a></p> <p>فرشته قاضی <a href="http://fereshteh.blogfa.com/">http://fereshteh.blogfa.com/</a></p> <p>شیوا نوجو <a href="http://zananemelli.blogspot.com/">http://zananemelli.blogspot.com/</a></p> <p style="text-align: justify;">عباس معروفی <a href="http://maroufi.malakut.org/">http://maroufi.malakut.org/</a></p> <p>علی رضا محمد ظاهری <a href="http://shampilix.wordpress.com/">http://shampilix.wordpress.com/</a></p> <p>سمیه جهانگیری <a href="http://www.sohreh.blogfa.com/">http://www.sohreh.blogfa.com</a></p> <p>کاوه رضایی <a href="http://notes.kaaveh.net/">http://notes.kaaveh.net/</a></p> <p>حمید توکلی <a href="http://www.kntoosi.com/">http://www.kntoosi.com/</a></p> <p>شهریار ایازی <a href="http://komite-aghwam.blogfa.com/">http://komite-aghwam.blogfa.com/</a></p> <p>عبدالقادر بلوچ <a href="http://balouch.blogspot.com/">http://balouch.blogspot.com/</a></p> <p style="text-align: justify;">کریم پورحمزاوی <a href="http://ayandema.blogspot.com/">http://ayandema.blogspot.com</a></p> <p>بهزاد مهرانی <a href="http://www.behzadmehrani.blogfa.com/">http://www.behzadmehrani.blogfa.com/</a></p><br /><p>شایگان اسفندیاری <a href="http://gameron.wordpress.com/">http://gameron.wordpress.com</a></p> <p>فریبرز شمشیری <a href="http://www.rottengods.com/">http://www.rottengods.com</a></p> <p>وحید میلانی <a href="http://www.1canadian.blogspot.com/">www.1canadian.blogspot.com</a></p> <p>امیرحسین اعتمادی <a href="http://navayerahayee.blogspot.com/">http://navayerahayee.blogspot.com</a></p> <p>اختر قاسمی <a href="http://akhtarghasemi.blogfa.com/">http://akhtarghasemi.blogfa.com</a></p> <p>سیامک عبدی <a href="http://www.siamakold.blogspot.com/">http://www.siamakold.blogspot.com</a></p> <p>سعید صحرایی <a href="http://ssahraei.blogspot.com/">http://ssahraei.blogspot.com</a></p> <p>مهناز خزاعی <a href="http://m-khazaie.blogfa.com/">http://m-khazaie.blogfa.com/</a></p> <p>امیر شکیبا <a href="http://nedayekavir2.blogfa.com/">http://nedayekavir2.blogfa.com/</a></p> <p>آریا صادقی <a href="http://greenlandhighway.blogspot.com/">http://greenlandhighway.blogspot.com/</a></p> <p>محمد حسن یوسف پورسیفی <a href="http://www.mhyousefpourseifi,blogfa.com/">www.mhyousefpourseifi,blogfa.com</a></p> <p>پیام یزدیان <a href="http://payam.malakut.org/">http://payam.malakut.org/</a></p> <p style="text-align: justify;"> </p><p style="text-align: justify;"> </p><p style="text-align: justify;">فضائل عزیزان <a href="http://azizanpress.blogspot.com/">http://azizanpress.blogspot.com</a> /</p> <p>محمد افراسیابی <a href="http://amooarvand.wordpress.com/">http://amooarvand.wordpress.com/</a></p> <p>پیمان روشن ضمیر <a href="http://ospeyman.org/">http://ospeyman.org</a></p> <p>علی رضا نوری زاده <a href="http://www.nourizadeh.com/">http://www.nourizadeh.com</a> /</p> در صورتی که شما وبلاگ نویس هستید و مایلید این نامه را امضا کنید لطفا تایید خود را به همراه آدرس وبلاگ خود ، به این ایمیل بفرستید .<br /><a href="mailto:7tir.com@gmail.com">7tir.com@gmail.com</a><br />.<br />لیست کامل امضاها :<br /><a href="http://7tir.com/news/index.php/2139/">http://7tir.com/news/index.php/2139/</a><br /></div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-26550640271219880442009-03-26T12:27:00.000-07:002009-03-26T16:27:27.252-07:00اوباما و وبلاگ نویسان ایرانی<a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://4.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/Scvf1XHhgsI/AAAAAAAAAEU/TjRlcpuAQfY/s1600-h/kianoosh+sanjari.jpg"><img style="margin: 0pt 0pt 10px 10px; float: right; cursor: pointer; width: 200px; height: 133px;" src="http://4.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/Scvf1XHhgsI/AAAAAAAAAEU/TjRlcpuAQfY/s200/kianoosh+sanjari.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5317589892872635074" border="0" /></a><br />روزنامه وال استریت ژورنال (<cite class="paperLocation"> The Wall Street Journal) </cite>مقاله ای منتشر کرده درباره شاخه زیتونی که باراک اوباما بوسیله پیام نوروزی اش به رهبران خودکامه جمهوری اسلامی تقدیم نموده و با اشاره به مرگ امیدرضا میرصیافی، وبلاگ نویس ایرانی که به طرزی مشکوک در زندان اوین درگذشت، به رییس جمهور آمریکا پیشنهاد کرده که به صدای وبلاگ نویسان ایران گوش دهد. در این مقاله با من هم گفتگو شده است. این مقاله را از <a style="color: rgb(255, 0, 0); font-weight: bold;" href="http://online.wsj.com/article/SB123785115192919205.html">اینجا</a> بخوانید.<br /><br /><br /><div style="text-align: center;"><object width="425" height="344"><param name="movie" value="http://www.youtube.com/v/61Xt0ZzQ_7g&hl=en&fs=1"><param name="allowFullScreen" value="true"><param name="allowscriptaccess" value="always"><embed src="http://www.youtube.com/v/61Xt0ZzQ_7g&hl=en&fs=1" type="application/x-shockwave-flash" allowscriptaccess="always" allowfullscreen="true" width="425" height="344"></embed></object><br /></div><br /><div style="text-align: center;">بازتاب مقاله وال استریت ژورنال در صدای آمریکا</div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-15054265840560124482009-03-20T14:16:00.000-07:002009-03-20T14:21:27.363-07:00ماهی قرمز توی پلاستیک!<span dir="rtl" style="" lang="FA">من در لحظه سال تحویل مثل این ماهی قرمز توی پلاستیک بودم. ماهی قرمز توی فضای محدود پلاستیک نفسش تنگ شده و داره توی دلش آرزو می کنه که صاحبش اون رو خیلی زود به خانه ببره <span style=""> </span>و رهاش کنه توی حوض آب وسط حیاط.<br /><br /></span><div style="text-align: center;"><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://2.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/ScQItjP5qUI/AAAAAAAAAEE/xgP4jVhJQ9E/s1600-h/mahi.jpg"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer; width: 400px; height: 266px;" src="http://2.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/ScQItjP5qUI/AAAAAAAAAEE/xgP4jVhJQ9E/s400/mahi.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5315383038853097794" border="0" /></a></div><span dir="rtl" style="" lang="FA"><br /></span><div style="text-align: left;"><br /></div><div dir="rtl" style="text-align: right;"><div style="text-align: right;"><style> <!-- /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal {mso-style-parent:""; margin:0cm; margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:12.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-font-family:"Times New Roman";} @page Section1 {size:612.0pt 792.0pt; margin:72.0pt 90.0pt 72.0pt 90.0pt; mso-header-margin:36.0pt; mso-footer-margin:36.0pt; mso-paper-source:0;} div.Section1 {page:Section1;} --> </style><!--[if gte mso 10]> <style> /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;} </style> <![endif]--> </div><p class="MsoNormal" style="text-align: center;"><br /></p><p class="MsoNormal" style="text-align: center;"><br /><span dir="rtl" style="" lang="FA"><o:p></o:p></span></p> </div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-77453860531508804262009-03-19T09:22:00.000-07:002009-03-19T09:27:49.672-07:00جان زندانیان سیاسی برای مدیران زندان بی ارزش است<a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://3.bp.blogspot.com/_Bugy6XadEVk/ScJyVkkw11I/AAAAAAAAAn8/in791BSLMo4/s1600-h/reza-mirSayafi.jpg"><img style="margin: 0pt 0pt 10px 10px; float: right; cursor: pointer; width: 144px; height: 208px;" src="http://3.bp.blogspot.com/_Bugy6XadEVk/ScJyVkkw11I/AAAAAAAAAn8/in791BSLMo4/s320/reza-mirSayafi.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5314936225171298130" border="0" /></a><span lang="FA">هنوز سوالات و نگرانی های مطرح شده در جریان مرگ های رازآلود زندانیانی همچون زهرا کاظمی و اکبر محمدی و ولی الله فیض مهدوی و ابراهیم لطف الهی و زهرا بنی یعقوب و به طور کلی دغدغه ی سلامت زندانیان سیاسی و شکنجه آنها در زندان های جمهوری اسلامی بی پاسخ مانده بود که دوازده روز پیش مرگ مشکوک زندانی سیاسی، امیر ساران در زندان رجایی شهر کرج دوباره بر این نگرانی ها دامن زد و حالا امروز می شنویم که یک زندانی سیاسی دیگر به نام امید رضا میر صیافی در زندان اوین جان سپرد. بی آنکه بدانیم در بهداری زندان بر جسم امید رضا چه گذشت و چرا مسئولان زندان تا این اندازه غیرمسئولانه و بی تفاوت اند نسبت به جان زندانیان سیاسی، اما نویسنده این سطور که خود مدتی در زندان های جمهوری اسلامی بسر برده، بر این باور است که جان زندانیان (سیاسی یا عادی) برای مدیران زندان بی ارزش است و آنها خود را مسئول درمان جدی زندانیان نمی دانند!</span><div dir="rtl" style="text-align: right;"><p dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl;"><span lang="FA">من نمی خواهم در مورد اینکه آیا با خوردن مقداری قرص پروپانول و یا پس از شستشوی معده فردی که قرص ها را بلعیده، مرگ رخ می دهد یا نه، بحث کنم. من می خواهم این را بگویم که اساسا چرا یک وبلاگ نویس که بیشتر مطالبش درباره موسیقی و فرهنگ بوده و حتا به گفته ی وکیل مدافع اش آقای محمد علی دادخواه وبلاگ اش خوانندگان زیادی نداشته که نوشته های او (به فرض تشویش گر بودن برای خوانندگان!) ذهنی را مشوش سازد و اقدامی محسوب شود بر ضد امنیت کشور و حاکمان خودکامه، به دو سال و نیم زندان محکوم و به زندان اوین منتقل می شود؟ افکار عمومی این حق را دارد که کنجکاوی کند و بداند که در بازجویی ها و جلسه محاکمه امیدرضا با او چگونه رفتار شده و اتهامات او مشخصا بر چه سند و مدرکی استوار بوده است؟ </span><span lang="AR-SA">مقالات طنزآمیزی که از آن به عنوان مصداق "توهین" به مقدسات نام برده شده چه بوده است؟ آیا در دادگاه انقلاب هیئت منصفه ای حاضر بوده و این مقالات را خوانده و در هنگام خواندن احساس کرده که ذهن اش مشوش شده است؟ و یا اینکه دادگاه در پشت در های بسته و بدون حضور هیئت منصفه برگزار شده و وکیل مدافع اش امکان دفاع از متهم را نداشته است؟</span></p><p dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl;"><span><span lang="AR-SA">محمد على دادخواه، وكيل اميد رضا مير صيافى گفته است که دادگاه انقلاب حاضر نشد تا حكم را به موکلش ابلاغ كند</span></span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span><span><span dir="ltr"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span>.</span><span dir="rtl"></span><span dir="rtl"></span><span lang="AR-SA"><span dir="rtl"></span><span dir="rtl"></span> او پرسیده است : "كدام منطق، اصول، شرع و اخلاقى چنين مسئله اى را مى پذيرد؟</span></span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span><span><span dir="ltr" lang="AR-SA"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span> </span><span lang="AR-SA">اگر وى توهين كرده است طبق قانون بايد در دو مرحله در دادگاه مورد رسيدگى</span></span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span><span><span dir="ltr" lang="AR-SA"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span> </span><span lang="AR-SA">قرار گيرد. طبق كدام قاعده، على رغم تبصره ماده </span></span><span><span lang="FA">۴۲</span><span lang="AR-SA"> قانون آيين دادرسى</span></span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span><span><span dir="ltr" lang="AR-SA"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span> </span><span lang="AR-SA">دادگاه هاى انقلاب كه مى گويد بايد حكم به وكيل ابلاغ شود، بدون ابلاغ آن</span></span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span><span><span dir="ltr" lang="AR-SA"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span> </span><span lang="AR-SA">به اجرا در مى آيد؟"</span></span></p><p dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl;"><span><span lang="AR-SA">علاوه بر سوالات فراوانی که نسبت به رعایت عدالت در جریان بازداشت و بازجویی و محاکمه این وبلاگ نویس مطرح است، نسبت به توجه به حال جسمی و درمان درست و جدی و به موقع وی در زنان اوین نیز تردیدهایی وجود دارد.</span></span></p><p dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl;"><span lang="FA">حسام فیروزی که پزشک امین شماری از زندانیان سیاسی است و به همین اتهام در زندان اوین محبوس شده، شخصا امیدرضا را به بهداری برده، </span><span lang="AR-SA">برایش لولهی معده قرار داده و معدهی او را شستوشو داده </span><span lang="FA">و در این شرایط خطرناک اما پزشک بهداری حسام را از اتاق بیرون انداخته چرا که حسام اصرار ورزیده که امیدرضا باید به بیمارستان لقمان منتقل شود چرا که او با خوردن مقداری قرص پروپرانول با افت شدید فشار خون روبرو بوده و به گفته ی حسام بدن اش کاملا سرد شده بود.</span></p><p dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl;"><span><span lang="AR-SA">آقاى دادخواه <span> </span>که با حسام فیروزی حرف زده، می گوید "ولى مسئولان زندان به اين حرف</span></span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span><span><span dir="ltr" lang="AR-SA"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span> </span><span lang="AR-SA">دكتر فيروزى توجه نكردند و گفتند كه مير صيافى تمارض مى كند. آقاى فيروزى</span></span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span><span><span dir="ltr" lang="AR-SA"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span> </span><span lang="AR-SA">پاسخ مى دهد كه ضربان قلب وى كمتر از </span></span><span><span lang="FA">۴۰</span><span lang="AR-SA"> است و او نمى تواند تمارض كند. وى</span></span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span><span><span dir="ltr" lang="AR-SA"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span> </span><span lang="AR-SA">را از اتاق بيرون مى كنند. آقاى فيروزى گفته است كه من پزشك سازمان ملل</span></span><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span><span><span dir="ltr" lang="AR-SA"><span dir="ltr"></span><span dir="ltr"></span> </span><span lang="AR-SA">هستم ولى او را بيرون مى كنند."</span></span></p> <p dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl;"><span><span lang="AR-SA"> در جریان مرگ رازآلود اکبر محمدی نیز، در هنگامی که هم بندی هایش او را به بهداری منتقل کرده و مصرانه خواستار انتقال فوری او به بیمارستانی در بیرون از زندان شده بودند، این درخواست با بی توجهی مواجه شد و هم بندی ها از بهداری بیرون انداخته شدند و معلوم نشد که بر جسم بیمار اکبر چه گذشت و اینکه آیا پزشکی بر بالین او حضور داشت و یا آیا به راستی تلاشی در جهت حفظ حیات او صورت گرفت یا نه. </span></span></p> <p dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl;"><span><span lang="AR-SA"> به عنوان کسی که در سال های گذشته تجربه بیمار شدن در زندان و مراجعه کردن به بهداری زندان را داشته، متاسفانه باید بر این نکته تاکید کنم که نه تنها پزشکان مجربی در زندان اوین وجود ندارند تا هنگام نیاز به درمان فوری زندانیان به کار آیند، بلکه اساسا مدیریت زندان توجه ویژه ای به درمان زندانیان ندارد و سلامت روح و روان و جسم زندانیان امری است در حاشیه ی مسئولیت هایشان.</span></span></p> <p dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl;"><span><span lang="AR-SA">مدیریت زندان به راستی این حساسیت را ندارد که حتا ممکن است لحظه ای دیر رسیدن یک آمبولانس موجب مرگ زندانی بشود چه برسد به آنکه زندانیانی مانند امید رضا را که با مشکلات روحی و روانی در بندهای بدون طبقه بندی شده بسر می برند، به مشاوره با روانپزشکان دعوت و با جدیت به درمانشان بپردازد.</span></span></p></div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-90272410115141358302009-03-16T23:53:00.000-07:002009-03-17T00:42:33.978-07:00سرکوب خاموش ناراضیان در آستانه انتخابات<div dir="rtl" style="text-align: right;"><meta equiv="Content-Type" content="text/html; charset=utf-8"><meta name="ProgId" content="Word.Document"><meta name="Generator" content="Microsoft Word 11"><meta name="Originator" content="Microsoft Word 11"><link rel="File-List" href="file:///C:%5CUsers%5CMYSYST%7E1%5CAppData%5CLocal%5CTemp%5Cmsohtml1%5C01%5Cclip_filelist.xml"><!--[if gte mso 9]><xml> <w:worddocument> <w:view>Normal</w:View> <w:zoom>0</w:Zoom> <w:punctuationkerning/> <w:validateagainstschemas/> <w:saveifxmlinvalid>false</w:SaveIfXMLInvalid> <w:ignoremixedcontent>false</w:IgnoreMixedContent> <w:alwaysshowplaceholdertext>false</w:AlwaysShowPlaceholderText> <w:compatibility> <w:breakwrappedtables/> <w:snaptogridincell/> <w:wraptextwithpunct/> <w:useasianbreakrules/> <w:dontgrowautofit/> </w:Compatibility> <w:browserlevel>MicrosoftInternetExplorer4</w:BrowserLevel> </w:WordDocument> </xml><![endif]--><!--[if gte mso 9]><xml> <w:latentstyles deflockedstate="false" latentstylecount="156"> </w:LatentStyles> </xml><![endif]--><style> <!-- /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal {mso-style-parent:""; margin:0cm; margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:12.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-font-family:"Times New Roman";} a:link, span.MsoHyperlink {color:blue; text-decoration:underline; text-underline:single;} a:visited, span.MsoHyperlinkFollowed {color:purple; text-decoration:underline; text-underline:single;} @page Section1 {size:595.3pt 841.9pt; margin:72.0pt 90.0pt 72.0pt 90.0pt; mso-header-margin:35.4pt; mso-footer-margin:35.4pt; mso-paper-source:0;} div.Section1 {page:Section1;} --> </style><!--[if gte mso 10]> <style> /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;} </style> <![endif]--><span style="" lang="FA"><o:p></o:p></span> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="" lang="FA">درتب و تاب رقابت های بس شگرف!! انتخابات ریاست جمهوری و در لابلای خبرهای خاتمی آمد، خاتمی آمد و رفت، کروبی آمده بود و خواهد ماند؟ موسوی آمد که بماند و بشود رییس جمهور مردم ایران؟ می شنویم و می خوانیم که وزارت اطلاعات این روزها دست به کار شده و به صورت تلفنی و یا با فرستادن پیک به فعالین سیاسی سکولار پیام هشدار می دهد و آنها را به گوشمالی و بازداشت شدن تهدید می کند که البته این گونه اخبار آنچنان مورد توجه رسانه هایی که مشغول امر مهم انتخابات هستند نیست!<o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="" lang="FA"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="" lang="FA">
<br /></span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="" lang="FA">حشمت الله طبرزدی که چند هفته است به صورت مکتوب میهمان <a href="https://newsecul.ipower.com/Interviews/Tabarzadi/Content.htm">سایت سکولاریسم نو</a> بوده و خوانندگان آن سایت را با خود در مسیر سیر تحولات فکری اش از یک نوجوان مذهبی موافق انقلاب اسلامی تا پدر معترض سکولار امروز همراه کرده، در وبلاگش خبر داده که بازجویان وزارت اطلاعات به آزار و تهدید (اینبار) همسرش پرداخته اند. او که سخت از این اتفاق به خشم آمده در <a href="http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-975.aspx">وبلاگ اش</a> خطاب به <span style=""> </span>رهبر حکومت <span style=""> </span>نوشته است: " </span><span lang="AR-SA">این بازی خطرناک را دستگاه امنیتی ولی فقیه شروع کرده و مسئولیت آن نیز با شخص رهبر خواهد بود."</span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA">اما چه شده که طبرزدی چنین نامه ی گزنده ای نوشته و احتمالا خود را در معرض تهدید امنیتی ناشی از اتهام توهین به رهبری نظام قرار داده است؟
<br /></span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA"><span style=""> </span></span><span style="" lang="FA"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style="" lang="FA">" </span><span lang="AR-SA">یک نفر ناشناس چند روز پیش زنگ می زند و مدعی است که از دفتر پیگیری وزارت</span><span dir="ltr" lang="AR-SA"> </span><span lang="AR-SA">اطلاعات زنگ می زند و می گوید که خانم محبوبه ی علی نقیان روز بعد به این</span><span dir="ltr" lang="AR-SA"> </span><span lang="AR-SA">دفتر مراجعه کند. همین فرد روز های بعد همین کار را تکرار می کند وحتا</span><span dir="ltr" lang="AR-SA"> </span><span lang="AR-SA">حاضر نیست نام و تلفن خود را بگوید."</span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://4.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/Sb9S1VaJakI/AAAAAAAAADc/WSYawSwXC9M/s1600-h/tabarzadi.jpg"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer; width: 200px; height: 138px;" src="http://4.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/Sb9S1VaJakI/AAAAAAAAADc/WSYawSwXC9M/s200/tabarzadi.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5314057161553832514" border="0" /></a>
<br /><span lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA">طبرزدی که پس از آزادی از زندان به دلیل حکم 10 سال محرومیت اجتماعی "خانه نشین" شده می گوید در خانه ی خود نیز امنیت ندارد: "مگر ما چه گناهی کرده ایم که حتا در خانه ی خود از شر این نیرو های زورگو</span><span dir="ltr" lang="AR-SA"> </span><span lang="AR-SA">و اسلحه به دست در امان نیستیم؟ مگر این مملکت متعلق به آقای خامنه ای و یک</span><span dir="ltr" lang="AR-SA"> </span><span lang="AR-SA">اقلیت پیرو اوست؟ آیا سرداران سپاه و نیرو های ایثار گر در جبهه و جنگ مرده</span><span dir="ltr" lang="AR-SA"> </span><span lang="AR-SA">اند که عده ای این گونه به جان مردم افتاده اند؟ "
<br /></span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://4.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/Sb9Ty6TngEI/AAAAAAAAADk/dq5YxUQS7no/s1600-h/behzadmehrani.jpg"><img style="margin: 0pt 0pt 10px 10px; float: right; cursor: pointer; width: 146px; height: 167px;" src="http://4.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/Sb9Ty6TngEI/AAAAAAAAADk/dq5YxUQS7no/s320/behzadmehrani.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5314058219430576194" border="0" /></a><span lang="AR-SA">پیدا کردن شماره تلفن دیگر دوست مبارزمان <a href="http://behzadmehrani.blogfa.com/post-258.aspx">بهزاد مهرانی</a> که این روزها در تکاپو برای ارتباط با دوستان زندانی و رساندن پیام آنهاست، برای وزارت اطلاعات دشوار نیست و نیاز به سیستم های مانیتورینگ شركت زيمنس ندارد؛ " گزارشات مختلفی از فعالیت های سیاسی شما به دست ما رسیده است. پارسال</span><span dir="ltr" lang="AR-SA"> </span><span lang="AR-SA">همکاری با حزب دموکرات و عباس خرسندی و ارتباط با گروهک های دیگر و امسال</span><span dir="ltr" lang="AR-SA"> </span><span lang="AR-SA">علاوه بر آن گزارشاتی مبنی بر فساد اخلاقی ِ شما را نیز دریافت کرده ایم که</span><span dir="ltr" lang="AR-SA"> </span><span lang="AR-SA">متاسفانه اسناد و مدارک بسیاری داریم" ... " بهتر است که به زندگی ات بچسبی" ...."این را هم به حساب عیدی ما بگذار؛</span><span dir="ltr" lang="AR-SA"> </span><span lang="AR-SA">می توانستیم احظارت کنیم و گوشت را بکشیم!"</span><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://4.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/Sb9UC2VzzLI/AAAAAAAAADs/0Uz4f_JbgMU/s1600-h/hesam+firoozi.jpg"><img style="margin: 0pt 10px 10px 0pt; float: left; cursor: pointer; width: 200px; height: 150px;" src="http://4.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/Sb9UC2VzzLI/AAAAAAAAADs/0Uz4f_JbgMU/s200/hesam+firoozi.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5314058493243935922" border="0" /></a></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA">البته این بار اول نیست که بهزاد را به بازداشت و بلا آوردن بر سرش تهید می کنند. در جریان پرونده سازی برای احمد باطبی در سال 1385، او که دوست احمد است در خیابان استنتاق شد؛ و نیز دوست دیگرمان دکتر حسام فیروزی، پزشک شماری از زندانیان سیاسی از جمله گنجی و باطبی و محمدی و بروجردی و جهاندار. البته در آن زمان استنتاق از حسام از در خانه اش که به آن یورش برده شده بود به بازداشتگاه 209 کشیده شد و این پزشک مبارز یک شب و یک روز در بازداشت بسر برد. این بار اما او به همان اتهامی که در همان یک و شب و یک روز 209 ساخته و پرداخته شد (پناه دادن و درمان زندانی سياسی!!) به زندان اوین روانه گردید، نه برای شبی، بلکه برای 15 ماه شب و روز. این بی رحمی را "آوا" دختر هفت ساله ی حسام در نامه اش با این واژه ها پاسخ می گوید: "مرگ بر شکنجه"</span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA">معمولا در آستانه انتخابات، فضای بحث و نقد اندکی گشوده می شود تا (حتا به صورت تاکتیکی) ناراضیان نفسی بکشند. در جستجو برای یافتن کدهایی که بشود بوسیله آن بازداشت دانشجویان و فشار بر فعالین سیاسی مخالف و تهدید ناراضیان سیاسی را در آستانه انتخابات ارزیابی کرد به سراغ وبلاگ ها و سایت های اینترنتی حامیان کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری می روم. فضا پر است <span style=""> </span>از اظهار نظرهای معنادار درباره برنامه هایی که روی میز انتخابات چیده شده. حامیان خاتمی، حامیان موسوی، حامیان کروبی؛ واژه هایی که برای بیان مقصودهایی خاص انتخاب می شود بر نگرانی ها دامن می زند: "<a href="http://eslahaat.com/fullnews.php?subaction=showfull&id=1237196832">حضور میر حسین بازی طراحی شده اصولگرایان برای حذف خاتمی بود</a>"؛ و من همین طور که از این سایت به آن سایت می روم و مطالب حامیان کاندیداها را می خوانم با واژه هایی که به کار برده شده خیال پردازی می کنم؛ حکومت در پی آرامش است و منتقدین را سرکوب می کند! "دیدی رهبر چندان تمایلی به حضور خاتمی نداشت، موسوی را فرستادند تا تعامل برقرار بشود" تیم های عملیاتی ستادهای انتخاباتی <span style=""> </span>فیسبوک را هم تسخیر کرده اند: "رفسنجانی از خاتمی خواسته که به نفع موسوی کنار برود"؛ این پیامی است از سوی یک "مشارکتی" بر روی چت فیسبوک! این پیام ها آدم را به فکر وامی دارد؛ پروژه ای که در پشت پرده دارد مدیریت می شود؟ و من همچنان دارم تیتر ها را کنار هم می گذارم و از واژه هایی که به کار برده شده مفاهیمی تازه تر می سازم. آیا حکومت می خواهد بدون دغدغه و در کمال آرامش و آسایش "دردسر" انتخابات ریاست جمهوری را مدیریت کند و هر آنکه به گونه ای رفتار کند که به این برنامه لطمه بزند، شماره تلفن اش را می شود خیلی فوری پیدا کرد؟
<br /></span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA">پیام های تهدید از دوستی به دوست دیگر منتقل می شوند تا دامنه ی ارعاب گسترش یابد. این اسامی: عباس حکیم زاده، مهدی مشایخی، نریمان مصطفوی و احمد قصابان، اسماعیل سلمانپور، مجید توکلی، حسین ترکاشوند و کوروش دانشیار هم پیام هایی هستند به دانشجویان که حواسشان جمع باشد شلوغ کاری نکنند و فضای مدیریت شده <span style=""> </span>را آلوده نکنند، که در غیر این صورت " عفو بین الملل: دانشجویان بازداشت شده در معرض شکنجه و بدرفتاری هستند"</span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span lang="AR-SA"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA">شاید حکومت به این نتیجه رسیده که بازداشت مخالفین و حتا مرگ برخی از آن ها در زندان ها تکانی به افکار عمومی نمی دهد و اعتراض گسترده و دامنه داری را باعث نمی گردد که در سرکوبگری اینگونه بی باکانه تر رفتار می کند! پس در چنین فضایی است که مقاومت فعال در برابر اینگونه تهاجمات و تهدیدات ضروریست. نباید گذاشت پروژه سرکوب و بازداشت صداهای مخالفت در تراکم پیام های هدایت شده ی انتخاباتی، توسط محافل امنیتی عملی شود. نشان دادن این مقاومت (که حتا با تهیه یک طومار میسر است) این پیام را به سرکوبگران می دهد که <span style=""> </span>بازداشت و سرکوبگری <span style=""> </span>برای حکومت هزینه خواهد داشت!
<br /></span></p> </div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com7tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-61448060193843022382009-03-16T11:57:00.000-07:002009-03-16T12:27:06.073-07:00گفتگویی درباره مراسم زندانیان سیاسی در دانشگاه جورج واشینگتن<div style="text-align: center;"><object width="425" height="344"><param name="movie" value="http://www.youtube.com/v/L74dbajfov8&hl=en&fs=1"><param name="allowFullScreen" value="true"><param name="allowscriptaccess" value="always"><embed src="http://www.youtube.com/v/L74dbajfov8&hl=en&fs=1" type="application/x-shockwave-flash" allowscriptaccess="always" allowfullscreen="true" width="425" height="344"></embed></object></div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-33987739315039695472009-03-15T21:51:00.000-07:002009-03-15T22:37:23.274-07:00ابراز نگرانی از وضعیت زندانیان سیاسی گمنام در مراسم یادبود امیر ساران در دانشگاه جورج واشینگتن<a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://1.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/Sb3dO47e3bI/AAAAAAAAADU/WtyCnGETNMo/s1600-h/amir4.bmp"><img style="margin: 0pt 0pt 10px 10px; float: right; cursor: pointer; width: 200px; height: 150px;" src="http://1.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/Sb3dO47e3bI/AAAAAAAAADU/WtyCnGETNMo/s200/amir4.bmp" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5313646383236832690" border="0" /></a><div dir="rtl" style="text-align: right; font-family: arial;"><meta equiv="Content-Type" content="text/html; charset=utf-8"><meta name="ProgId" content="Word.Document"><meta name="Generator" content="Microsoft Word 11"><meta name="Originator" content="Microsoft Word 11"><!--[if gte mso 9]><xml> <w:worddocument> <w:view>Normal</w:View> <w:zoom>0</w:Zoom> <w:punctuationkerning/> <w:validateagainstschemas/> <w:saveifxmlinvalid>false</w:SaveIfXMLInvalid> <w:ignoremixedcontent>false</w:IgnoreMixedContent> <w:alwaysshowplaceholdertext>false</w:AlwaysShowPlaceholderText> <w:compatibility> <w:breakwrappedtables/> <w:snaptogridincell/> <w:wraptextwithpunct/> <w:useasianbreakrules/> <w:dontgrowautofit/> </w:Compatibility> <w:browserlevel>MicrosoftInternetExplorer4</w:BrowserLevel> </w:WordDocument> </xml><![endif]--><!--[if gte mso 9]><xml> <w:latentstyles deflockedstate="false" latentstylecount="156"> </w:LatentStyles> </xml><![endif]--><style> <!-- /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal {mso-style-parent:""; margin:0cm; margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:12.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-font-family:"Times New Roman";} p {mso-margin-top-alt:auto; margin-right:0cm; mso-margin-bottom-alt:auto; margin-left:0cm; mso-pagination:widow-orphan; font-size:12.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-font-family:"Times New Roman";} @page Section1 {size:595.3pt 841.9pt; margin:72.0pt 90.0pt 72.0pt 90.0pt; mso-header-margin:35.4pt; mso-footer-margin:35.4pt; mso-paper-source:0;} div.Section1 {page:Section1;} --> </style><!--[if gte mso 10]> <style> /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;} </style> <![endif]--><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA"><span style="font-weight: bold;">کیانوش سنجری:</span> عصر یکشنبه 25 اسفند 1387 </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">خانم الهه نازجو همسر امیر ساران </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">به صورت تلفنی مهمان مجلس یادبودی بود که توسط جمعی از زندانیان سیاسی پیشین در دانشگاه جورج واشینگتن در آمریکا برگزار شد. او مانند همیشه که در مورد وضعیت همسرش با رسانه های فارسی زبان سخن می گفت، این بار نیز با کلامی استوار از مبارزات بر حق همسرش سخن گفت و مرگ امیر ساران را "اعدام خاموش" نامید. او گفت بارها از مسئولان خواسته بود که به همسر زندانی اش اجازه بدهند که برای درمان به بیرون از زندان بیاید اما آنها به هیچ کدام از این درخواست ها توجه نکردند. او که خودش هم در تابستان 1385 به سبب اعتراض مسالمت آمیز به بازداشت همسرش در مقابل دفتر سازمان ملل متحد در تهران به همراه جمع دیگری از خانواده های زندانیان سیاسی بازداشت و مدتی را در سلول بند 209 زندان اوین سپری کرده بود، شرایط بازداشت همسرش را پیش از مرگ غیر انسانی و دهشتبار توصیف کرد و بی توجهی مسئولان زندان را عامل مرگ همسرش دانست. خانم نازجو گفت امیر ساران برای همیشه زنده است.
<br />
<br /><o:p></o:p></span> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">فرزاد حمیدی زندانی پیشین زندان رجایی شهر و همبندی سابق امیر ساران نیز تلفنی از لس آنجلس در این جلسه شرکت کرد و تصویری سراسر تیره و دهشتبار از وضعیت آن زندان و زندانیان سیاسی اش ارائه نمود. او زندان رجایی شهر را یکی از بدترین زندان های جهان نامید و نسبت به وضعیت سایر زندانیان سیاسی <span style=""> </span>محبوس در آن مانند بهروز جاوید تهرانی ابراز نگرانی کرد.</span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">دغدغه ی احمد باطبی که این روزها در این سوی گیتی به امر دفاع از حقوق قربانیان نقض حقوق بشر در ایران می پردازد بسیار اساسی بود. او در این جلسه گفت چرا دست به دست هم نمی دهیم و کارزاری پرتوان برای حمایت سیاسی، تبلیغاتی و حتا مالی از زندانیان سیاسی و خانواده های شان برپا نمی کنیم. او بر این باور است که در صورت امکان سازی مالی برای خانواده های زندانیان سیاسی، تا اندازه ای می شود از مشکلات روزمره زندگی شان کاست.</span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">علی افشاری نیز که برپایی این جلسه در دانشگاه جورج واشینگتن با همت او میسر شد نیز معتقد بود که اساسا جان انسان ها در ایران در نزد حکومتگران بی ارزش است. او گفت نباید برای دفاع از زندانیان سیاسی مرز خودی و غیر خودی قائل شد و باید وضعیت زندانیان سیاسی گمنام مورد توجه بیشتر سازمان های مدافع حقوق بشر قرار بگیرد.</span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">فریبا داودی مهاجر نیز به اختصار درباره تفاوت شرایط بازداشت زندانیان سیاسی زن با مردان در زندان های ایران سخن گفت. او ازتجربه بازداشت خودش در بازداشتگاه 59 سپاه سخن گفت و گفت که بازجوها برای تهدید زنان، به خطراتی که در زندان متوجه آن ها است اشاره می کنند تا روحیه شان شکسته شود.</span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">من هم در ابتدای مراسم از فعالیت های سیاسی امیر ساران که به تشکیل جبهه اتحاد ملی از سوی او و بازداشتش توسط ماموران امنیتی انجامید گفتم و خاطره ای از مراسم 16 آذر سال 1381 که او و خانواده اش در آن شرکت داشتند را تعریف کردم و از شجاعتش حرف زدم.</span></p><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA"><o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">در پایان جلسه بیانیه ای که پیشتر به امضا جمعی از ایرانیان نگران از سرنوشت زندانیان سیاسی رسیده بود را خواندم:<o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA"><o:p> </o:p></span></p> <p dir="rtl" style="margin: 0cm 0cm 0.0001pt; text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">
<br /></span></p><p dir="rtl" style="margin: 0cm 0cm 0.0001pt; text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed; font-weight: bold;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">تسلیت به خانواده امیر ساران</span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA"> </span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" ><o:p></o:p></span></p> <p dir="rtl" style="margin: 0cm 0cm 0.0001pt; text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed; font-weight: bold;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">و نگرانی نسبت به سلامت جان زندانیان سیاسی در زندان های جمهوری اسلامی</span></p><p dir="rtl" style="margin: 0cm 0cm 0.0001pt; text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;">
<br /><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="AR-SA"> <o:p></o:p></span></p> <p dir="rtl" style="margin: 0cm 0cm 0.0001pt; text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA"> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="AR-SA"> <o:p></o:p></span></p> <p dir="rtl" style="margin: 0cm 0cm 0.0001pt; text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">مبارز سیاسی امیر حسین حشمت ساران پس از تحمل بیش از چهار سال زندان و شکنجه چهارشنبه 14 اسفند در پی به وخامت گراییدن حال جسمی اش از زندان رجایی شهر کرج به بیماستان منتقل شد و به طرزی مشکوک جان سپرد.</span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="AR-SA"> <o:p></o:p></span></p> <p dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">مقامات قضایی و مسئولان زندان رجایی شهر هنوز به طور رسمی در مورد مرگ مشکوک این زندانی سیاسی اظها نظر نکرده اند اما خانم الهه نازجو گفته است </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="AR-SA">"پزشک شوهرش به وی گفته که مرگ مشکوک بوده و آنها نمیدانند که دقیقا چه اتفاقی افتاده اما این احتمال وجود دارد که مسمویت شدید موجب دگرگونی حال امیر ساران شده باشد." <o:p></o:p></span></p> <p dir="rtl" style="margin: 0cm 0cm 0.0001pt; text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="AR-SA">محمدرضا فقيهي وکيل امیر ساران نیز با اشاره به سابقه بيماري قلبي این زندانی سیاسی و با تاکيد بر اينکه "زندان کوشش جدي براي معالجه زنداني بيمارش نکرده" بر این باور است که "کوتاهي مقامات زندان مسلم است." <o:p></o:p></span></p> <p dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span dir="ltr" style="font-size:100%;"></span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" ><span dir="ltr"></span> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="AR-SA">همبندی های این زندانی سیاسی نیز اعلام کردند که بهداری زندان رجایی شهر کرج بار اول که حال جسمي امير ساران رو به وخامت گراییده بود از معاینه و درمان او خودداری کرده بودند. از آنجایی که زندانیان این حق را دارند که در صورت بیماری از امکانات درمانی برخوردار باشند و زندان رجایی شهر این حق را از امیر ساران سلب کرده و یا به هر طریق ممکن نسبت به درمان این زندانی سیاسی کوتاهی کرده و از آنجایی که در گذشته نیز زندانیان سیاسی دیگری همچون اکبر محمدی و ولی الله فیض مهدوی بر اثر کوتاهی و سهل انگاری مسئولان زندان به طرزی مشکوک جان سپردند، افکار عمومی این پرسش را در ذهن می پروراند که علت بروز چنین حوادثی در زندان های ایران چیست؟ <o:p></o:p></span></p> <p dir="rtl" style="margin: 0cm 0cm 0.0001pt; text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="AR-SA">در قضیه مرگ رازآلود اکبر محمدی و قتل زهرا کاظمی حکومت امکان و اجازه ی تشکیل گروه های مستقل حقیقت یاب را نداد و حتا در قضیه اکبر محمدی، ابراهیم لطف اللهی و شماری دیگر از زندانیان سیاسی، شبانه و با عجله به دفن آنها اقدام ورزید و بر شک و ظن افکار عمومی به مشکوک بودن مرگ ها در زندان افزود؛ هرچند که ماهیت حکومتی که در سال های آغازین پس از به قدرت رسیدن صد ها زندانی سیاسی را بدون محاکمه و شبانه به جوخه اعدام سپرد بر همگان آشکار و پرونده آن جنایات در نزد افکار عمومی همچنان مفتوح است! </span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" ><o:p></o:p></span></p> <p dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="AR-SA">مرگ مشکوک امیر ساران دوباره این دغدغه و پرسش را مطرح می سازد که چرا زندان های ایران تا این اندازه دهشتبار و ناامن گشته و چرا حکومت تا این اندازه نسبت به جان زندانیانی که به راستی بی گناه اند، بی تفاوت است و نمی تواند و یا نمی خواهد حداقل مسئول حفظ سلامت و امنیت جانی زندانیان باشد؛ هر چند که اساسا بازداشت و زندانی کردن افرادی مانند امیر ساران که تنها حقوق شهروندی خود را مطالبه می کنند تاسف بار است! <o:p></o:p></span></p> <p dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; unicode-bidi: embed;"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="AR-SA">امضا کنندگان این بیانیه، ضمن اظهار تأسف و تأثر نسبت به این حادثه ی ناگوار و اعلام هم دردی به خانواده و دوستان زنده یاد امیر حسین حشمت ساران، نگرانی عمیق خود را نسبت به سلامت همه زندانیان به ویژه زندانیان سیاسی که به دستور وزارت اطلاعات به زندان هایی با شرایط دهشتبار تبعید می شوند، ابراز می کنند و سهل انگاری مسئولان زندان های جمهوری اسلامی را مسبب اینگونه مرگ های مشکوک زندانیان می دانند. <o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" style="text-align: right;" align="right"><span dir="rtl" lang="FA" style="font-size:100%;"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" style="text-align: right;" align="right"><span dir="rtl" lang="FA" style="font-size:100%;"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" style="text-align: right;" align="right"><span dir="rtl" lang="FA" style="font-size:100%;"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" style="text-align: right;" align="right"><span dir="rtl" lang="FA" style="font-size:100%;"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" style="text-align: right;" align="right"><span dir="rtl" lang="FA" style="font-size:100%;"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" style="text-align: right;" align="right"><span dir="rtl" lang="FA" style="font-size:100%;"><o:p> </o:p></span></p> <p class="MsoNormal" style="text-align: right;" align="right"><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="AR-SA">احمد باطبی - فریبا داوودی مهاجر - امیرحسین اعتمادی - ابوالفضل عابدینی نصر - یوجنا نجدی – علی افشاری – اکبر عطری - محمد بهزادي - مصطفي تنها - نسيم تنها - مجيد تولايي - حميد حميدي - مينوش صدوقيانزاده - كيوان صميمي - مير محمود يگانلي - مهين عليبابايي - عليرضا كرماني - نجات بهرامی -</span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA"> علی جمالی - سورنا هاشمی - </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="AR-SA">حسن رمضانیان- انور میرستاری – اروپرس – محمود امیری مقدم – بیتا قریب – کانون دانشجویان ایرانی هلند – سیامک عبدی – سیاوش جلیلی – سعید ولدبیگی – مریم افشاری – رسول عباسی – مراد معلم – بهزاد پیله ور - محمدرضا اسکندری - طاهره خرمی - محمدتوفیق اسدی - طیبه اسدی – رویا تیموری – حسن نایب هاشم - بیژن مهر - امیرهوشنگ آریان پور - هرمز چمن آرا - اردشیر لطفعلیان - فرزین بستجانی - رضا قاسمیان - یوسف عبداله زاده - علی ضرابی - سخاوت علیزاده - منوچهر قنبری - محمد فاطمی - علی غضنفری - شکوه ميرزادگی - دکتر اسماعيل نوری علا – دکتر شکر فلاح – حسام فیروزی - </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">ناهید باقری- ماندانا احمدی- نیلوفر شمیرانی- امیرحسین موحدی- آکام حبیبی- محمد مسعود سلامتی – جواد امامی - حشمت الله طبرزدی- پرویز سفری - بهزاد مهرانی - حمید علیزاده- وبلاگ کاک هیوا- دکتر آزادی- پرویز هراتی نژاد- بهمن فر- بیژن کریمی- آرزو اصغري- کمال عزتي- هانا عزتي - هيوا عزتي- علی سرمدی-فضائل عزیزان- ویکتوریا آزاد- </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="AR-SA">سام الدين ضيائی- محمد رضا اسکندری-کانون دفاع از دمکراسی در ایران،هلند-حسین باقرزاده- سایت آگاهی، ترویج حقوق بشر در ایران- ناهید میرحاج – علی بیکس – پیروز براتی – </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">فواد پاشايی -</span><span dir="ltr" style="font-size:100%;"></span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA"><span dir="ltr"></span> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">نادر زاهدی - مهدی موبدی - </span><span dir="ltr" style="font-size:100%;"></span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" ><span dir="ltr"></span> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">داود کاظميه - </span><span dir="ltr" style="font-size:100%;"></span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" ><span dir="ltr"></span> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">هايده توکلی - </span><span dir="ltr" style="font-size:100%;"></span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" ><span dir="ltr"></span> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">مهدی محمدی - </span><span dir="ltr" style="font-size:100%;"></span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" ><span dir="ltr"></span> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">کيوان اسوار –احمدمظاهری- </span><span dir="ltr" style="font-size:100%;"></span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" ><span dir="ltr"></span> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">علی خلف زاده - </span><span dir="ltr" style="font-size:100%;"></span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" ><span dir="ltr"></span> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">علی مردانی - </span><span dir="ltr" style="font-size:100%;"></span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" ><span dir="ltr"></span> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">ابولفضل آجرلو -</span><span dir="ltr" style="font-size:100%;"></span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA"><span dir="ltr"></span> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">بهمن بهزادی --</span><span dir="ltr" style="font-size:100%;"></span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" ><span dir="ltr"></span> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">بهرام زاهدی - </span><span dir="ltr" style="font-size:100%;"></span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" ><span dir="ltr"></span> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">برديا پارسی - </span><span dir="ltr" style="font-size:100%;"></span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" ><span dir="ltr"></span> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">فريدون فرهی - </span><span dir="ltr" style="font-size:100%;"></span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" ><span dir="ltr"></span> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">خسرو بيت الهی - </span><span dir="ltr" style="font-size:100%;"></span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" ><span dir="ltr"></span> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">مهدی مفخمی - </span><span dir="ltr" style="font-size:100%;"></span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" ><span dir="ltr"></span> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">ناصر نورهانی - </span><span dir="ltr" style="font-size:100%;"></span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" ><span dir="ltr"></span> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">بهمن زاهدی - </span><span dir="ltr" style="font-size:100%;"></span><span dir="ltr" style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" ><span dir="ltr"></span> </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">مجتبی وطن دوست – رضا آزاد، کانون آرش هلند – اصغر مردانی – سامان رسول پور – بهروز جاوید تهرانی – عباس خرسندی – سعید درخشندی – زهور نبوی – حمید رضا محمدی – سیمین محمدی – آزیتا رضایی – رضا محمدی – ابراهیم مرادی- ابوافصل آجرلو- آرش سلیمانی- افشین اعرابی – امین موحدی – حسن زارع زاده اردشیر - پیمان نادری- پیام طیب نژاد- حجت بختیاری - رضا اشرف پور- سعید کاشیلو- سعید کلانکی- شیوا نظرآهاری - علی رضا رنجبر- علی سرانجام- علی عالم زاده- فرزاد حمیدی- کوروش صحتی- کیانوش سنجری- متین احمدی- مجید اینانلو- محمد حسن طالبی- محمد حسین جعفری- محمود شوشتری- مهدی حویزی- مهران میرعبدالباقی- کامران کهنلو- مهران میرعبدلی- مهرداد ماجدی- منوچهر محمدی- نادر تقی زاده- نسرین محمدی- غلامرضا محمدی - وحید شکوهی نیا - ابراهیم مرادی - آمنه نصر رمزی - پیام طیب نژاد - یعقوب کاظمی - سارا محمد رحیمی - اصغر سرانجام - الهام ملاعلی حسینی - آزاده اشعاری - پیمان نادری - ایرج پریز - زهرا رضایی - نادر تقی زاده - علی خسروی - مجید اینانلو - مجید سعادت - شهریار جمشیدی - </span><span style=";font-family:Arial;font-size:100%;color:black;" lang="FA">بابک نامدار - محسن برغندان - سپهر آرین نیا - الهام یعقوبیان - مانی آریامند - جنی مندی، پانی زند - سیروس خیری - نادر پارسی - هادی تهانیان اردستانی - جوی هروه - بهاره منشی - بانو صابری - رافیک خاچیک - رعنا پورعرب - علی وحید - فرنگیس بازل - ژوبین رادفر - سپیده هیرمند - آرمان بختیار - روزبه فراهانی پور – مجتبی سمیعی نژاد – حمیدرضا ظریفی نیا<o:p></o:p></span></p> <p class="MsoNormal" style="text-align: right;" align="right"><span dir="rtl" lang="FA" style="font-size:100%;"><o:p> </o:p></span></p> </div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-75079962087957797082009-03-06T21:26:00.000-08:002009-03-07T08:20:51.654-08:00مرگ مشکوک امیر ساران و اندوهی بی پایان<a href="http://2.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/SbIVzbAMbXI/AAAAAAAAADE/S4JmYCcsMLo/s1600-h/kianoosh-bina-saran.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5310330883789319538" style="margin: 0px auto 10px; display: block; width: 400px; height: 300px; text-align: center;" alt="" src="http://2.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/SbIVzbAMbXI/AAAAAAAAADE/S4JmYCcsMLo/s400/kianoosh-bina-saran.jpg" border="0" /></a><br /><div dir="rtl" style="text-align: right;"><div style="text-align: center;"><span style=";font-family:times new roman;font-size:78%;" >امیر ساران - بینا داراب زند و من</span><br /></div><span style=";font-family:times new roman;font-size:78%;" ><br /></span><p class="MsoNormal" dir="rtl" style="direction: rtl; unicode-bidi: embed; text-align: right;"><span lang="FA" style="color:black;">امیر حشمت ساران در پی به وخامت گراییدن وضع جسمی اش به بیمارستانی در بیرون از زندان رجایی شهر منتقل شد و روی تخت بیمارستان در حالی که دستانش با دستبند به دستگیره تخت قفل شده بود، به کما رفت و به راستی چه شد؟ (که به کما رفت) و ناگهان جان سپرد؟<o:p></o:p></span></p><span lang="FA" style="color:black;"><o:p></o:p></span><span lang="FA" style="color:black;">بابک پسر زنده یاد امیر</span><span dir="ltr" lang="FA" style="color:black;"> </span><span lang="FA" style="color:black;">می گوید روز دوشنبه برای ملاقات پدر به زندان رجایی شهر رفته اما حال پدر آنقدر وخیم بوده که او را به سالن ملاقات نیاورده بودند. این پرسش مطرح است که چرا اگر حال امیر ساران روز دوشنبه تا این اندازه وخیم بوده که نتوانسته اند او را برای ملاقات با پسرش به سالن ملاقات بیاورند، او روز پنجشنبه به بیمارستان منتقل شد؟ در این دو روز در دخمه های زندان رجایی شهر بر امیر ساران چه گذشت؟ همان که بر سر اکبر محمدی و یا ولی الله فیض مهدوی و یا ابراهیم لطف الهی گذشت گریبان امیر ساران را هم گرفت و او را به کام مرگ کشاند و یا چه؟ و چه کسی پاسخگوست؟ <o:p></o:p></span><br /><p dir="rtl" style="background: white none repeat scroll 0% 50%; direction: rtl; line-height: 13.5pt; unicode-bidi: embed; text-align: right; -moz-background-clip: -moz-initial; -moz-background-origin: -moz-initial; -moz-background-inline-policy: -moz-initial;"><span lang="FA" style="color:black;"><o:p></o:p></span></p><span lang="FA" style="color:black;">از سالهای سیاه اعدام های شبانه فوج فوج زندانی سیاسی عبور کنیم که صحبت از آن خط قرمزی بوده برای همه جناح های حکومت، و برسیم به اکنون، که حکومت اسلامی سعی دارد وانمود کند که<span style="font-size:0;"> </span><a href="http://www.aftabnews.ir/vdcgzx9u.ak9wn4prra.html">حقوق بشر به خوبی در ایران رعایت می شود (شاهرودی در قطر این را گفت)؛ </a>و حتا حقوق متهمان عادی چه برسد به زندانیان سیاسی که اتهام شرافتمندانه ای دارند. مگر نه آنست که بهداشت و درمان و تغدیه و امنیت زندانیان <a href="http://www.dadkhahi.net/modules.php?name=News&file=print&sid=420">در زندان بر عهده سازمان زندان ها و قوه قضاییه</a> است؟ در مورد مرگ رازآلود اکبر محمدی دانشجوی فداکار که پیش از مرگ در اعتصاب غذا بسر می برد، معاون دادستان تهران سالارکیا گفت او بر اثر فروکش کردن فشار خون و سکته ناشی از اعتصاب غذا جان سپرد و در مورد ولی الله فیض مهدوی 28 ساله در حالی که </span><span lang="AR-SA" style="color:black;">ابتدا خبر از سکته او داده بودند، ادعا شد که این زندانی سیاسی در دستشویی زندان خودکشی کرده و در قضیه مرگ سراسر مشکوک ابراهیم لطف الهی دانشجوی سنندجی در زندان اطلاعات هم بازپرسان پرونده ادعا کردند که او در سلول اش (سلول یک زندان امنیتی که 24 ساعته توسط نگهبان ها سرکشی می شود) خودکشی کرده، همانند زهرا بنی یعقوب پزشک جوانی که همراه با نامزدش در پارک توسط ماموران امر به معروف و نهی از منکر بازداشت و زندانی و در نهایت گفته شد که در سلول اش خودکشی کرد. در قضیه ابراهیم پزشکی قانونی در گزارشی ضمن اشاره به شکنجه وی، شکستگی بینی و جمجه ابراهیم پیش از مرگش را تایید کرده بود؛ و مرموزانه آنکه در اکثر موارد ماموران امنیتی (به راستی از ترس برملا شدن چه؟) شبانه جسد زندانیان را در خاک دفن و فرصت حقیقت یابی خانواده ها را کور کردند. آری، اینچنین است که ما به اینگونه مرگ ها مشکوک هستیم و می خواهیم کنجکاوی کنیم و پی ببریم به علت بی توجهی و سهل انگاری مسئولان زندان رجایی شهر به امیر ساران، و بدانیم که چرا آنقدر دیر او به بیمارستان روانه شد! آری ما مشکوک هستیم به شرایطی که زندانی بیمار در آن قرار می گیرد و بجای مداوا (مانند قضیه اکبر محمدی) دستش را به تخت قفل می کنند و صدای فریادش را با چسبی که بر دهانش می زنند در گلو خفه می کنند تا به <a href="http://www.iranrights.org/farsi/document-268.php">گوش نماینده ی مجلسی که برای بازدید به زندان آمده</a> نرسد! آری ما مشکوک هستیم به این شرایط!<o:p></o:p></span><br /><p dir="rtl" style="background: white none repeat scroll 0% 50%; direction: rtl; line-height: 13.5pt; unicode-bidi: embed; text-align: right; -moz-background-clip: -moz-initial; -moz-background-origin: -moz-initial; -moz-background-inline-policy: -moz-initial;"><span lang="AR-SA" style="color:black;"><o:p></o:p></span></p><span style="font-weight: bold;font-size:100%;color:black;" lang="AR-SA" >امیر ساران آزاده بود!</span><b><span style=";font-size:14;color:black;" lang="AR-SA" ><o:p></o:p></span></b><br /><p dir="rtl" style="background: white none repeat scroll 0% 50%; direction: rtl; line-height: 13.5pt; unicode-bidi: embed; text-align: right; -moz-background-clip: -moz-initial; -moz-background-origin: -moz-initial; -moz-background-inline-policy: -moz-initial;"><span lang="AR-SA" style="color:black;"><o:p></o:p></span></p><span lang="AR-SA" style="color:black;">در گیرودار فعالیت های سیاسی و به قول زنده یاد امیر ساران "مبارزات خیابانی و درگیرانه" مان، با خانواده ی بسیار صمیمی ساران آشنا شدم. آنها در خانه ای استیجاری در کرج زندگی می کردند. معمولا آخر هفته ها به همراه چند تن از دوستانم در جبهه دمکراتیک ایران به قصد هماهنگی فعالیت هایمان با بچه های کوشا و مبارز ساکن کرج به امیر می رفتیم و با گروهی پرشور از جوانان مواجه می شدیم که او با تلاش و پشتکار به دور خود گرد می آورد تا مجهزشان کند به "تاکتیک های موثر" برای برپایی گردهمایی های اعتراضی مان که در آن روزهای پر تب و تاب سال 1382 بی باکانه برگزار می شد.<o:p></o:p></span><br /><p dir="rtl" style="background: white none repeat scroll 0% 50%; direction: rtl; line-height: 13.5pt; unicode-bidi: embed; text-align: right; -moz-background-clip: -moz-initial; -moz-background-origin: -moz-initial; -moz-background-inline-policy: -moz-initial;"><span lang="AR-SA" style="color:black;"><o:p></o:p></span></p><span lang="AR-SA" style="color:black;">امیر ساران مردی مقتدر و در مواجهه با ماموران سرکوبگر نترس بود. او با ماموران در تظاهرات های خیابانی و یا با قضات در محاکم قضایی و حتا با زندانبانان زندان ها بحث و جدل می کرد و به هر طریق ممکن سعی داشت متفاعدشان کند که کارشان تمام است و روزی از همین روزها رفتنی هستند. "امید" پر بود در سراسر وجود این مرد. این امید را با جسارت واژه هایی که به زبان می راند، پر و بال می داد و منتقل می کرد به درون قلب تک تک آدمهایی که به دلایل مختلف و حتا متفاوت به دورش گرد می آمدند. آنها به راستی خواستار تغییر بودند. بیانیه چاپ می کردند؛ برای سالگرد 16 آذر و یا به مناسبت فرا رسیدن 18 تیر و یا حتا در حمایت از فراخوان معلمان به اجتماع در برابر خانه کار! آنها با رسانه های فارسی زبان گفتگو می کردند تا صدایشان را جمع بیشتری از مردم بشوند. آنها اساسا می کوشیدند تا به هر طریق ممکن شمار بیشتری از مردم کوچه و بازار را در جریان فعالیت های خود قرار بدهند. شیوه کارشان زبان به زبان شدن با مردم و گفتگوی مستقیم با آنها بود و دعوت کردن شان به حضور در تظاهرات خیابانی مسالمت آمیز! <o:p></o:p></span><br /><p dir="rtl" style="background: white none repeat scroll 0% 50%; direction: rtl; line-height: 13.5pt; unicode-bidi: embed; text-align: right; -moz-background-clip: -moz-initial; -moz-background-origin: -moz-initial; -moz-background-inline-policy: -moz-initial;"><span lang="AR-SA" style="color:black;"><o:p></o:p></span></p><span lang="AR-SA" style="color:black;">بی باکی امیر ساران تا اندازه ای بود که تقریبا اکثر اعضای خانواده و بستگانش را به تظاهرات هایی که به مناسبت های مختلف در تهران برگزار می شد می آورد. تظاهرات مسالمت جویانه به مناسب 16 آذر در روبروی<span style="font-size:0;"> </span>دانشگاه تهران را به خاطر می آورم که او در جلو صف مان در حرکت بود و همسر و فرزندان و دوستان و آشنایانش در اطرافش. تصور کنید نیروهای امنیتی و پلیس چه حالی پیدا کردند وقتی که قصد داشتند او را بازداشت کنند اما دیدند که اعضای خانواده اش هم در طلب بازداشت شدن همراه پدر خانواده بودند.<o:p></o:p></span><br /><p dir="rtl" style="background: white none repeat scroll 0% 50%; direction: rtl; line-height: 13.5pt; unicode-bidi: embed; text-align: right; -moz-background-clip: -moz-initial; -moz-background-origin: -moz-initial; -moz-background-inline-policy: -moz-initial;"><span lang="AR-SA" style="color:black;"><o:p></o:p></span></p><span lang="AR-SA" style="color:black;">الهه نازجو زنی مهربان و مادری فداکار و همانند همسرش امیر حشمت نترس بوده است. پس از زندانی شدن امیر، او در تابستان سال 1383 به همراه جمع دیگری از مادران و فرزندان به مقابل دفتر سازمان ملل در تهران رفت و بازداشت شد و مدتی را در بازداشتگاه امنیتی و بدنام 209 سپری کرد و آزاد شد و دوباره تلاش برای بازتاب صدای حق طلبانه همسر زندانی اش را از سر گرفت. <o:p></o:p></span><br /><p dir="rtl" style="background: white none repeat scroll 0% 50%; direction: rtl; line-height: 13.5pt; unicode-bidi: embed; text-align: right; -moz-background-clip: -moz-initial; -moz-background-origin: -moz-initial; -moz-background-inline-policy: -moz-initial;"><span lang="AR-SA" style="color:black;"><o:p></o:p></span></p><span lang="AR-SA" style="color:black;">برای هر چه منسجم تر شدن مبارزان کرجی، امیر ساران گروهی به نام جبهه اتحاد ملی را تشکیل داده بود که اعضایش همسایه و فامیل و دوست و آشنا بودند و در یک کلام هم محله ای ها اما از آن رو که فعالیت جمع آنها بی پرده و شفاف بود ماموران امنیتی خیلی زود آنها را شناسایی کردند و به گردهمایی شان یورش بردند و ده ها نفر را بازداشت نمودند. او در دادگاه انقلاب به اتهام تشکیل گروه غیرقانونی به هشت سال زندان محکوم شد و روانه زندان گردید. در 5 سال گذشته امیر تنها توانست یک بار از زندان به مرخصی برود. در پایان آن مرخصی او که خود را گناهکار نمی دانست با پای خود به زندان برنگشت و در خانه منتظر ماند تا ماموران زندان وادار شوند به زور او را دوباره به زندان بیافکنند. با وجود بیماری، امیر حشمت ساران تا روز پنجشنبه گذشته در دخمه های ناامن زندان دهشتبار رجایی شهر زندانی بود و خانواده اش در دلهره و نگرانی؛ دلهره ای که با مرگ او تا ابد به اندوهی بی پایان مبدل گردید.</span></div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com11tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-9550505720569664212009-02-09T12:50:00.001-08:002009-02-09T12:51:36.106-08:00خشم روزنامه کیهان از نامه به اوبامااز اینجا بخوانید:<br /><a href="http://www.kayhannews.ir/Detail.aspx?cid=6844">http://www.kayhannews.ir/Detail.aspx?cid=6844</a>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com12tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-31073534129097378182009-01-31T00:49:00.000-08:002009-01-31T00:52:40.190-08:00نامه شماری از فعالان دانشجویی پیشین ایران به باراک اوباما<div dir="rtl" align="right">جناب آقای باراک حسین اوباما؛ ریاست محترم جمهوری ایالات متحده آمریکا</div><div dir="rtl" align="right">درود بر شما<br /></div><div dir="rtl" align="right">آغاز به کار شما بعنوان چهل و چهارمین رییس جمهور ایالات متحده آمریکا را به شما و ملت آمریکا تبریک می گوییم. پیروزی تاریخی شما که باعث خرسندی تمامی آزادیخواهان و برابری طلبان در سراسر جهان گردید، پیروزی ارزشهای دموکراتیک، برابری حقوق انسانها و شعارهایی بود که از جمله در کشور شما پیشگامان انقلاب و استقلال کشور و مبارزان حقوق مدنی آن را پیش از این سر داده بودند. </div><div dir="rtl" align="right"><br />وجود ساختارهای دموکراتیک در کشوری که شما را بعنوان یک مهاجر آفریقایی تبار بر بالاترین مقام رسمی کشور رساند، تحسین جهانیان را بر انگیخت. این امر همانطور که شما در مراسم تحلیف تاریخی خود اشاره کردید، حاصل مبارزات و فداکاریهای انسانهای بسیاری در طول تاریخ پر فراز و نشیب کشورتان بوده است؛ همان کشوری که فرزند کسی که تا شصت سال پیش حق حضور در رستوران را هم نداشت، اینک رئیس جمهور آن مملکت است .<br /></div><div dir="rtl" align="right">آقای اوباما، </div><div dir="rtl" align="right"><br />شما در طول دوران مبارزات انتخاباتی خود بر لزوم تغییر سیاستهای دولت ایالات متحده آمریکا در زمینه مسایل مختلف سیاست داخلی و خارجی اشاره کرده و بخش مهمی از مصاحبه ها و مناظرات خود را به مسأله ایران اختصاص دادید. </div><div dir="rtl" align="right"><br />مایلیم همانطور که خود شما هم بر آن واقفید، یاد آوری کنیم که در کشور ما ایران مبارزات آزادیخواهانه ای برای رسیدن به آزادیهای اساسی ملت در جریان است. </div><div dir="rtl" align="right"><br />جنبشهای اجتماعی دانشجویان، زنان، کارگران و فعالان حقوق بشر آزادیخواه، پیشگامان این عرصه اند که با سرکوب گسترده حکومت ایران مواجه اند. جدا از خواست اصلی این گروهها که دستیابی به دموکراسی و رعایت حقوق بشر در ایران است، قاطبه ملت ایران نیز که با وجود داشتن ذخائر طبیعی فراوان در شرایط نامناسب اقتصادی و در فقر و تنگدستی بسر می برند از حامیان اصلی این جنبشها و در پی حاکمیت خود بر سرنوشتشان هستند. </div><div dir="rtl" align="right"><br />در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی ایران، انحصار قدرت در دستان ولایت مطلقه فقیه؛ حاکم دینی مادام العمر امکان تغییرات مسالمت آمیز از مجاری قانونی را از بین برده است. مقام ریاست جمهوری در ایران نیز که طبق قانون اساسی تنها مردان و آن هم پیروان مذهب شیعه حق کاندیدا شدن در انتخابات آن را دارند، در حد تدارکاتچی حکومت تنزل مقام پیدا کرده و او هم تنها در انتخاباتی در دایره تنگ خودیها و طرفداران حکومت دینی و با تقلباتی گسترده انتخاب می شود و بجای پاسخگویی به ملت ایران مجری نظرات ولی فقیه است.<br /></div><div dir="rtl" align="right">جناب آقای اوباما، </div><div dir="rtl" align="right"><br />آنچه باعث نگارش این نامه شد، جدا از اعلام تبریک ما بمناسبت آغاز به کار شما بعنوان رئیس جمهور ایالات متحده که نه تنها بعنوان یک دولتمرد و سیاستمدار بلکه در قامت یک مصلح اجتماعی جلوه کرده اید، اعلام این نکته است که در ارتباط با سیاستگذاریهای دولت خود در مورد ایران که قطعا شامل موضوعاتی چون دستیابی به انرژی هسته ای، تروریسم بین الملل و دخالت در کشورهای همسایه خواهد بود به خواست اصلی ملت ایران که همانا دموکراسی و رعایت حقوق بشر است توجه ویژه ای مبذول دارید . </div><div dir="rtl" align="right"><br />بدیهی است شما بعنوان رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا ملزم به دفاع از منافع ملی کشورتان هستید، اما این منافع در دراز مدت تنها در وجود جهانی سرشار از صلح و آزادی برای همه انسانها قابل تأمین است.<br /></div><div dir="rtl" align="right">آقای اوباما، </div><div dir="rtl" align="right"><br />شما در اولین روز حضورتان در کاخ سفید فرمان به بسته شدن زندان گوانتانامو دادید اما در سرزمین ما گوانتاناموهای فراوانی در اوین، رجائی شهر و .... همچنان پذیرای دانشجویان، زنان، کارگران و روزنامه نگاران سرزمینمان هستند. </div><div dir="rtl" align="right"><br />ما بعنوان جمعی از فعالان پیشین جنبش دانشجویی ایران که مدتی را در شرایط غیرانسانی زندانهای جمهوری اسلامی ایران گذرانده ایم، از همه مدافعان حقوق بشر و آزادی و برابری انسانها در سراسر جهان خواستار پشتیبانی معنوی مردم ایران برای رسیدن به اهداف آزادی خواهانه شان هستیم. </div><div dir="rtl" align="right"><br />احمد باطبی</div><div dir="rtl" align="right"> فرزاد حمیدی</div><div dir="rtl" align="right"> کیانوش سنجری</div><div dir="rtl" align="right"> کوروش صحتی</div><div dir="rtl" align="right"> اکبر عطری</div><div dir="rtl" align="right"> حمید علیزاده</div><div dir="rtl" align="right"> منوچهر محمدی </div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com7tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-36046891533734254712008-12-06T11:34:00.000-08:002008-12-08T15:06:21.519-08:00گفتگوی 16 آذر؛ روز دانشجوامروز 16 آذر روز دانشجو است. 55 سال پیش در چنین روزی نظامیان دولت کودتا به روی دانشجویانی که به سفر نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا به ایران معترض بودند گلوله گشودند و 3 تن از آن ها به نام های احمد قندچی، آذر (مهدی) شریعت رضوی و مصطفی بزرگ نیا را به شهادت رساندند. چند ماه قبل از سفر نیسکون، دولت مردمی دکتر محمد مصدق طی کودتای 28 مرداد 1332سرنگون شده بود.<br /><br />به مناسبت روز دانشجو میهمان برنامه صدای آمریکا بودم. در این برنامه آقای عبدالله مومنی، سخنگوی سازمان ادوار و مهدی عربشاهی، دبیر تشکیلات دفتر تحکیم وحدت از تهران و بهروز کریمی زاده حضور داشتند.<br /><br /><br /><p align="center"><iframe allowfullscreen='allowfullscreen' webkitallowfullscreen='webkitallowfullscreen' mozallowfullscreen='mozallowfullscreen' width='320' height='266' src='https://www.blogger.com/video.g?token=AD6v5dwKNEYq46_4B_BzTZqlbtRfDjZ9Ajbi7_hg6FkSE-YcnKW_s4jhUo-KdY0VqjeVKxlpTk50-qTs5zZUwueYew' class='b-hbp-video b-uploaded' frameborder='0'></iframe></p><br /><p></p><p>بهروز کریمی زاده از شکنجه شدن اش در بازداشتگاه 209 سخن می گوید. او معتقد است سرنوشت دانشجویان جدای از سرنوشت مردم نیست. مهدی عربشاهی می گوید یک گروه یا یک ایدئولوژی خاص نمی تواند رهبری جنبش دانشجویی را به دست بگیرد. او معتقد است باید یک اتحاد استراتژیک بین دانشجویان بوجود بیاید. آقای مومنی می گوید دانشجویان به جای مشارکت در مناسبات قدرت که مشی فعالان پیشین دانشجویی بوده، کنش نقادی قدرت را پیگیری و بجای حضور در ساخت سیاسی، حضور در عرصه مدنی را انتخاب کرده اند. او بر لزوم تقویت حس وحدت و همگرایی بین دانشجویان تاکید می کند.</p><p align="center"><iframe allowfullscreen='allowfullscreen' webkitallowfullscreen='webkitallowfullscreen' mozallowfullscreen='mozallowfullscreen' width='320' height='266' src='https://www.blogger.com/video.g?token=AD6v5dw1OGDHHVNt5jS0Ngawj-slmBXzBGDPAbuG8Ro6HAp_AkT4-80mQ4GakS-Sf4Yk2bC4sqeX3dejWh6SImx9Gg' class='b-hbp-video b-uploaded' frameborder='0'></iframe></p><p align="center"></p><p align="right"><a href="http://www.autnews.us/archives/1387,09,00014630">گزارش تصویری ۱ از تجمع “دانشگاه، فریاد آزادی”</a><br /><a href="http://www.autnews.us/archives/1387,09,00014641">گزارش تصویری ۲ از تجمع “دانشگاه، فریاد آزادی”</a><br /><a href="http://www.autnews.us/archives/1387,09,00014697">گزارش تصویری ۳ از تجمع “دانشگاه، فریاد آزادی”</a><br /><a href="http://www.autnews.us/archives/1387,09,00014717">گزارش تصویری ۴ از تجمع “دانشگاه، فریاد آزادی”</a><br /><a href="http://www.autnews.us/archives/1387,09,00014771">گزارش تصویری ۵ از تجمع “دانشگاه، فریاد آزادی”</a><br /><a href="http://www.autnews.us/archives/1387,09,00014634">فیلم شماره ۱ از تجمع امروز دانشجویان در دانشگاه تهران</a><br /><a href="http://www.autnews.us/archives/1387,09,00014657">فیلم شماره ۲ از تجمع امروز دانشجویان در دانشگاه تهران</a><br />+ <a href="http://www.youtube.com/watch?v=9iSY4zTj18E">فیلم ابراز تنفر یکی از دانشجویان از احمدی نژاد در حضور لاریجانی رئیس مجلس در دانشگاه شيراز</a></p><p align="right">توضیح: مثل اینکه پس از نوشتن مطلب روز دانشجو، بجای کلیک روی "انتشار پیام" روی "زخیره کردن" کلیک کرده بودم که تا الان این پست منتشر نشده بود! </p>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com17tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-39293512784130258862008-11-26T14:52:00.000-08:002008-11-26T15:16:52.212-08:00آیا تلاش های حقوق بشری به اندازهی کافی نتیجه بخش بوده؟سایت گذار <a href="http://www.gozaar.org/freeform.php?id=85&language=english"><span style="color:#ff6666;">سلسله گفتگویی</span></a> داشته با فعالان حقوق بشر درباره میزان نتیجه بخش بودن تلاش های کوشندگان سیاسی و اجتماعی و فعالان حقوق بشر برای توقف نقض حقوق انسانی در ایران. گذار می پرسد:<br /><br />۱- در سالهای اخیر، آیا فعالیتهای حقوق بشری و <span style="color:#000000;">دموکراسیخواهانهی</span> فعالان جامعهی مدنی در ایران به اندازهی کافی نتیجهبخش بوده و آیا انجام چنین فعالیتهای را در شرایط امروزی همچنان مفید میدانید؟ آیا در این زمینه دستاوردهای اندکی بدست آمده یا بسیار؟ چه گروههای موفقتر بودهاند و چرا؟ آیا تماس با حاکمیت برای درخواستهای مدنی را در شرایط حاضر مثمرثمر میدانید؟<br /><br />٢- در شرایط امروزی، چه شیوه یا شیوههای را برای پیشبرد فعالیتهای حقوق بشری و دموکراسیخواهانه در داخل ایران پیشنهاد میکنید؟ به نظر شما، در این میان، فعالان و مروجان حقوق بشر و دموکراسیخواهان ایرانی خارج از کشور چه نقشی میتوانند بازی کنند؟<br /><br />من به این دو سوال <a href="http://www.gozaar.org/freeform.php?id=85&language=persian"><span style="color:#ff0000;">اینگونه پاسخ دادم</span></a>:<br /><br />بستگی به منظور شما از مفهوم «نتیجهبخشی» دارد. اگر نتیجهبخشی را پایان اعدام کودکان و شکنجهی دانشجویان و زندانی کردن دگراندیشان و ناراضیان سیاسی بشماریم، و یا گشوده شدن درهای بازداشتگاه امنیتی ٢۰۹ و پایان اخراج و ممنوعالتحصیل شدن دانشجویان منتقد و یا حتی رعایت شدن قانون تفکیک جرایم در زندانهای تحت مدیریت سازمان زندانها (و نه حتی بسته نشدن چشم زندانیها هنگام بازجویی در بازداشتگاههای مخفی و امنیتی جمهوری اسلامی) و امثال آن بدانیم؛ به نظر من نتیجهبخش نبوده است. حکومت ایران احترامی برای فعالیت کوشندگان حقوق بشر و درخواستهای سازمانهای داخلی و بینالمللی مدافع حقوق بشر برای پایان دادن به سرکوبها قائل نیست. حتی آقای محمد جواد لاریجانی چند ماه پیش تلاشگران حقوق بشر درون ایران را "قلابی" قلمداد کرد. از یاد نبریم که مجازات ۱۱ سال زندان برای محمد صدیق کبودوند که تنها به سبب تاسیس سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان بوده - مجازاتی که خانم نسرین ستوده حقوقدان در تهران آن را بیسابقه و تعجببرانگیز نامیده - و یا اعدام یعقوب میرنهاد یک وبلاگنویس و فعال مدنی در بلوچستان و قطع دست و پای چند زندانی در همان منطقه از کشور یا اعدام کسانی که زیر سن ۱۸ سال مرتکب جرم می شوند، همین اواخر و به رغم اعتراضهای گستردهی فعالان حقوق بشر در داخل و در سطح جهانی رخ داده است. اما اگر وضعیت امروز را با تابستان سال ۱٣٦۸ مقایسه کنیم متوجه میشویم که روشنگریهای آزادیخواهان و تلاشگران حقوق بشر سبب شده رژیم نتواند به راحتی ناراضیان را از سر تیغ بگذراند. هر چند در مقاطعی باندهایی مانند گروه سعید امامی این وظیفه را انجام دادهاند که البته بازتابهای منفی و تبعات سنگینی برای حکومت به همراه داشته است.<br /><br /> دولت پادگانی محمود احمدینژاد نشان داده که برای هیچ کدام از پیماننامههای بینالمللی احترام به حقوق بشر و شهروندی احترامی قائل نیست. عمادالدین باقی چهرهی سرشناس مدافع حقوق بشر را به درون سلول انفرادی بردند تا به سکوت و توقف اعتراض به نقض حقوق بشر وادارش کنند؛ اما آیا آنها به هدفشان رسیده اند؟ به هیچ وجه.<br /><br />هرچند سرکوبها ادامه داشته و حتی گسترش یافته، صدای اعتراض به نقض حقوق بشر از هر زمانهی دیگر رساتر به گوش میرسد. جنبشهای اجتماعی رشد کرده و فعالیت و اعتراضهایشان افزایش یافته است. شاید بیشتر شدن سرکوبها به همین سبب است؛ چرا که رژیمهای خودکامه وقتی از برآوردن نیازهای روزمره مردم؛ از آوردن نان به سر سفره مردم با وجود درآمد سالانهی ٦٥ تا ۸۰ میلیارد دلار از طریق نفت و پتروشیمی جمهوری اسلامی ناتوان میشوند، برای فرافکنی، دشمنتراشی میکنند و دشمنهای فرضی و خارجی میسازند و میکوشند با سرکوب اعتراضهای برآمده از کاستیها، جامعه را کنترل کنند. در این شرایط حکومت فعالان حقوق بشری داخلی را هم "دشمن" و "برانداز" محسوب میکند. محافل امنیتی شیرین عبادی را عاملی در دست سازمانهای جاسوسی غرب، میرنهاد را عضوی در خدمت شورشیان عبدالمالک ریگی، هانا عبدی و رناک صفارزاده اعضای کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیضآمیز را افرادی مرتبط با شورشیان پژاک و دانشجویان چپگرای بازداشت شده در مراسم روز دانشجو در ایران را به افرادی در خدمت برنامههای براندازانهی غرب و دانشجویان تحکیمی را وابسته به گروههای اپوزیسیون خارج از کشور متهم میکنند. همین چند شب پیش مستندی از شبکه اول تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شد که در آن اینترنت و به ويژه یاهو مسنجر را عاملی برای به انحراف کشیده شدن جوانان معرفی میکرد!<br /><br />هرچند حکومت در برابر اعتراضات اجتماعی نرمش نشان نمیدهند، اما تلاش مدافعان حقوق بشر در بازتاب دادن سرکوب و نقض حقوق مردم در سطح بینالمللی باعث چند مورد عقبنشینی حکومت از مواضع خود شده است: یکی دربارهی اعدامهای علنی در خیابانها که پس از انتشار عکسهای دهشتناک اعدام زندانیان از طریق آویختنشان بر جرثقیلها در رسانههای بینالمللی، قوه قضاییه در بخشنامهای اعلام کرد از این پس در درون زندانها اعدام میکنیم. نمونه دیگر عقبنشینی، اعدام افرادی است که زیر سن هجده سال مرتکب جرم شدهاند؛ موضوعی که در جریان سفر اخیر احمدی نژاد به نیویرک مرتباً از وی پرسیده شد و او هم از دادن پاسخ صحیح طفره رفت. اخیرا مقامات قضایی ایران اعلام کردند میخواهند دست از این مجازات بردارند. اگرچه این خبر خوشحالی مدافعان حقوق بشر و مخالفان مجازات اعدام را در پی داشت؛ چند روز بعد یکی دیگر از مقامات قضایی گفت این دستورالعمل دربارهی مجازات قصاص صدق نخواهد کرد! یعنی روز از نو و روزی از نو! <br /><br />نمونهی دیگر لایحهای به نام "حمایت از خانواده" است که توهینی آشکار به کرامت انسانی زن بود و موجی از اعتراض صاحبنظران اجتماعی، به ویژه فعالان حقوق زنان را برانگیخت. این لایحه با فشار افکار عمومی فعلاً متوقف مانده است. فعالان حقوق زنان اعلام کرده بودند در صورت طرح شدن این لایحه در مقابل مجلس تجمع خواهند کرد. توقف لایحه به نوعی برای آنها پیروزی بود.<br /><br />میپرسید آیا تماس با حاکمیت برای درخواستهای مدنی مثمرثمر بوده و آیا این روش از ضربهپذیری فعالان کاسته است؟ <br /><br />آقای کبودوند یا آقای باقی بسیار شفاف و به دور از خشونت در صدد قبولاندن اصول و ارزشهای انسانی و حقوق بشری به حکومت بودند؛ اما حکومت آنان را به زندان افکند و شکنجه و آزار داد. این واقعیت گواه آن است که در شرایط کنونی و تحت سلطهی حکومت پادگانی و یکدست شده و قدرت بیمهار و مسئولیتناپذیر، گوش حکومت بدهکار این حرفها نیست. آیا چارهی دیگری داریم؟ آیا اگر فعالیتها به زیر زمین برود، توهم توطئهی حکومت بیشتر نخواهد شد؟ ضربهپذیری بیشتر نخواهد شد؟ به باور من خواهد شد. شفاف بودن فعالیتها و اصرار بر خواستههای دمکراتیک، مبارزهای مدنی و عاری از خشونت است. این گونه از مبارزه دست حکومت را برای سرکوب بیشتر میبندد. فعلا آنها هر که را بازداشت میکنند به شرکت در عملیات توطئهآمیز امریکا برای براندازی حکومت متهم میکنند. از آرش و کامیار علایی گرفته تا عشا مومنی که برای تکمیل پروژهی دانشگاهیاش از فعالیت زنان برابریطلب گزارش تهیه میکرد!<br /><br />پاسخ بخش دوم:<br />الان بیش از هر زمان دیگری جنبشهای اجتماعی بالغ شدهاند. البته حکومت از همبستگی آنها میهراسد و سعی دارد با سرکوب و زندانی کردن رهبرانشان، جلو اتحاد آنها را بگیرد. اما میبینیم که دانشجویان به دیدار خانوادهی منصور اسانلو – یکی از رهبران سندیکای کارگران شرکت واحد– میروند و با او همدردی میکنند یا به اجتماع زنانی میروند که در پی حق برابر بودن زن و مرد هستند. ممکن است بازداشت و زندانی شوند، اما پیوندها گسسته نمیشود. الان دیگر تابستان ۱٣٦۸ نیست که حکومت بتواند ناراضیان سیاسیاش را تیرباران کند و افکار عمومی لب به اعتراض نگشایند. عصر اینترنت است و ماهواره. سانسور و خفقان هست، اما جوانان هر روز راههای تازهای برای دور زدن این فیلترینگ میجویند. حکومت نمیتواند به دور ایران حصار بکشد و مردم را دروناش زندانی کند. مردم دارند میفهمند که دمکراسی و آزادی چه گوهر گرانبهایی است. هر چقدر سطح آگاهیها بالا برود، مطالبهی آن حقوق بیشتر میشود. فعالان حقوق بشر این وظیفه را بر دوش گرفتهاند که جامعه را آگاه کنند. هانا-ها و روناکها میروند به روستاها و برای بالا بردن آگاهی میکوشند. زنان یک میلیون امضا به در خانهها میروند و امضا جمع میکنند و با مردم دربارهی حقوق شهروندیشان سخن میگویند.<br /><br />فعالان ایرانی و بینالمللی خارج از کشور بازتاب دهندهی این صداها بوده و هستند. آنها به درون سازمان ملل راه یافتهاند. نهم ژوئن گذشته گروهی از آنها با گروه کاری شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد در ژنو دیدار کردند. اعتراض اخیر دبیر کل سازمان ملل متحد به نقض حقوق بشر حکومت جمهوری اسلامی حاصل تلاش همهی فعالان حقوق بشر در درون و برون مرزها برای انعکاس وقایع ایران بوده است. جمهوری اسلامی باید تصمیم بگیرد آیا میخواهد جزیی از جامعهی جهانی باشد یا راه انزوای بیشتر را میپیماید؟<br /><br />برای خواندن ترجمه انگلیسی <a href="http://www.gozaar.org/freeform.php?id=85&language=english"><span style="color:#ff0000;">اینجا</span></a> را کلیک کنید!کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com12tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-44187746974228146032008-11-21T11:57:00.000-08:002008-11-23T21:39:17.907-08:00در سلول انفرادی زمان انگار ایستاده است<a href="http://4.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/SSo3T854oII/AAAAAAAAABI/gKijgqXLC98/s1600-h/paeez.jpg"><img id="BLOGGER_PHOTO_ID_5272087129696542850" style="FLOAT: right; MARGIN: 0px 0px 10px 10px; WIDTH: 320px; CURSOR: hand; HEIGHT: 213px" alt="" src="http://4.bp.blogspot.com/_FaraT4zXC6I/SSo3T854oII/AAAAAAAAABI/gKijgqXLC98/s320/paeez.jpg" border="0" /></a><a href="http://www.gozaar.org/template1.php?id=1110&language=persian"><span style="color:#ff0000;">سایت گذار</span> </a>گفتگویی داشت با من درباره شرایط زندان هایی که پشت سر گذاردم. این گفتگو را در زیر بخوانید. قبل از شروع به خواندن، این توضیح را بدهم که <a href="http://sigarchi.com/blog/"><span style="color:#ff0000;">آرش سیگارچی</span> </a>سر قضیه "گفتگو کردن" و "من بودن" گوشم را مالید و "من" را آورد سر عقل! ممنون از او که می دانم این روزها بسی شادمان است، که حق اش است. برایش روزهای بسیار خوبی آرزومدنم. از او سوال کنید چطوری می شود برای یک <em>افیشنسی</em> یک خانم خوب خانه دار که دست پختش هم خوب باشد پیدا کرد؟<br /><div><br /><strong>کیانوش سنجری: در سلول انفرادی زمان انگار ایستاده است</strong><br />اشاره: کیانوش سنجری که امروز در مرز 25 سالگی قرار دارد، 9 بار تجربهی بازداشت را سپری کرده و 6 بار زندانی شده است. او اولین بار در سال 79 زندانی شد و سپس در سالهای 80، 82 و 83 بار دیگر به زندان افتاد و این تجربهی تلخ را در سالهای 84 و 85 نیز از سرگذراند. اتهاماتی که وی بر پایهی آن در این سالها بازداشت شده است، عبارت بودهاست ازمواردی مبهم نظیر «قدام علیه امنیت کشور» و «تبلیغ علیه نظام» به استناد «عضویت در گروه دانشجویی غیرقانونی و سکولار»، شرکت در تجمعات اعتراضی، مصاحبه با رسانههای خارج از کشور، «سیاهنمایی شرایط زندانها در وبلاگ» و سازماندهی تجمع در برابر دفتر سازمان ملل متحد در تهران در اعتراض به بازداشت اعضای جبههی متحد دانشجویی.<br /><br />کیانوش سنجری یک دوره سخنگوی جبههی متحد دانشجویی بوده است و اکنون عضو جبههی دمکراتیک ایران است. وی همچنین وبلاگنویس و عضو کانون وبلاگ نویسان ایران است و در وبلاگ خود به زبان انگلیسی، اخبار مربوط به زندانیان سیاسی ایران را پوشش میدهد. او همچنین از سال 86 مسئولیت سخنگویی انجمن زندانیان سیاسی را - که توسط شماری از زندانیان سیاسی تشکیل شده- به عهده داشته است. در کنار فعالیتهای مذکور، در طول هفت سال گذشته، وی دهها خبر، مقاله و مصاحبه نیز در رابطه با وضعیت زندانیان سیاسی و نقض حقوق بشر در رسانههای خبری فارسی زبان منتشر کرده است.<br /><br />با کیانوش سنجری در پیوند با فعالیتها و خاطرات زندان و تجربیاتش از جنبش دانشجویی ایران به گفتوگو نشستیم .<br /><br />***<br /><strong>گذار: به خوانندگان ما بگویید اولین بار کی دستگیر شدی و چند سالت بود؟ و اصولا از این همه تلاش چه انگیزهای داشتی؟</strong><br /><br />کیانوش سنجری: اولین بار در سال 1379، در تجمعی که در سالگرد وقایع کوی دانشگاه، در برابر در اصلی دانشگاه تهران برگزار شد بازداشت شدم. 17 سالم بود. دانش آموز سال سوم هنرستان بودم. ظاهرا شرکت در آن تجمع دلیل اصلی دستگیریام بود. انگیزهی مردمی که در آن تجمع حضور داشتند گرامیداشتن دانشجویان آسیب دیدهی کوی دانشگاه در سال پیش از آن، و اعتراض به تداوم بازداشت دانشجویان بود. چند تا از دوستان من، که از فعالین دانشجویی بودند، در زندان بهسر میبردند. پیش از دستگیری، چند تا بچه بسیجی با مشت به سر و صورتم کوبیدند و باید بگویم خوشبختانه پلیس بازداشتم کرد، که اگر نمی کرد سر و صورتم داغان میشد!<br /><br /><strong>در آن زمان و با آن سن کم چه احساسی داشتی؟</strong><br />فکر نمی کردم بازداشت شوم. تصوری از زندانی شدن و شرایط زندان، چشم بند، سیلی، مشت و لگد خوردن، فحشهای خیلی رکیک شنیدن و از همه بدتر، «سلول انفرادی» نداشتم. خیلی سخت بود. اول در بازداشتگاه پلیس زندانی بودم و بعد منتقل شدم به سلول انفرادی 240 در زندان اوین. یک متر و نیم در دو متر و نیم. غروبها بغض میکردم. نفسم بند میآمد، احساس خفگی میکردم.<br /><br />صدای گریهی دخترها میپیچید توی راهرو. بعد از چند هفته منتقل شدیم به بازداشتگاه توحید، همان زندان «کمیتهی مشترک ضد خرابکاری» رژیم پیشین. در حیاط دایرهوار نشستیم روی زمین. چشم بند داشتم. صدای آه و ناله کسی که انگار زیر شکنجه بود، شنیده میشد. جسم و روانم پر بود از وحشت. طوری برنامهریزی شده بود که هر لحظه احساس میکردم نوبت بعدی برای شکنجه شدن برای من است.<br /><br /><strong>پشیمان شدی یا نه؟</strong><br />بار اول در برابر بازجویی که به صورتم سیلی میزد و فحشهای رکیک میداد، پشیمانی را احساس میکردم؛ اما وقتی به سلول انفرادی بازمی گشتم در این فکر فرو میرفتم که چقدر حکومت ظالم است و مطالبهی آزادی چقدر ضروری و بر حق است و دوباره روحیهی خودم را بازسازی میکردم .<br /><br /><br /><strong>وقتی آزاد شدی چطوری خودت را پیدا کردی و به اطرافت نگاه کردی؟ یا فرق احساست در اولین بازداشت و آخرین بازداشت چی بود؟</strong><br />بار اول شب بود که آزاد شدم. دخترها و پسرها توی پیادهروها قدم میزدند، زندگی جریان داشت، دوست داشتم به آدمها نگاه بکنم و در رفتارشان کنجکاو شوم. با سلول انفرادی، من را از جریان زندگی جدا کرده بودند. در آن سلول زمان انگار ایستاده بود. پس از بیرون آمدناز زندان احساس میکردم نبض زندگیام دوباره میتپید. تهران در برابر دیدگانم شهر تازهای به نظر میرسید. همه چیز تازه بود. این تازگی در دفعات بعدی که از زندان آزاد شدم، رنگ باخت. بازداشت شدن مبدل به رویدادی مکرر و تلخ در زندگیام شده بود. دیگر شده بود یک حقیقت و از توهم درآمده بود. پس از هر آزادی منتظر بازداشت دیگری بودم.<br /><br /><strong>چطور و چرا دوباره تصمیم گرفتی ادامه بدهی؟</strong><br />در ایران وقتی به زندان میروی، و کتک میخوری و فحش میشنوی، استدلالهای استبدادی میشنوی، وقتی تنها به سبب یک مصاحبه و ابراز عقیده 3 ماه در سلول انفرادی محبوس میشوی؛ و در دادگاه که تصور میکردی محل اجرای عدالت است تحقیر میشوی و موهای سرت را از ته میتراشند و بر گونههایت سیلی میزنند، بیشتر میفهمی که بر حق هستی و طرف مقابلت پوچ و توخالی و زور و ظلم است. میفهمی که این حق توست که مبارزه کنی و مطالباتت را پیگیری کنی، کوتاه نیایی و بدانی که آزادی و عدالت امریست ضروری و بایستنی. در تاریخ عمیق میشوی و میخوانی و میبینی که هزاران نفر برای دستیابی به آزادی مبارزه کردهاند و خونشان ریخته شده است. اینجاست که اصالت آزادی در تو تبدیل میشود به یک حقیقت روشن و خواستنی. در درونت به سوالهایی برمیخوری و برای پاسخ دادن به آنها دنبال راه حلهایی میگردی. در این مسیر، با آدمهایی شبیه بهخودت برخورد میکنی که آنها نیز در پس یافتن پاسخی برای ناراستیها و ظلمها هستند. حالا تنها نیستی و میتوانی کارهای مشترک انجام بدهی.<br /><br />البته چون با حکومت زور طرف هستی، پاسخ سوالهای تو زندان است. اما در زندان سوالهای عمیقتری در ذهنت شکل میگیرد و بعید نیست اگر عصیانگری کنی.<br /><br /><strong>رفتار بازجوها با تو چگونه بود؟</strong><br />من در سال 79، 80، 82، 83، 84 و 85 بازجویی شدم و نوع رفتارها و بازجوییها متفاوت بود. رفتار بازجوها و شیوهی بازجوییها در بازداشتگاه 59 سپاه با بازداشتگاه 209 وزارت اطلاعات هم متفاوت بود. در سال 1380 که مسئلهی دستگاه امنیتی موازی مطرح بود، من 3 ماه در سلول انفرادی بازداشتگاه 59 سپاه زندانی بودم. بازجوها از سازمان اطلاعات سپاه پاسداران بودند و سعی میکردند با فحاشی و تخریب شخصیت و طرح پرسش در مورد مسایل خصوصی و خانوادگی من را مرعوب کنند. یک بار سید مجید پورسیف و حسن حداد (حسن زارع دهنوی) که در آن زمان منشی و قاضی شعبه 26 دادگاه انقلاب بودند، به بازداشتگاه 209 آمدند و در حیاط بازداشتگاه به من فحاشی کردند. نه تنها در مورد اتهام اصلیام، یعنی عضویت در گروه غیرقانونی دانشجویی (جبهه متحد دانشجویی) بازجویی نمیشدم، بلکه بازجو سعی داشت درمورد روابط خصوصی خانوادههای دیگر اعضای گروه پرونده سازی کند.<br /><br />در یک نوبت در تابستان سال 83، که همراه شش نفر دیگر از دوستانم در تجمع آرام مقابل دفتر سازمان ملل بازداشت شده و در بازداشتگاه 209 زندانی بودم، جلسات بازجویی محترمانه و بدون فحاشی برگزار شد و پس از چند روز اجازه دادند که چشمبند را بردارم و رو به بازجو بنشینم. در بقیهی موارد چشمبند داشتم و پشت به بازجو و در کنج دیوار قرار میگرفتم.<br /><br />بار آخر، در سال 85، در اوین جلسهی بازجویی، بازجو که فقط صدایش را میشنیدم، پیش از آنکه حرفی بزند و سر صحبت را باز کند در کمتر از یک دقیقه هفت هشت تا سیلی محکم به صورتم زد و بعد بازجویی را با این جمله آغاز کرد: چه حرف بزنی و چه نزنی تو یکی از اعدامیهای این پرونده خواهی بود.<br /><br />در سال 85 در حین تهیهی گزارش از نقض حقوق آقای بروجردی، روحانی مخالف حکومت، برای یکی از سازمانهای بینالمللی حقوق بشر بازداشت شده بودم و هیچ اتهامی نداشتم!<br /><br /><strong>چه احساسی نسبت به بازجو داشتی؟</strong><br />وقتی در برابر استدلالهای بیمایه و زورمدارانهی بازجو قرار میگیری که مثلا میخواهد تو را به اشتباه و مضر بودن فعالیتهای آزادیخواهانهات واقف کند، به راستی خندهات میگیرد و مطمئن میشوی که او یک مامور سادهی سیستم ظالمانهای است که با بر پایهی زور و ظلم و سرکوب بنا شده است. در بازداشتگاه 59، بازجو فردی غیراخلاقی و از لمپنترین لایههای جامعه بود که زبان استدلالش چیزی بیش از فحش و ناسزا نبود. اما نسبت به آن دسته از واپسماندههایی که با سرسپردگی به شدت کورکورانهی مذهبی، سعی در دفاع از حکومت و رهبری داشتند،حس ترحمام بر انگیخته میشد و با خود میاندیشیدم که به چه انسانهای میمونوار و مغزباختهای تبدیل شدهاند.<br /><br /><strong>چه احساسی نسبت به سلول انفرادی داشتی؟</strong><br />سلول انفرادی یک خلاء است. مانند نور که بیشترین سرعت خود را در خلاء دارد، وحشت و تنهایی هم در این خلاء به طرزی مرموزانه صد چندان میشود و میتواند مانند موریانه همهی وجود زندانی را تا ریشه بجود! در آن 9 ماه سلول انفرادی، زمانهایی بود که موریانهی تنهاییروح و روانم را میجوید و مرا به ته میرساند. در این حالت زندانی مهیا است در دست بازجو برای مرعوب و منکوب شدن وپذیرفتن اتهامات کذایی. معمولا بازجوها از این خلاء برای به دام انداختن طعمههای خود در تور پرونده سازیهای از پیش طراحی شده سود میجویند.<br /><br />در بازداشتگاه 209 سلول تقریبا یک متر و نیم در دو متر بود. پنجره رو به هوای آزاد نبود. یک لامپ شبانه روز روشن بود. دیوارهای سلول تن و روانام را احاطه میکرد. احساس میکردم سلول خالی از هوا است و دیوارها به تنم چسبیده است. گلویم فشرده میشد. قدم میزدم. سهقدم به جلو سه قدم به عقب. این کار را ساعتها ادامه میدادم. پس از چند روز، آن خلاء – یعنی سلول انفرادی- میشود خانهی کوچک تو. یک بار 111 روز پشت سر هم در خلاء شماره63 در بازداشتگاه 209 زندانی بودم. دیوارهای خلاءام را هر روز با دقت وارسی میکردم برای پیدا کردن یک پدیدهی تازه؛ مثلا یک سوراخ یا برآمدگی، یا یک یادگاری که خدا میداند چندین سال قبل بر روی دیوار کنده شده بود. با خود میاندیشیدم که چند تا زندانی سیاسی پیشاز اعدام شدن در آن سلول زندانی بودهاند؟<br /><br />سلول انفرادی یک شکنجهی سفید است. نرم است. شاید به جسم زخمی وارد نکند، اما روح را مجروح میکند. بیخبری از خانواده، نداشتن تماس با انسانی دیگر، و شاید روزهای متمادی حرف نزدن با کسی؛ اگر بازجو به سراغ آدم نیاید. چشم فقط میتواند فاصله یک متر دورتر را ببیند و نه بیشتر. پس باید با قوهی تخیل به دورترها نگریست. قوهی تخیلم در سلول انفرادی بارور میشد. معمولا به یک نقطه از دیوار چشم میدوختم و با قوهی تخیل به بیرون از زندان میرفتم. مثلا تصور میکردم خانوادهام در وضعیتی مساعد بهسر میبرند؛ اما وقتی در جلسهی بازجویی میگفتند مادرت راهی بیمارستان شده، همهی تصوراتم را واژگون شده میدیدیم!<br /><br /><strong>چه چیزهایی در سلول انفرادی داشتی؟</strong><br />در سلول انفرادی بازداشتگاه 59 سپاه، دو تا پتو، یک سطل پلاستیکی، یک حولهی کوچک، یک سفرهی نان و یک «کفش دوزک» که روزی از روزها در بیرون از سلول رهایش کردم. در سلول انفرادی بازداشتگاه 209، سه تا پتوی رنگ و رو رفته که بوی گند میداد، تکهای پلاستیک برای نان، قاشق وظرف غذا. در سلول انفرادی بند 2 الف (بازداشتگاه 320 سپاه در زندان اوین)، فقط سه تا پتو.<br /><br /><br />در سلول انفرادی بازداشتگاه 240 در زندان اوین، دو تا پتو که شاید از دهها سال قبل کف سلول پهن بوده، قاشق و ظرف غذا، بوی مشمئز کنندهی توالت فرنگی درون سلول و شپش که از سر و کولم بالا میرفت!<br /><br /><strong>چرا ایران را ترک کردی؟</strong><br />تصمیم دشوار، بی بازگشت و عجولانهای بود. عجولانه بودنش را حالا دارم بهتر میفهمم. یا باید میماندم و پس از تشکیل دادگاه بازمیگشتم به زندان- که حتی ممکن بود در دادگاه حکم تعلیقی دریافت کنم- و یا باید در یک جایی بیسروصدا پنهان میشدم تا برگهی احضاریهی دادگاه به دستمنرسد و از دادگاه و رایاش بیخبر بمانم! اما تا کی؟ و آیا میتوانستم سکوت پیشه کنم و دیگر در وبلاگم چیزی ننویسم؟ پس از آزاد شدن از زندان با سپردن وثیقه، وزارت اطلاعات به من هشدار داده بود که حق ندارم وبلاگم را به روز کنم! اما همان موقع این هشدار را علنی کردم.<br /><br />راستش را بخواهید، از بازگشت هفتم یا هشتم به زندان خسته بودم. یک جور احساس ناتوانی در تحمل رنج زندان. شاید آن هفت هشت بار بازداشت و 2 سال زندان که 9 ماهاش درون سلول انفرادی و زیر فشارهای جسمی و روحی گذشت، فرسودهام کرده بود. چندین صفحه دربارهی شرایط بار آخریکه در بازداشتگاه209 زندانی بودم و شکنجههای آن نوشته بودم؛ اما پس از هشدار وزارت اطلاعات خودم را از منتشر کردنش ناتوان احساس میکردم. پس یک راهش این بود که سکوت پیشه کنم و منتظر بمانم ببینم چه بلای تازهای میخواهند برسرم بیاورند. انتظار سختی بود. تاب نیاوردم و دودلیام رای به گریختن داد. خودم را به مرز شهر بانه رساندم و در تاریکی نیمه شب، غیرقانونی از مرز رد شدم و رسیدم به کردستان عراق و پس از 7 ماه انتظار، با کمک سازمان عفو بینالملل، با انتخاب خودشان به کشور نروژ پناهنده شدم.<br /><br /><strong>بزرگترین آرزوت؟</strong><br />بازگشت به ایران ِ به دور از خشونت و خفقان بزرگترین آرزوی من است؛ تا در کنار خانوادهام باشم، در کنار دوستانم، و دیگر ابراز عقیده باعث زندانی شدن نشود!<br /><br /><strong>این آقای «سنجری» ما، رابطهاش با «کیانوش» چیست؟</strong><br /><br />من با آقای «کیانوش» رابطهی عجیبی ندارم، اما ایشان همهی وجودش رابطه با دنیای اخبار و وقایع ایران و دنبال کردن چند و چون مبارزهی دوستانش است. تصور اینکه حتی یک روز از وقایع ایران جا بماند برای ایشان دشوار است.<br /><br /><strong>فکر میکنی چه مدلی از حکومت میتواند کیانوش و کیانوشها را به آرزوهاشان برساند؟</strong><br /><br />مدلی که قانون اساسیاش بر پایهی منشور بینالمللی حقوق بشر و احترام به کرامت انسانها شکل گرفته باشد.</div><div> </div><div>برادی ترجمه انکلیسی <a href="http://www.gozaar.org/template1.php?id=1110&language=english"><span style="color:#cc0000;">اینجا</span></a> را کلیک کنید!</div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com8tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-76835779295194612642008-11-14T17:47:00.000-08:002008-11-15T23:32:01.987-08:00بازداشت های خودسرانه / دانشجویان محروم از تحصیل<div align="right">به همراه <a href="http://azadiezan.mihanblog.com/">شیوا</a>، بابک زمانیان و نوید خانجانی میهمان برنامه میزگردی با شما بودیم. در این برنامه پس از اشاره ای کوتاه به بازداشت های خودسرانه ای همانند بازداشت عشا مومنی، درباره وضعیت دانشگاه ها و دانشجویان محروم از تحصیل که بخش بزرگی از آن ها دانشجویان بهایی هستند گفتگو کردیم.</div><div align="center"></div><div align="center"></div><div align="center">بخش اول</div><br /><p align="center"><br /><iframe allowfullscreen='allowfullscreen' webkitallowfullscreen='webkitallowfullscreen' mozallowfullscreen='mozallowfullscreen' width='320' height='266' src='https://www.blogger.com/video.g?token=AD6v5dyIHyZIqkiVdwLO_vEXAmQ0uw9sBeYCzvYu9h8e4NvsCDT-P4jAXznBs8te6BrTY5eI1qkbhp9OIjIOZbVNgQ' class='b-hbp-video b-uploaded' frameborder='0'></iframe></p><br /><p align="center">بخش دوم</p><p align="center"><br /><iframe allowfullscreen='allowfullscreen' webkitallowfullscreen='webkitallowfullscreen' mozallowfullscreen='mozallowfullscreen' width='320' height='266' src='https://www.blogger.com/video.g?token=AD6v5dxHJjPMZmfKna_lyDbTNZ6giI_liQSUnPdAwDRXf1y6y_b_KKuoFPiX0QcPLco_MCLnAMmKOEsBLuGCz7pF8Q' class='b-hbp-video b-uploaded' frameborder='0'></iframe></p>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com16tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-73613272060597442092008-10-01T12:07:00.000-07:002008-11-20T12:08:45.063-08:00تظاهرات در نروژ در اعتراض به بازداشت و شکنجه دانشجویان و مجازات اعدام در ایران<div dir="rtl" align="right"><br />یکی دو ماه است که در نروژ هستم. ماجرای خروج ام از میهن و شش ماه سکونتم در کردستان عراق و پذیرفته شدن درخواست پناهندگی ام در دفتر امور پناهندگان سازمان ملل متحد در اربیل عراق را در آینده نزدیک خواهم نوشت. اما در این مجال، می نویسم از تظاهراتی که ترتیب داده ام در اسلو در تاریخ 12 ژانویه در برابر پارلمان. این تظاهرات قرار است در اعتراض به بازداشت گسترده دانشجویان و شکنجه کردن آن ها در بازداشتگاه های امنیتی و در اعتراض به موج گسترده اعدام ها در ایران برگزار خواهد شد. در سال گذشته 297 نفر در ایران اعدام شدند. از همه احزاب و سازمان ها و گروه های سیاسی و طرفداران دمکراسی دعوت کرده ام که بدون همراه داشتن نمادها و نشانه های حزبی و سازمانی، در این تظاهرات شرکت کنند. سازمان عفو بین الملل در نروژ از این تظاهرات <a href="http://amnesty.no/web.nsf/pages/4EC9685E398BFFDBC12573CC003636FA">پشتیبانی کرده </a>و همراه با من برگزار کننده ی این تظاهرات خواهد بود. از ایرانیان ساکن نروژ دعوت می کنم در این تظاهرات شرکت کنند.<br /><a href="http://amnesty.no/web.nsf/pages/4EC9685E398BFFDBC12573CC003636FA">از سایت عفو بین الملل در نروژ:</a><br /><a href="http://amnesty.no/web.nsf/pages/4EC9685E398BFFDBC12573CC003636FA"></a><br />10.01.2008Markering:Stans henrettelsene i Iran!Lørdag samles eksiliranere og menneskerettighetsaktivister foran Stortinget i Oslo kl 12.00 i protest mot det stadig økende antall henrettelser og arrestasjoner i Iran. - Det er viktig at det iranske folk ikke kjemper alene, sier den tidligere fengslede studentaktivisten, Kianosh Sanjari.Det iranske regimet strammer grepet ytterligere i 2008. 19 mennesker har blitt henrettet i de første 9 dagene av året. Folket holdes nede, opposisjonen kues med brutale midler. Aktivister trakasseres, arresteres og mange tortureres i fengsel. Flere titals studenter har blitt arrestert i de siste måndene ved ulike universiteter i Iran.Bak markeringen lørdag står 25 år gamle Kianosh Sanjari som nylig har ankommet Norge som kvoteflyktning med hjelp fra blant annet Amnesty. I Iran figurerte han som talsmann for en sekulær gruppe studentaktivister, men måtte flykte etter stadige arrestasjoner og flere lengre fengselsopphold. Nå er han talsmann for en forening for politiske fanger og vil bruke friheten i Norge til å beskytte de som fortsatt kjemper i Iran.- Jeg vil bruke alle mine krefter. Det er viktig at vi fortsetter kampen. Protestene må ikke stilne, det er det, det iranske regime vil. Vi godtar ikke at mennesker blir truet og utsatt for grusomme overgrep. Det iranske folk fortjener bedre enn dette, sier Sanjari som har samlet ulike, ofte motstående grupperinger innen det iranske eksilmiljøet i Norge til en felles markering.Under markeringen vil det blant annet Jila Hassanpour, søsteren til den fengslede journalisten Adnan Hassanpour holde appell, sammen med Kianosh Sanjari, vinner av Amnestys menneskerettighetspris for 2007, Mahmood Amiry-Moghaddam og en representant frra Amnesty. Amnesty oppfordrer fremmøtte til å signere en appell til myndighetene i Iran om å stanse alle henrettelser og respektere menneskerettighetene.Tid: Lørdag 12. januar kl 12-14.00Sted: Eidsvoll Plass, foran Stortinget i OsloArrangør: Kianosh Sanjari og Amnesty International Norge<br />ارسال شده توسط کیانوش سنجری در <a class="timestamp-link" title="permanent link" href="http://ks61.blogspot.com/2008/01/blog-post_10.html" rel="bookmark">12:19 </a></div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-80754347740299352008-09-25T12:28:00.000-07:002008-11-20T12:29:05.404-08:00<div dir="rtl" align="right">روز سه شنبه 23 سپتامبر همزمان با حضور رئیس جمهور خالی بندمان محمود آقا در مجمع عمومی سازمان ملل، به دعوت خانم نازنین افشین جم تظاهراتی در مقابل آن سازمان در نیویورک برگزار شد. ماکت هایی از اعدام کودکان و تصاویری از زندانیان سیاسی در این تجمع به چشم می خورد. نازنین افشین جم، احمد باطبی، دکتر رامین احمدی از مرکز اسناد حقوق بشر، رضا صفا یک کشیش مسیحی، فروغ ارغوان از کمیته علیه اعدام و سنگسار، دکتر دیوید کیلگور نماینده ی سابق پارلمان کانادا و من در این تظاهرات سخنرانی کردیم. ایرانیان اکثرا از کلیفرنیا، واشینگتن، ویرجینیا و مریلند به این تظاهرات آمده بودند. نمایندگانی از رسانه های فارسی زبان کالیفرنیا نیز حضور داشتند. خانم افشین جم از اعدام نوجوانان و نقض مستمر حقوق بشر در ایران سخن گفت و گفت که اهمیت دارد که بتوانیم صدای راستین مردم ایران را در این سوی دنیا انعکاس دهیم. او گفت اعتراض ما اینجا به معنای این نیست که به ایران حمله نظامی شود، بلکه این مردم درون ایران هستند که باید شرایط را تغییر دهند. باطبی آمارهایی از اعدام ها و زندانیان سیاسی ارائه داد و زود رفت که برسد به کنفرانس مطبوعاتی محمود آقا، اما پلیس او را نگه داشته و سوالاتی از او پرسیده بود. این طور که معلوم شد هیئت آقا محمود درباره احمد به پلیس گزارش غلط ارائه داده بود.<br />من درباره دروغ پردازی و تناقض گویی احمدی نژاد حرف زدم. گفتم چگونه می توانیم باور کنیم ادعای آقا محمود را که می گوید برنامه های ماجراجویانه ی جمهوری اسلامی صلح جویانه است، در حالی که او و حکومتی که ایشان نماینده اش است، با مردمان خودشان صلح جویانه رفتار نمی کنند. گفتم که آقا محمود بار گذشته در دانشگاه کلمبیا از وجود آزادی در ایران سحن گفت و از اساتید و دانشجویان امریکایی دعوت کرد که به ایران بیایند و در فضای آزاد به بحث و گفتگو بنشینند، اما وقتی به ایران بازگشت، از دانشجویان دانشگاه امیرکبیر که تصاویرش را وارونه بر دست گرفته بودند انتقام گرفت، آن ها را بازداشت کرد و شکنجه شان داد. به او یادآور شدم که این شیوه رفتار دیکتاتورهای حقیر است و نه رهبران مردمی که او مدعی اش است! گفتم که ای آقا محمود! می دانم که شما از سرکوب و زندانی کردن و شکنجه دادن شرمی ندارید. از دروغ گفتن شرمی ندارید. از این دیوار شرمی که برایتان برپا شده شرمی ندارید، اما من شرمگین هستم از اینکه شما نماینده ی سرزمین متمدن و بزرگ من ایران هستید!<br />- تابلوی بزرگی که در هنگام سخنرانی مقابلم قرار داده ام را با کمک یکی از دوستان گرامی ساکن واشینگتن درست کردم. تصاویر بیش از صد و بیست زندانی سیاسی دهه ی اخیر و شماری از اعدام شدگان دهه ی شصت بر روی تابلو نقش بسته است. روی عکس ها کلیک کنید تا تصاویر بزرگتری ببینید! <a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://1.bp.blogspot.com/_vh4ufyd3WXE/SNxdeWSZjrI/AAAAAAAAAFs/hqbMYrYs3yY/s1600-h/nazanin+afshin-jam.JPG"></a><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://2.bp.blogspot.com/_vh4ufyd3WXE/SNxeRZS-FLI/AAAAAAAAAGU/muZhH1Yttig/s1600-h/kianoosh+sanjari+-+new+york.JPG"></a><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://4.bp.blogspot.com/_vh4ufyd3WXE/SNxeGdUor1I/AAAAAAAAAGM/qSDeIFAk1Xc/s1600-h/kianoosh+sanjari-new+york2.JPG"></a><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://1.bp.blogspot.com/_vh4ufyd3WXE/SNxd9P-WbcI/AAAAAAAAAGE/yElYSenRtIw/s1600-h/ramin+ahmadi.jpg"></a><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://3.bp.blogspot.com/_vh4ufyd3WXE/SNxd3NrAjXI/AAAAAAAAAF8/tWlPr-8HETs/s1600-h/ny1.JPG"></a><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://4.bp.blogspot.com/_vh4ufyd3WXE/SNxdsV3IULI/AAAAAAAAAF0/xQg_zuds1-k/s1600-h/ny2.JPG"></a></div><div dir="rtl" align="right">عکس ها اینجاست</div><div dir="rtl" align="right"><a href="http://ks61.blogspot.com/2008/09/blog-post_25.html">http://ks61.blogspot.com/2008/09/blog-post_25.html</a><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="http://1.bp.blogspot.com/_vh4ufyd3WXE/SNxdeWSZjrI/AAAAAAAAAFs/hqbMYrYs3yY/s1600-h/nazanin+afshin-jam.JPG"></a></div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-83786405417881131702008-08-30T12:25:00.000-07:002008-11-20T12:28:04.775-08:00در سلول انفرادی زمان انگار ایستاده است<div dir="rtl" align="right"><br />گفتگویی انجام دادم با نشریه اینترنتی گذار درباره سال هایی که در زندان بودم و تجربه ام از سلول های انفرادی. این گفتگو را در زیر بخوانید:<br />کیانوش سنجری: در سلول انفرادی زمان انگار ایستاده است گفتوگو با کیانوش سنجری<br /><a href="http://www.gozaar.org/template1.php?id=1110&language=persian">http://www.gozaar.org/template1.php?id=1110&language=persian</a><br />گذار<br />اشاره: کیانوش سنجری که امروز در مرز 25 سالگی قرار دارد، 9 بار تجربهی بازداشت را سپری کرده و 6 بار زندانی شده است. او اولین بار در سال 79 زندانی شد و سپس در سالهای 80، 82 و 83 بار دیگر به زندان افتاد و این تجربهی تلخ را در سالهای 84 و 85 نیز از سرگذراند. اتهاماتی که وی بر پایهی آن در این سالها بازداشت شده است، عبارت بودهاست ازمواردی مبهم نظیر «قدام علیه امنیت کشور» و «تبلیغ علیه نظام» به استناد «عضویت در گروه دانشجویی غیرقانونی و سکولار»، شرکت در تجمعات اعتراضی، مصاحبه با رسانههای خارج از کشور، «سیاهنمایی شرایط زندانها در وبلاگ» و سازماندهی تجمع در برابر دفتر سازمان ملل متحد در تهران در اعتراض به بازداشت اعضای جبههی متحد دانشجویی.کیانوش سنجری یک دوره سخنگوی جبههی متحد دانشجویی بوده است و اکنون عضو جبههی دمکراتیک ایران است. وی همچنین وبلاگنویس و عضو کانون وبلاگ نویسان ایران است و در وبلاگ خود به زبان انگلیسی، اخبار مربوط به زندانیان سیاسی ایران را پوشش میدهد. او همچنین از سال 86 مسئولیت سخنگویی انجمن زندانیان سیاسی را - که توسط شماری از زندانیان سیاسی تشکیل شده- به عهده داشته است. در کنار فعالیتهای مذکور، در طول هفت سال گذشته، وی دهها خبر، مقاله و مصاحبه نیز در رابطه با وضعیت زندانیان سیاسی و نقض حقوق بشر در رسانههای خبری فارسی زبان منتشر کرده است.با کیانوش سنجری در پیوند با فعالیتها و خاطرات زندان و تجربیاتش از جنبش دانشجویی ایران به گفتوگو نشستیم .***گذار: به خوانندگان ما بگویید اولین بار کی دستگیر شدی و چند سالت بود؟ و اصولا از این همه تلاش چه انگیزهای داشتی؟کیانوش سنجری: اولین بار در سال 1379، در تجمعی که در سالگرد وقایع کوی دانشگاه، در برابر در اصلی دانشگاه تهران برگزار شد بازداشت شدم. 17 سالم بود. دانش آموز سال سوم هنرستان بودم. ظاهرا شرکت در آن تجمع دلیل اصلی دستگیریام بود. انگیزهی مردمی که در آن تجمع حضور داشتند گرامیداشتن دانشجویان آسیب دیدهی کوی دانشگاه در سال پیش از آن، و اعتراض به تداوم بازداشت دانشجویان بود. چند تا از دوستان من، که از فعالین دانشجویی بودند، در زندان بهسر میبردند. پیش از دستگیری، چند تا بچه بسیجی با مشت به سر و صورتم کوبیدند و باید بگویم خوشبختانه پلیس بازداشتم کرد، که اگر نمی کرد سر و صورتم داغان میشد!در آن زمان و با آن سن کم چه احساسی داشتی؟فکر نمی کردم بازداشت شوم. تصوری از زندانی شدن و شرایط زندان، چشم بند، سیلی، مشت و لگد خوردن، فحشهای خیلی رکیک شنیدن و از همه بدتر، «سلول انفرادی» نداشتم. خیلی سخت بود. اول در بازداشتگاه پلیس زندانی بودم و بعد منتقل شدم به سلول انفرادی 240 در زندان اوین. یک متر و نیم در دو متر و نیم. غروبها بغض میکردم. نفسم بند میآمد، احساس خفگی میکردم.صدای گریهی دخترها میپیچید توی راهرو. بعد از چند هفته منتقل شدیم به بازداشتگاه توحید، همان زندان «کمیتهی مشترک ضد خرابکاری» رژیم پیشین. در حیاط دایرهوار نشستیم روی زمین. چشم بند داشتم. صدای آه و ناله کسی که انگار زیر شکنجه بود، شنیده میشد. جسم و روانم پر بود از وحشت. طوری برنامهریزی شده بود که هر لحظه احساس میکردم نوبت بعدی برای شکنجه شدن برای من است.پشیمان شدی یا نه؟بار اول در برابر بازجویی که به صورتم سیلی میزد و فحشهای رکیک میداد، پشیمانی را احساس میکردم؛ اما وقتی به سلول انفرادی بازمی گشتم در این فکر فرو میرفتم که چقدر حکومت ظالم است و مطالبهی آزادی چقدر ضروری و بر حق است و دوباره روحیهی خودم را بازسازی میکردم .وقتی آزاد شدی چطوری خودت را پیدا کردی و به اطرافت نگاه کردی؟ یا فرق احساست در اولین بازداشت و آخرین بازداشت چی بود؟بار اول شب بود که آزاد شدم. دخترها و پسرها توی پیادهروها قدم میزدند، زندگی جریان داشت، دوست داشتم به آدمها نگاه بکنم و در رفتارشان کنجکاو شوم. با سلول انفرادی، من را از جریان زندگی جدا کرده بودند. در آن سلول زمان انگار ایستاده بود. پس از بیرون آمدناز زندان احساس میکردم نبض زندگیام دوباره میتپید. تهران در برابر دیدگانم شهر تازهای به نظر میرسید. همه چیز تازه بود. این تازگی در دفعات بعدی که از زندان آزاد شدم، رنگ باخت. بازداشت شدن مبدل به رویدادی مکرر و تلخ در زندگیام شده بود. دیگر شده بود یک حقیقت و از توهم درآمده بود. پس از هر آزادی منتظر بازداشت دیگری بودم.چطور و چرا دوباره تصمیم گرفتی ادامه بدهی؟در ایران وقتی به زندان میروی، و کتک میخوری و فحش میشنوی، استدلالهای استبدادی میشنوی، وقتی تنها به سبب یک مصاحبه و ابراز عقیده 3 ماه در سلول انفرادی محبوس میشوی؛ و در دادگاه که تصور میکردی محل اجرای عدالت است تحقیر میشوی و موهای سرت را از ته میتراشند و بر گونههایت سیلی میزنند، بیشتر میفهمی که بر حق هستی و طرف مقابلت پوچ و توخالی و زور و ظلم است. میفهمی که این حق توست که مبارزه کنی و مطالباتت را پیگیری کنی، کوتاه نیایی و بدانی که آزادی و عدالت امریست ضروری و بایستنی. در تاریخ عمیق میشوی و میخوانی و میبینی که هزاران نفر برای دستیابی به آزادی مبارزه کردهاند و خونشان ریخته شده است. اینجاست که اصالت آزادی در تو تبدیل میشود به یک حقیقت روشن و خواستنی. در درونت به سوالهایی برمیخوری و برای پاسخ دادن به آنها دنبال راه حلهایی میگردی. در این مسیر، با آدمهایی شبیه بهخودت برخورد میکنی که آنها نیز در پس یافتن پاسخی برای ناراستیها و ظلمها هستند. حالا تنها نیستی و میتوانی کارهای مشترک انجام بدهی.البته چون با حکومت زور طرف هستی، پاسخ سوالهای تو زندان است. اما در زندان سوالهای عمیقتری در ذهنت شکل میگیرد و بعید نیست اگر عصیانگری کنی.رفتار بازجوها با تو چگونه بود؟من در سال 79، 80، 82، 83، 84 و 85 بازجویی شدم و نوع رفتارها و بازجوییها متفاوت بود. رفتار بازجوها و شیوهی بازجوییها در بازداشتگاه 59 سپاه با بازداشتگاه 209 وزارت اطلاعات هم متفاوت بود. در سال 1380 که مسئلهی دستگاه امنیتی موازی مطرح بود، من 3 ماه در سلول انفرادی بازداشتگاه 59 سپاه زندانی بودم. بازجوها از سازمان اطلاعات سپاه پاسداران بودند و سعی میکردند با فحاشی و تخریب شخصیت و طرح پرسش در مورد مسایل خصوصی و خانوادگی من را مرعوب کنند. یک بار سید مجید پورسیف و حسن حداد (حسن زارع دهنوی) که در آن زمان منشی و قاضی شعبه 26 دادگاه انقلاب بودند، به بازداشتگاه 209 آمدند و در حیاط بازداشتگاه به من فحاشی کردند. نه تنها در مورد اتهام اصلیام، یعنی عضویت در گروه غیرقانونی دانشجویی (جبهه متحد دانشجویی) بازجویی نمیشدم، بلکه بازجو سعی داشت درمورد روابط خصوصی خانوادههای دیگر اعضای گروه پرونده سازی کند.در یک نوبت در تابستان سال 83، که همراه شش نفر دیگر از دوستانم در تجمع آرام مقابل دفتر سازمان ملل بازداشت شده و در بازداشتگاه 209 زندانی بودم، جلسات بازجویی محترمانه و بدون فحاشی برگزار شد و پس از چند روز اجازه دادند که چشمبند را بردارم و رو به بازجو بنشینم. در بقیهی موارد چشمبند داشتم و پشت به بازجو و در کنج دیوار قرار میگرفتم.بار آخر، در سال 85، در اوین جلسهی بازجویی، بازجو که فقط صدایش را میشنیدم، پیش از آنکه حرفی بزند و سر صحبت را باز کند در کمتر از یک دقیقه هفت هشت تا سیلی محکم به صورتم زد و بعد بازجویی را با این جمله آغاز کرد: چه حرف بزنی و چه نزنی تو یکی از اعدامیهای این پرونده خواهی بود.در سال 85 در حین تهیهی گزارش از نقض حقوق آقای بروجردی، روحانی مخالف حکومت، برای یکی از سازمانهای بینالمللی حقوق بشر بازداشت شده بودم و هیچ اتهامی نداشتم!چه احساسی نسبت به بازجو داشتی؟وقتی در برابر استدلالهای بیمایه و زورمدارانهی بازجو قرار میگیری که مثلا میخواهد تو را به اشتباه و مضر بودن فعالیتهای آزادیخواهانهات واقف کند، به راستی خندهات میگیرد و مطمئن میشوی که او یک مامور سادهی سیستم ظالمانهای است که با بر پایهی زور و ظلم و سرکوب بنا شده است. در بازداشتگاه 59، بازجو فردی غیراخلاقی و از لمپنترین لایههای جامعه بود که زبان استدلالش چیزی بیش از فحش و ناسزا نبود. اما نسبت به آن دسته از واپسماندههایی که با سرسپردگی به شدت کورکورانهی مذهبی، سعی در دفاع از حکومت و رهبری داشتند،حس ترحمام بر انگیخته میشد و با خود میاندیشیدم که به چه انسانهای میمونوار و مغزباختهای تبدیل شدهاند.چه احساسی نسبت به سلول انفرادی داشتی؟سلول انفرادی یک خلاء است. مانند نور که بیشترین سرعت خود را در خلاء دارد، وحشت و تنهایی هم در این خلاء به طرزی مرموزانه صد چندان میشود و میتواند مانند موریانه همهی وجود زندانی را تا ریشه بجود! در آن 9 ماه سلول انفرادی، زمانهایی بود که موریانهی تنهاییروح و روانم را میجوید و مرا به ته میرساند. در این حالت زندانی مهیا است در دست بازجو برای مرعوب و منکوب شدن وپذیرفتن اتهامات کذایی. معمولا بازجوها از این خلاء برای به دام انداختن طعمههای خود در تور پرونده سازیهای از پیش طراحی شده سود میجویند.در بازداشتگاه 209 سلول تقریبا یک متر و نیم در دو متر بود. پنجره رو به هوای آزاد نبود. یک لامپ شبانه روز روشن بود. دیوارهای سلول تن و روانام را احاطه میکرد. احساس میکردم سلول خالی از هوا است و دیوارها به تنم چسبیده است. گلویم فشرده میشد. قدم میزدم. سهقدم به جلو سه قدم به عقب. این کار را ساعتها ادامه میدادم. پس از چند روز، آن خلاء – یعنی سلول انفرادی- میشود خانهی کوچک تو. یک بار 111 روز پشت سر هم در خلاء شماره63 در بازداشتگاه 209 زندانی بودم. دیوارهای خلاءام را هر روز با دقت وارسی میکردم برای پیدا کردن یک پدیدهی تازه؛ مثلا یک سوراخ یا برآمدگی، یا یک یادگاری که خدا میداند چندین سال قبل بر روی دیوار کنده شده بود. با خود میاندیشیدم که چند تا زندانی سیاسی پیشاز اعدام شدن در آن سلول زندانی بودهاند؟سلول انفرادی یک شکنجهی سفید است. نرم است. شاید به جسم زخمی وارد نکند، اما روح را مجروح میکند. بیخبری از خانواده، نداشتن تماس با انسانی دیگر، و شاید روزهای متمادی حرف نزدن با کسی؛ اگر بازجو به سراغ آدم نیاید. چشم فقط میتواند فاصله یک متر دورتر را ببیند و نه بیشتر. پس باید با قوهی تخیل به دورترها نگریست. قوهی تخیلم در سلول انفرادی بارور میشد. معمولا به یک نقطه از دیوار چشم میدوختم و با قوهی تخیل به بیرون از زندان میرفتم. مثلا تصور میکردم خانوادهام در وضعیتی مساعد بهسر میبرند؛ اما وقتی در جلسهی بازجویی میگفتند مادرت راهی بیمارستان شده، همهی تصوراتم را واژگون شده میدیدیم!چه چیزهایی در سلول انفرادی داشتی؟در سلول انفرادی بازداشتگاه 59 سپاه، دو تا پتو، یک سطل پلاستیکی، یک حولهی کوچک، یک سفرهی نان و یک «کفش دوزک» که روزی از روزها در بیرون از سلول رهایش کردم. در سلول انفرادی بازداشتگاه 209، سه تا پتوی رنگ و رو رفته که بوی گند میداد، تکهای پلاستیک برای نان، قاشق وظرف غذا. در سلول انفرادی بند 2 الف (بازداشتگاه 320 سپاه در زندان اوین)، فقط سه تا پتو.در سلول انفرادی بازداشتگاه 240 در زندان اوین، دو تا پتو که شاید از دهها سال قبل کف سلول پهن بوده، قاشق و ظرف غذا، بوی مشمئز کنندهی توالت فرنگی درون سلول و شپش که از سر و کولم بالا میرفت!چرا ایران را ترک کردی؟تصمیم دشوار، بی بازگشت و عجولانهای بود. عجولانه بودنش را حالا دارم بهتر میفهمم. یا باید میماندم و پس از تشکیل دادگاه بازمیگشتم به زندان- که حتی ممکن بود در دادگاه حکم تعلیقی دریافت کنم- و یا باید در یک جایی بیسروصدا پنهان میشدم تا برگهی احضاریهی دادگاه به دستمنرسد و از دادگاه و رایاش بیخبر بمانم! اما تا کی؟ و آیا میتوانستم سکوت پیشه کنم و دیگر در وبلاگم چیزی ننویسم؟ پس از آزاد شدن از زندان با سپردن وثیقه، وزارت اطلاعات به من هشدار داده بود که حق ندارم وبلاگم را به روز کنم! اما همان موقع این هشدار را علنی کردم.راستش را بخواهید، از بازگشت هفتم یا هشتم به زندان خسته بودم. یک جور احساس ناتوانی در تحمل رنج زندان. شاید آن هفت هشت بار بازداشت و 2 سال زندان که 9 ماهاش درون سلول انفرادی و زیر فشارهای جسمی و روحی گذشت، فرسودهام کرده بود. چندین صفحه دربارهی شرایط بار آخریکه در بازداشتگاه209 زندانی بودم و شکنجههای آن نوشته بودم؛ اما پس از هشدار وزارت اطلاعات خودم را از منتشر کردنش ناتوان احساس میکردم. پس یک راهش این بود که سکوت پیشه کنم و منتظر بمانم ببینم چه بلای تازهای میخواهند برسرم بیاورند. انتظار سختی بود. تاب نیاوردم و دودلیام رای به گریختن داد. خودم را به مرز شهر بانه رساندم و در تاریکی نیمه شب، غیرقانونی از مرز رد شدم و رسیدم به کردستان عراق و پس از 7 ماه انتظار، با کمک سازمان عفو بینالملل، با انتخاب خودشان به کشور نروژ پناهنده شدم.بزرگترین آرزوت؟بازگشت به ایران ِ به دور از خشونت و خفقان بزرگترین آرزوی من است؛ تا در کنار خانوادهام باشم، در کنار دوستانم، و دیگر ابراز عقیده باعث زندانی شدن نشود!این آقای «سنجری» ما، رابطهاش با «کیانوش» چیست؟من با آقای «کیانوش» رابطهی عجیبی ندارم، اما ایشان همهی وجودش رابطه با دنیای اخبار و وقایع ایران و دنبال کردن چند و چون مبارزهی دوستانش است. تصور اینکه حتی یک روز از وقایع ایران جا بماند برای ایشان دشوار است.فکر میکنی چه مدلی از حکومت میتواند کیانوش و کیانوشها را به آرزوهاشان برساند؟مدلی که قانون اساسیاش بر پایهی منشور بینالمللی حقوق بشر و احترام به کرامت انسانها شکل گرفته باشد.<br />این مطلب به انگلیسی در این جاست<br />Time Stands Still in Solitary Confinement: Gozaar Interviews Kianoosh Sanjari<br /><a href="http://www.gozaar.org/template1.php?id=1110&language=english">http://www.gozaar.org/template1.php?id=1110&language=english</a><br /></div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-6062554368462161703.post-60490679725786359772008-08-20T12:24:00.000-07:002008-11-20T12:25:06.409-08:00حرف هایم در مراسم گرامیداشت 18 تیر در تورنتو<div dir="rtl" align="right">گرامیداشت 18 تیر در تورنتومجله شهروند، کانادا: برپیشانی اطلاعیه گرامیداشت هیجده تیر نوشته شده بود:"در نهمین سالگرد جنبش دانشجویی هیجده تیر گردهم می آییم و به خاطره ی ایستادگی و عدالت خواهی یارانمان سلام می کنیم، و سلام می کنیم به یاد یار غایب اکبر محمدی و همه سرفرازانی که گرچه امروز با ما نیستند اما تا ابد از مایند و درمایند"این برنامه به دعوت اتحاد دانشجویان و فعالان حقوق بشر در تبعید و با حمایت کانون دانشجویان ایرانی دانشگاه تورنتو روز شنبه 12 جولای درBahen Centre (دانشگاه تورنتو) برگزار شد.در ابتدا نیاز سلیمی هنرمند تئاتر و سینما و از کوشاگران حقوق بشر ضمن خوشامدگویی به جمع گفت: در تاریخ معاصر ایران دانشگاه همیشه سنگر مقاومت و تریبون آزادیخواهی بوده و دانشجویان ایران چه از زمان 16 آذر 1332 که منجر به شهادت قندچی، شریعت رضوی و بزرگ نیا شد و چه در جنبش تیرماه 1378 و شهادت عزت ابراهیم نژاد و دستگیری محمدی ها و باطبی و لهراسبی و ... و چه پس از آن در سالروز چنین روزهایی عابد توانچه، امین قضایی، بهروز کریم زاده، پیمان پیران و ... دانشجویان صدای حق طلبانه ی ملت بودند. و ما باید در نظر داشته باشیم که دانشجو گروه خاص، ایدئولوژی خاص، سازمان خاص و یا طبقه خاصی نیست. دانشجو فرزند من و برادر شما و دختر دیگری است و ما امروز جمع شدیم که نه تنها ادای احترام به این حرکت ها کنیم، بلکه اعلام کنیم که فراموش نمی کنیم و در کنار آنها هستیم و می خواهیم این بخش مهم تاریخ ما به جای اینکه محو شود با یادآوری های مکرر ثبت شود.سلیمی افزود: چون این روز را برای ادای احترام به اکبر محمدی انتخاب کرده ایم و در این نشست ها رسم است که به یاد یار غایب یک دقیقه سکوت اعلام شود چون زندگی اکبر محمدی ها سکوت نیست و فریاد است پس سکوت ما در اینجا همراهی با عمل و نیت او نیست. از همه شما درخواست میکنم برپا بایستید و با سرود یار دبستانی به هر شکل همراهی کنید.از دیگر سخنرانان این برنامه دکتر عباس آزادیان بود که هم اکنون در حرکت اعتراض به افزایش شهریه ها که از سوی دانشجویان دانشگاه تورنتو به راه افتاده، در کنار دانشجویان فعالیت می کند. دکتر عباس آزادیان در آغاز با اشاره به سابقه جنبش دانشجویی گفت: فعالیت دانشجویان از سال 1320 شروع شده و در مقاطع مهم تاریخی نقش مهمی در حرکت مردمی ایران داشته است. چند ماه از کودتای سال 32 نگذشته بود که دانشجویان در دانشگاه تهران دست به اعتراض زدند و اعتراض آنها با گلوله نیروهای گارد شاه و سایر نیروهای سرکوبگر رژیم شاه سرکوب شد.آزادیان در ادامه افزود: جمهوری اسلامی هم همانند رژیم شاه نمیتوانست حرکت گسترده دانشجویان را تحمل کند و تحت عنوان انقلاب فرهنگی در سال 1359 به سرکوب جنبش دانشجویی پرداخت. در این مقطع جنبش دانشجویی آنچنان رشدی داشت که رژیم اسلامی برای مقابله با آن چاره ای جز تعطیلی دانشگاهها در مقابل خود ندید. بازگشایی دانشگاهها بعد از سرکوب تمامی گروههای سیاسی فعال در ایران صورت گرفت.آزادیان با اشاره به فضای خفقان سال های پایانی دهه 60 افزود: در سال 1367 این فضای خفقان با کشتار زندانیان به فجیع ترین و غیر انسانی ترین شیوه ها به اوج خود رسید. به نظر می آید که جنبش دانشجویی هم توان حرکت چندانی در این مقطع نداشت. دانشگاه در تصرف سازمانهای دانشجویی وابسته به رژیم بود. بعضی از مسئولان این سازمانهای دانشجویی در ارکان های دیگر نظام هم حضور فعال داشتند.وقایع 18 تیر 1378 به بعضی توهم هایی که در آن موقع در دانشگاهها وجود داشت و به وسیله بعضی از به اصطلاح اصلاح طلبان هم دامن زده میشد پایان داد. حرکتهای دانشجویی به این نتیجه رسیدند که میتوانند به راحتی بازیچه دست سیاستمداران بشوند. آنها درک کردند که وظیفه حرکت دانشجویی نه شرکت در دولت و کاندید شدن و کاندید معرفی کردن بلکه نقد قدرت است. وظیفه جنبش دانشجویی نشان دادن حساسیت اجتماعی است. وظیفه جنبش دانشجویی مطرح کردن عقیده های تازه و منتقد بودن است.دکتر آزادیان وظایف جنبش دانشجویی را نقد قدرت و به آینده نگاه کردن دانست و گردهم آمدن و همکاری عده ای از فعالان دانشجویی با افکار مختلف را نکته ای امیدوار کننده خواند و در پایان گفت: برای ساختن جامعه نو به انسان نو نیازمندیم. پس در کنار نگاه به بیرون و نقد بیرون باید بر نقد خود هم توجه کرد و خود را صیقل داد و الا خود ما عامل توقف حرکتی میشویم که به آن دل بسته ایم.از دیگر ویژگی های برنامه حضور اینترنتی کورش صحتی و احمد باطبی بود. این دو از دانشجویان مبارزی بودند که در اعتراضات دانشجویی 18 تیر 1378 شرکت داشته و اکنون در امریکا به سر می برند. هر دو طی پیام کوتاهی مراتب سپاس خود را از این حرکت دانشجویی که توسط دانشجویان و هواخواهان دانشجویان برگزار شد اعلام داشتند.همچنین کیانوش سنجری که او نیز در خارج از ایران به سر میبرد طی پیامی اینترنتی با بیانی منسجم و کوتاه به تاریخچه جنبش 18 تیر اشاره کرد و گفت:هجده تیر بزرگترین چالش دانشجویان پس از انقلاب اسلامی بود که هویت و نگرش دانشجویان را تغییر داد.دانشجویان اصلی ترین اهرم پیروزی اصلاح طلبان در انتخابات ریاست جمهوری در دوم خرداد سال 76 بودند. احزاب نزدیک به دولت در بین دانشجویان نفوذ داشتند و مشخصا سعید حجاریان، ایدئولوگ شاخص حزب مشارکت مهندسی فکری آن را ترسیم می کرد. آموزه های روشنفکران مذهبی همچون عبدالکریم سروش در بین دانشجویان رواج داشت. دفتر تحکیم وحدت به عنوان یکی از بزرگترین تشکیلات دانشجویان در جریان انتخابات دوره ششم مجلس عملا وارد صحنه شد و در قد و قواره یک حزب سیاسی لیست انتخاباتی ارائه کرد.پس از هجده تیر ماه، عدم پشتیبانی اصلاح طلبان و شخص رییس جمهور خاتمی از دانشجویانی که در جریان یورش پلیس و نیروهای شبه نظامی ضرب و شتم شده و خوابگاه شان تخریب شده بود، از سوی دانشجویان به خیانت تعبیر شد و رفته رفته شکاف میان دانشجویان و اصلاح طلبان به بی اعتمادی آن ها از اصلاح طلبان انجامید و شعار عبور از خاتمی مطرح شد. خاتمی به دانشجویان گفته بود اصلاح ساختارهای غیردمکراتیک قانون اساسی خیانت به آرمان های انقلاب اسلامی است. دانشجویانی که تا پیش از آن برای اصلاح ساختارهای استبدادی حکومت به عناصر درون حکومت تکیه داشتند، راه هرگونه اصلاح ساختار سیاسی را مسدود شده یافتند و به تجهیز جامعه مدنی روی آوردند. دگردیسی در سیاست های دانشجویان پس از 18 تیرماه باعث برچیدن هژمونی اصلاح طلبان از روی فعالیت های دانشجویان شد.نحوه مواجهه با اصلاح طلبان، صف کشی های تازه ای درون جنبش دانشجویی به بار آورد. مدرن هایی که مبارزه پارلمانتاریستی را ناکام دانسته و مبارزه مدنی را تجویز می کردند، در برابر سنتی هایی که همچنان معتقد به توسعه سیاسی با روش های اصلاح طلبانه بودند، قرار گرفتند. مدرن ها برنامه ی تازه ای برای جنبش دانشجویی طرح ریزی کردند: فاصله گرفتن از کنش های معطوف به شرکت در انتخابات، حتا تحریم انتخابات و تاکید بر حقوق بشر و دمکراسی سکولار و دیده بانی جامعه مدنی.سنجری در پایان به موانع بر سر راه جنبش دانشجویی اشاره کرد و گفت: به دلیل مشکلات ساختاری و فضای سرکوب و زندان، امکاناتی برای گسترش و پرورش جنبش دانشجویی نبوده. دانشجویان در سال های گذشته از ضرورت بازنگری در ساختار تشکیلاتی و برنامه های شان سخن گفته اند و حتا پایه ریزی تشکیلات تازه ای را مورد توجه قرار داده اند تا طیف های گسترده تر و متنوع تری از دانشجویان جذب فعالیت های سیاسی شوند.از سوی دیگر حکومت جنبش دانشجویی را تهدیدی در برابر خود محسوب کرده و فعالیت های دانشجویان را به بهانه ی پروژه براندازی نرم سرکوب می کند.از دیگر سخنرانان برنامه فرشاد آزادیان دانشجوی دانشگاه تورنتو بود که به دلیل اعتراض به بالا رفتن شهریه دانشگاه همراه با دانشجویان دیگری به کمیته انضباطی احضار شدند. فرشاد طی سخنان کوتاهی از سازمان Fightfees و فعالیت هایشان گفت.در این برنامه ساسان قهرمان شاعر و نویسنده چند شعر خواند. پایان بخش برنامه پرسش و پاسخ بود که بهزاد پیله ور و مهدی حویزی به پرسش های حاضران پاسخ گفتند.</div>کیانوش سنجریhttp://www.blogger.com/profile/03770397205604994302noreply@blogger.com0